Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 153 (2 milliseconds)
English
Persian
report tothe director
خود را حضورا نزد رئیس معرفی کنید
Other Matches
director
سرپرست
director
هواپیمایی قادر به هدایت یک رسانگر بدون سرنشین یا یک موشک
director
سرپرست تیم بولینگ
director
مدیر یارئیس مسابقه شمشیر بازی
director
نرم افزار نوشتاری چند رسانهای محصول Macromedia که به کاربر اجازه کنترل عناصر در زمان مشخص میدهد
director
هدایت کننده اتش
director
برج هدایت تیر
director
فرنشین
director
مدیر
director
رئیس
director
اداره کننده
director
کارگردان
director
هدایت کننده
director
عضو هیئت مدیره
director
سوی دهنده
director
هادی
ballistic director
هدایت کننده بالیستیکی
attack director
وسایل محاسباتی سیستم کنترل اتش دریایی وسیله هادی تک اتش دریایی
director sight
زاویه یاب مخصوص هدایت تیر
managing director
مدیر عامل
director generals
مدیر کل
director general
مدیر کل
macromind director
ماکرومایند دایرکتور
director sight
دوربین هادی
salaried director
مدیر موفف
para director
هدایت کننده به موقعیت پارا
ortho director
هدایت کننده به موقعیت ارتو
stage director
مدیر نمایش
meta director
هدایت کننده به موقعیت متا
plane director
نفر هدایت کننده هواپیما هادی هواپیما
gun director
برج کنترل توپ
director's chair
صندلیمدیر
You sure have a nerve to ask become a director.
آخر تورا چه ره ریاست
director general
رئیس کل
director generals
رئیس کل
attitude director indicator
دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
Director of Public Prosecutions
مسئولپیگردپلیس
computer center director
مدیر مرکز کامپیوتر
ortho para director
هدایت کننده به موقعیتعای ارتو- پارا
He's a good director but he doesn't bear
[stand]
comparison with Hitchcock.
او
[مرد ]
کارگردان خوبی است اما او
[مرد]
قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
report
صدا
report
گواهی
report
مدرک
report
معرفی کردن خود
the report goes
چنین گویند
report
خبردادن
report
اطلاع دادن
report
شهرت
report
گزارش
report
گزارش دادن
report
شایعه
report
صدای شلیک
report
انتشار
report
گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
report
گزارش دیدبانی
report
گزارش دادن به
report
خبر
snap report
گزارش فوری یا انی
spot report
گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
this report is incredible
این گزارش را نمیتوان باورکرد
shelling report
گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
self report inventories
پرسشنامههای خودسنجی
school report
گزارش اموزشگاه
report generator
برای تامین گزارش کامل
report generator
گزارش ساز ایجادکننده گزارش
report generator
تولیدگزارش
report generator
گزارش زایی گزارش گیری
report of survey
گزارش تحقیقات یا بررسیها
report program
برنامه گزارش
report writer
گزارش نویسی
report writer
نویسنده گزارش
schedule report
گزارش زمانبندی شده
status report
گزارش وضعیت
subemit a report
گزارش دادن
situation report
گزارش وضعیت
to report
[to a body]
گزارش دادن
[به اداره ای]
to report to the police
خود را به پلیس معرفی کردن
[بخاطر خلافی]
to draw up a report
به تفصیل نوشتن گزارشی
to make out a report
به تفصیل نوشتن گزارشی
to write out a report
به تفصیل نوشتن گزارشی
submit a report
گزارش دادن
survey report
گزارش بازرسی
technical report
گزارش فنی
press report
گزارش خبری
to report for duty
برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
to report oneself
حاضر شدن وخود را معرفی کردن
viva report
گزارش شفاهی
to write up a report
به تفصیل نوشتن گزارشی
report generator
نرم افزاری که امکان ادغام فایل ازپایگاه داده ها به متن را میدهد
report card
کارنامه
draft report
گزارش نیمه نهایی
error report
گزارش خطا
evaluation report
گزارش ارزیابی وضعیت
feeder report
گزارشات بعدی
final report
گزارش نهایی
fitness report
گزارش ارزیابی از نحوه خدمتی
fitness report
تعرفه خدمتی
feeder report
گزارشات تکمیلی
flash report
گزارش انی
flash report
گزارش برق اسا
hot report
گزارش مهم
hot report
اطلاعات مهم کسب شده از روی تفسیرعکس هوایی
docking report
گزارش عملیات تعمیراتی در حوضچه
docking report
گزارش تعمیر ناو
report cards
کارنامه
action report
گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
amplifying report
گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
an incomprehensive report
گزارش کوتاه
annual report
گزارش سالانه
annual report
گزارش سالیانه
command report
گزارش فرماندهی
contact report
گزارش اخذ تماس
contact report
گزارش تماس با هواپیمای دشمن
critic report
گزارش نتیجه جلسه انتقاد
departure report
گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
detailed report
گزارش مشروح
i saw the report in the rough
من پیش نویس این گزارش رادیدم
interim report
گزارش پیشرفت کار
report generator
مولد گزارش
quarterly report
گزارش سه ماهه
readiness to report
حاضر جوابی
readiness to report
امادگی برای پاسخ دادن
progress report
گزارش پیشرفت کار
report file
فایل گزارش
report generation
گهارش زایی
report generation
تولید گزارش
report generator
گزارش زا
neither report was correct
هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
internal report
گزارش داخلی
demand report
گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
of good report
نیک نام
management report
گزارش مدیریت
mortar report
گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
periodic report
گزارش دورهای
report progarm generator
مولدبرنامه گزارش
cargo outturn report
گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
report progarm generator
زبان ار- پی- جی
a true and accurate report
گزارشی درست و دقیق
aircraft accident report
گزارش سانحه هوایی
periodic intelligence report
گزارش نوبهای اطلاعاتی
report program generator
زبان برنامه نویسی درکامپیوترهای شخصی برای آماده کردن گزارشات تجاری که به دادههای درون فایل , پایگاه داده ها و...امکان شامل شدن میدهد
weekly progress report
گزارش هفتگی کار
report progarm generator
تولیدبرنامه گزارش
project technical report
گزارش فنی طرح
project technical report
گزارش فنی پروژه
daily progress report
گزارش روزانه پیشرفت کار
practical extraction and report language
زبان برنامه نویسی مفسر
The details of the report were verified by the police.
جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
practical extraction and report language
برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
action oriented management report
گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
General manager . Director general .
مدیر کل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com