Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (8 milliseconds)
English
Persian
ridge bone
تیره پشت
ridge bone
ستون فقرات پشت
ridge bone
استواری
ridge bone
استحکام
Other Matches
ridge
خاک پشته
ridge
پشته تپههای دامنه کوه
ridge
تپه ماهور
ridge
رشته تپه
ridge
کاکل
ridge
تیزه خرپا
ridge
گرده ماهی
ridge
ابریز
ridge
مرز تیغ یا ستیغ
ridge
نوک
ridge
خرپشته
ridge
برامدگی
ridge
مرز
ridge
لبه
ridge
خط الراس
ridge
مرزبندی کردن
ridge
شیار دار کردن
ridge tent
چادرلبهدار
ridge rope
سیم میانی
ridge piece
کش بالای شیروانی
ridge tree
کش بالای شیروانی
the ridge of a mountain
پشته کوه
ridge pole
کش دیرک افقی چادر
the ridge of a roof
خرپشته شیروانی
ridge rope
bone back :syn
ridge pole
کش بالای شیروانی
the ridge of a roof
حلبی که دوشیب شیروانی بهم برمیخورند
mid-ocean ridge
برآمدگیاقیانوسمیانی
bone
تقاضاکردن
bone
استخوان
bone
عظم
bone
خواستن درخواست کردن
bone
استخوان بندی گرفتن یا برداشتن
t bone
گوشت و استخوان گاو بشکل حرف T
to the bone
<idiom>
به طور کامل
shin bone
قصبه کبری
skin and bone
پوست واستخوان
skin and bone
لاغر
splint bone
استخوان ساق نازک نی
splinter bone
قصبه صغری
scroll bone
استخوان فرفرهای
ring bone
استخوان زیادی در بخولق اسب
navicular bone
استخوان زورقی
maxillary bone
استخوان ارواره
pertrosal bone
استخوان سنگی یاحجری
fish bone
استخوان ماهی
malar bone
استخوان گونه
shin bone
درشت نی
long bone
که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
parietal bone
اهیانه
long bone
استخوانهای دراز
occipital bone
استخوان قمحدوه
splinter bone
ساق کوچک قزن قفلی
bone dry
خشکیده
bone dry
کسی که لب به مشروب الکلی نمیزند
bone dry
جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است
alveolar bone
استخوانحفرهای
nasal bone
استخوانبینی
To set a bone.
استخوان جا انداختن
It is now dry as a bone .
حالاحسابی خشک شده است
bone of contention
<idiom>
دلیل برای جنگیدن
funny bone
<idiom>
جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
as dry as a bone
مثل چوب
[خشک]
bone-house
[جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
bone dry
خیلی خشک
bone china
چینی فراتاب و فریف که از رس سفید و خاکستر استخوان درست شده است
spoke bone
زند بالا
spoke bone
زند اعلی
stifle bone
کاسه زانوی اسب
stirrup bone ;stirrup bone
استخوان رکابی
temporal bone
استخوان گیجگاه
thigh bone
استخوان ران
thigh bone
فخد
to have a bone to pick
بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
tympanic bone
استخوانی که پرده صماخ رانگه میدارد
ungual bone
استخوان ناخنی
wishing bone
جناغ مرغ جناغ
herring-bone
[نقش تزئینی جناغی]
knuckle bone
برامدگی بندانگشت
marrow bone
قاب زانو
anvil bone
استخوان سندانی
back bone
rope ridge
bone ache
استخوان درد
bone black
عاج سیاه
bone conduction
رسانش استخوانی
bone glue
سریشم استخوانی
bone oil
روغن استخوانی
bone setter
شکسته بند
bone setting
شکسته بندی
breast bone
استخوان سینه
breast bone
عظیم قص
cannon bone
استخوان ساق پا
ankle bone
کعب
ankle bone
استخوان قوزک
aitch bone
استخوان کفل
bone marrow
مغز استخوان
marrow bone
زانو
bone marrow
مخ
bone marrow
مغز قسمت عمده
bone marrow
جوهر
marrow bone
استخوان مغز دار
bone of contention
مایه نفاق
ckeek bone
استخوان گونه
zygomatic bone
استخوان گونه
funny bone
استخوان ارنج
funny bone
شوخی
funny bone
خوش مزگی
carpal bone
حجره گرزن
collar bone
ترقوه
cuttle bone
کف دریا
the humeral bone
استخوان بازو
the humeral bone
استخوان عضد
the humeral bone
بازو
the humeral bone
عضد
hurl bone
استخوان ران اسب
tongue bone
لامی
hyoid bone
استخوان لامی
innominate bone
استخوان بی نام
innominate bone
استخژان چاربند که از سه استخوان درست شده است
knuckle bone
قاب
knuckle bone
کعب
knuckle bone
قاب بازی
knuckle bone
سه قاب
huckle bone
استخوان قوزک کعب
huckle bone
قاب
fish bone
خارماهی
foot bone
خرده استخوان پا
foot bone
غوزک مچ پا
frontomalar bone
استخوان پیشانی وگونه
frontal bone
استخوان پیشانی
green bone
نیزه ماهی
have a bone to pick
بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
herring bone
استخوان شاه ماهی
huckle bone
استخوان لگن
huckle bone
استخوان چاربند
herring bone
معماری یا طرح چپ و راست
what is bred in the bone will come out in the flesh
<proverb>
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
work someone's finger to the bone
<idiom>
تمام تلاش را به کار بستند
price cut to the bone
کمترین قیمت
herring bone bond
نماچینی جناغی
herring bone bond
رج چینی جناغی
rag-and-bone man
دورهگرد دستفروش
A bone has stuck in my throat .
یک استخوان توی گلویم گیر کرده
work one's fingers to the bone
<idiom>
خیلی سخت کار کردن
Two dogs fight for a bone, and a third runs away w.
<proverb>
دو سگ بر سر استخوانى مى جنگند سومى آنرا بر مى دارد و مى برد .
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com