Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 184 (9 milliseconds)
English	Persian
right handed rotation	گردش به راست
Search result with all words
left handed rotation	گردش به چپ
Other Matches
rotation	مقدار چرخش یک شی
rotation	گردش
rotation	تعویض
rotation	گرداندن
rotation	تعویض محل
rotation	تعویض نوبتی یکانها یا افراد
rotation	گردش مشاغل
rotation	تعویض یکانها
rotation	دوری
rotation	دوران گردش بدور
rotation	چرخش
rotation	چرخه
rotation	جابجایی سط ر و ستون در یک آرایه .
rotation	جابجایی یک الگوی بیت درکلمه به چپ یا راست , بیت آخر قدیمی در بیت اول جدید قرار می گیرد
rotation	گردش روتاسیون
rotation	چرخش بازیگران والیبال به شکل عقربه ساعت از محل سرو زدن
rotation	چرخش دوران
rotation	حرکت وضعی
rotation	دوران
rotation by ...	گردش [چرخش] به مقدار ... [ درجه دما یا زاویه]
rotation about ...	دوران دور ... [محوری یا جایی]
axis of rotation	محور چرخش
axis of rotation	محور دوران
hindered rotation	چرخش غیر ازاد
angle of rotation	زاویه چرخش
angle of rotation	زاویه دوران
angle of rotation	زاویه دوران زاویه چرخش
angle of rotation	زاویه گردش
speed of rotation	چرخش بر دقیقه
hindered rotation	چرخش ممانعت شده
quartimax rotation	چرخش کوارتیماکس
improper rotation	چرخش نامتعارف
free rotation	چرخش ازاد
molecular rotation	چرخش مولکولی
oblimax rotation	چرخش مایل بیشینه
fractional rotation	گردش کسری
oblimin rotation	چرخش مایل کمینه
oblique rotation	چرخش مایل
optical rotation	چرخش نوری
orthogonal rotation	چرخش عمودی
plane of rotation	سطح دوران
counterclockwise rotation	حرکت در خلاف عقربههای ساعت
counterclockwise rotation	گردش به چپ
clockwise rotation	گردش براست
clockwise rotation	گردش به راست
proper rotation	چرخش متعارف
speed of rotation	دور بر دقیقه
specific rotation	چرخش ویژه
sense of rotation	جهت دوران
rotation viscosimeter	گرانروی سنج چرخشی
rotation system	توزیع تناوبی
speed of rotation	گردش بر دقیقه
rotation of crop	کشتگرد
rotation moment	گشتاور چرخشی
rotation inertia	لختی دورانی
rotation about a line	دوران دور یک خط
rotation about a point	دوران دور یک نقطه
rotation billiard	بیلیارد امریکایی به ترتیب شماره
rotation coefficients	ضرایب مربوط به چرخش زمین که روی گلوله اثر دارد
rotation flow	شارش دورانی
rotation flow	شارش چرخشی
rotation of the turbine	چرخشتوربین
rotation around [about] a point	دوران دور نقطه ای
varimax rotation	چرخش واریماکس
upward rotation	چرخش رو به بالا
anticlockwise rotation	گردش به چپ
anticlockwise rotation	گردش مخالف جهت عقربه ساعت
one handed	تنهاانجام شده
right handed	در سمت راست
one handed	یک دست
two handed	دارای دو دست
three handed	سه دستی
right handed	راست دست
two handed	قوی
right handed	راست گرد
two handed	محکم استوار
one handed	یک نفره
three handed	سه نفره
four handed	چهاردست
handed	دست دار
handed	دست و دل باز
handed	با سخاوت
handed down	به تواتر رسیدن
four handed	چهاردستی چهارتایی
handed	تهی دست
even-handed	منصفانه
even handed	منصف
even handed	منصفانه
even-handed	منصف
right-handed	راستگرد
axial rotation symmerty	تقارن چرخشی محوری
instantaneous center of rotation	مرکز دوران لحظهای
blade rotation mechanism	چرخشدورانیتیغه
rotation in a clockwise direction	گردش به راست
rotation in a clockwise direction	گردش در جهت عقربه ساعت
left hand rotation	چپ گرد
heavy-handed	سنگین دست
red handed	حین وقوع جنایت
heavy-handed	زشت
heavy-handed	بی مهاره ت
heavy-handed	خام دست
heavy-handed <adj.>	بی رحم
short handed	داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
single handed	یکدستی
single handed	تنها
short-handed	داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
red-handed	دست
red-handed	بخون الوده
high-handed	امرانه
high-handed <idiom>	رئیس بازی درآوردن
even-handed treatment	رفتار [عملکرد] عادلانه
empty-handed	تهی دست
ham handed	سنگین دست
ham handed	بی مهارت
ham handed	زشت
left-handed	دست چپ
left-handed	با دست چپ بازی کردن
left-handed	دورو مشکوک
left-handed	دوپهلو
heavy handed	سنگین دست
heavy handed	خام دست
light-handed <adj.>	دست خالی
red-handed	دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
open-handed <adj.>	دست و دلباز
free-handed, <adj.>	دست و دلباز
to come away empty-handed	با دست خالی [معامله ای را] ترک کردن
heavy-handed <adj.>	بی ترحم
heavy handed	زشت
heavy handed	بی مهاره ت
empty-handed <adj.>	دست خالی
high-handed	تحکم امیز
high handed	مکارانه
light handed	تردست
neat handed	زیر دست
neat handed	ماهر
free handed	با سخاوت
four handed game	بازی چهارنفره
free handed	بی اسباب
bare handed	بی وسیله
open handed	دست باز
open handed	گشاده دست گشاده کف
light handed	ماهر
light handed	اسان راحت
high handed	امرانه
hard handed	خسیس
hard handed	دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
large handed	دست باز
left handed	چپ دست
left handed	واقع در سمت چپ ناشی
left handed	چپ گرد
high handed	خودخواهانه
light handed	: سبک دست
open handed	بخشنده
fast handed	خشک دست
left-handed	چپ دست
bare handed	دست تنها
right handed helix	مارپیچ راستگرد
clean handed	پاک
red handed	هنگام ارتکاب جنایت
red handed	درحین ارتکاب جنایت
red handed	دست بخون الوده
clean handed	مبرا
clean handed	بیگناه
empty handed	بدون هدیه دست خالی
fast handed	خسیس
single-handed	تنها
bare handed	بی اسلحه
single-handed	یک دستی
right handed rope	طناب راست گرد
empty handed	بینوا
empty handed	تهیدست
energizing in field o phase rotation	تغذیه میدان دوار
left handed polarization	قطبش چپ گرد
left handed compliment	تعارف غیر صمیمانه
left handed helix	مارپیچ چپ گرد
left handed mouse	تشخیص Mouse به طوری که کار دو دگمه از پیش مشخص شده است
left handed rope	طناب چپ گرد
left handed marriage	عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو
To be caught red - handed.	گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
catch (someone) red-handed <idiom>	مچ کسی را گرفتن
left-handed compliment <idiom>	دوپهلو حرف زدن برای رنجاندن
Get the letter to him . Have the letter handed to him.	نامه را بدستش برسان

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com