English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
rest home اسایشگاه
Search result with all words
rest-home اسایشگاه
Other Matches
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
Home , sweet home . هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
The hotel was home from home . هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
rest up استراحت کامل کردن
he is now at rest یا اسوده شد
it rest with you to ..... با شما است که ........
rest آسودگی
go to rest خوابیدن
rest تکیه گاه استراحت
rest سه پایه
he is now at rest اکنون اسوده است
to take one's rest راحت کردن
go to rest استراحت کردن
among the rest از ان جمله
at rest اسوده
at rest مرده
to rest up استراحت کامل کردن
to rest up خوب خستگی در کردن
to take one's rest استراحت کردن
to take one's rest اسودن خوابیدن
without rest پیوسته لاینقطع
for the rest اما در باره باقی مطالب
rest سکون
rest راحت باش
rest الباقی
rest استراحت کردن
rest باقیمانده
rest ارمیدن
rest دیگران
rest تجدید قوا کردن
rest تکیه دادن
rest بقایا سایرین
rest نتیجه
rest متکی بودن به
rest استراحت کردن بالشتک
rest مقر
rest اسایش
rest تکیه گاه
rest پایه
rest استراحت
rest توقف فرمان ازاد
rest محل استراحت
rest اسودن
rest نشیمنگاه
rest house مهمان سرا
rest in god بخدا توکل کردن
rest position استراحتگاه
to rest in god بخدا توکل کردن
rest mass جرم ساکن
rest mass جرم مسکون
rest mass جرم سکون
rest period دوره استراحت
rest pause مکث استراحتی
rest energy انرژی سکون
to lay to rest دفن کردن
to lay to rest بخاک سپردن
lay to rest دفن کردن
infer the rest قس علیهذا
lay to rest بخاک سپردن
knife rest نوعی مانع یا سدجادهای است که با سیم خاردار و یک چهارچوب فلزی یا چوبی تهیه می کنند و قابل حمل میباشد
knife rest جای چاقو
i rest upon your promise پشت گرمی
nothing rest but hope هیچ
rest cure معالجه با استراحت
rest balk مرز
rest balk زمین شخم نشده در میان دوکردو
rest and recuperation عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
parade rest راحت باش
i rest upon your promise من به وعده شما است
parade rest حالت ازاد نظامی
parade rest فرمان ازاد
nothing rest but hope نمیماندجزامید
rest position موقعیت سکون
rest position وضعیت ساکن
minim rest نیمسکوت
music rest خروجموزیک
quaver rest سکوتچنگ
rest area منطقهاستراحت
rest values انواعسکوت
semiquaver rest سکوتنیمچنگ
shoulder rest استراحتشانهای
thumb rest محلقرارگرفتنشصت
underarm rest تکیهگاهزیربغل
You can rest assured. خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
lay to rest <idiom> رها کردن ،متوقف کردن
rest on one's laurels <idiom> خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
rest stroke کشیدن سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
rest mass جرم لختی [فیزیک]
rest mass جرم ماند [فیزیک]
hemidemisemiquaver rest سکوتچهارتایی
heel rest تکیه گاه
set at rest اسوده کردن
state of rest حالت ساکن
state of rest حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
the rest lies with you باقی ان با خودتان است
to rest oneself استراحت کردن
to rest oneself اسودن
to rest on one's oars دست از کار کشیدن
to rest on one's oars استراحت کردن
to rest on ones laurels بجایزههای پیشین خودخرسند بودن
to set at rest اسوده کردن
to set at rest تصفیه کردن
semibreve rest سکوتسفید
toll rest ابزارگاه
you may rest assured میتوانید مطمئن باشید
chin rest تکیهگاه
crotchet rest سکوتیکضرب
demisemiquaver rest سکوتچهارتایی
rest-homes اسایشگاه
head rest متکا
head rest زیرسری
day of rest سبت
rest harrow عجرم
rest room استراحتگاه
rest rooms مستراح
foot rest پایه
rest room مستراح
rest rooms استراحتگاه
day of rest روز ارامش
arrow rest تکیه گاه تیر روی کمان
arm rest تکیه گاه
arm rest اهرم نگهدارنده
head rest بالش
he seeks rest but finds none نمییابد
To lay to rest. To bury. خاک کردن (دفن )
he seeks rest but finds none ارامش میجویدولی
he did not rest all night long همه شب نیارمید
god rest his soul خدا او رابیامرزد
god rest his soul روانش اسوده باد
rest mass of the electron جرم ساکن الکترون
set one's mind at rest <idiom> ازنگرانی رها شدن
coefficient of earth pressure at rest ضریب فشار خاک در حالت ازاد
home منزلگاه
home که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
home امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
home وطن
home زمین خودی
may i see you home? برسانم
may i see you home? اجازه دهید شمارابخانه
home help کمکحالبیمار
home like راحت
home like وطنی
home بطرف خانه
home like خانگی
home اقامت گاه
home ریز کامپیوتر طراحی شده برای مصرف خانگی که برنامههای کاربردی آن شامل آموزش
home محل زندگی کسی
home نقط ه شروع چاپ روی صفحه
home خانه
home منزل
home مرزوبوم
home میهن وطن
at home پذیرایی در ساعت معین
home اولین رکورد داده در فایل
home کلیدی که نشانه گر را به شروع خط متن می برد
home روش بررسی و حمل تراکنشهای باک به خانه کاربر به وسیله ترمینال یا مودم
home زادبوم
home بازی
come home کشیده شدن لنگر به طرف ناو
It came home to me. به نظرم رسید.
WI'll you take me home? مرا به منزل می رسانید ؟
home شهر بخانه برگشتن
home خانه دادن
Is there anybody at home ? Anybody home ? کسی منزل هست ؟
nobody home <idiom> فکرش جای دیگر است
home وطن اسایشگاه
home میهن
at home <idiom> درخانه
third home بازیگر مهاجم
home جا به داخل لوله راندن
home سرزمین پدر و مادر
On my way home. . . سرراهم بمنزل ...
On my way home. . . اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
It came home to me. به فکرم رسید.
home وطن
home میهن
home town شهر موطن
Theres no place like home . <proverb> هیچ جا مثل خانه نمى شود .
home stretch مرحله نهایی
home town زادگاه
home towns شهر موطن
home town خاستگاه
home-grown محصول خانه
home towns زادگاه
take-home pay حقوق خالص
take-home pay مزد خالص
take-home pay خالص دریافتی
home-grown خانگی
home towns زادشهر
home brew مشروبات خانگی
home stretch گام های پایانی
home stretch پایانراه
home-brew مشروبات خانگی
we sang them home ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
home towns خاستگاه
tumble home خم درونی
home town زادشهر
take-home pay مزد پس از کسر مالیات و غیره
home plate صفحهبازی
You have my home address. شما آدرس من را دارید.
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com