English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 114 (7 milliseconds)
English Persian
ripple sort مرتب کردن موجی
Other Matches
ripple دارای سطح ناهموار
ripple بطور موجی حرکت کردن
ripple مانند اب مواج شدن
ripple شکن
ripple موج دار شدن
magnetic ripple لرزش مغناطیسی
commutator ripple تموج جابجاگر
ripple mark شیارسطح چوب
ripple though effect اثر بازدارنده
ripple through carry عملیاتی که رقم نقلی خروجی از جمع و رقم نقلی ورودی ایجاد کند
ripple through effect نتایج یا تغییرات یا خطاهای صفحه گسترده که به عنوان نتیجه یک مقدار تغییر یافته در یک خانه فاهر میشود
THere is not even a ripple in the water . <proverb> آب از آب تکان نمى خورد .
magnetic ripple تموج مغناطیسی
sort جور
sort-out مرتبکردن
sort of <idiom> تقریبا تا یک حدی
nothing of that sort هیچ همچو چیزی نیست
nothing of the sort هیچ همچو چیزی نیست
re sort دوباره جور کردن
sort of تقریبا
sort دسته بندی کردن
sort of بمقدار متوسط
sort of نسبتا
sort of بمیزان متوسط
sort فرمان SORT
sort رقم
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort جورکردن
sort سواکردن
sort الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort جور کردن
sort گونه
sort پیوستن
sort دمساز شدن
sort دسته دسته کردن
sort جوردرامدن
sort طور طبقه
sort سوا کردن
sort مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
sort برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort قسم
sort دسته کردن طبقه بندی کردن
sort نوع
major sort جورسازی عمده
oscillating sort جور کردن نوسانی
oscillating sort مرتب کردن نوسانی
polyphase sort جور کردن چند مرحلهای
polyphase sort مرتب کردن چند فازی
property sort جور کردن خاصیتی
in a kind (sort) of way <idiom> یک کمی
selection sort جور کردن گزینشی
selection sort مرتب کردن گزینشی
shell sort الگوریتم ذخیره داده که داده ها در هر عمل مرتب سازی بیشتر از یک جابجایی می توانند داشته باشند
To sort out ones affairs بکارهای خود سر وصورت دادن
She is the clinging sort. از آنهایی است که مثل کنه می چسبد
sort key کلید ترتیب
what sort of a thing is it? چه جور چیزی است
tree sort مرتب کردن درختی
tag sort مرتب سازی برچسب جورسازی برچسب
sort order نظم ترتیب
sort merge جور کردن و ادغام
sort key کلید جورسازی
sort generator برنامهای که یک برنامه مرتب نموده تولید میکند
sort field فیلد مرتب سازی
sort field میدان مرتب سازی
sort field میدان جور کردن
sort effort تعداد مراحل لازم جهت مرتب نمودن یک رکورد نامرتب
sort field فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
dictionary sort ترتیب واژه نامهای
ascending sort مرتب سازی صعودی
external sort جور کردن خارجی
exchange sort جورکردن معاوضهای
distributive sort مرتب کردن توزیعی
die sort جور کردن طاسی
descending sort مرتب سازی نزولی
descending sort ترتیب نزولی
collating sort مرتب کردن داده
bubble sort سورت حبابی
bubble sort مرتب کردن حبابی
bubble sort روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
bubble sort جور کردن حبابی
bucket sort جور کردن دلوی
alphanumeric sort مرتب نمودن الفبا عددی
block sort جورسازی کندهای
block sort مرتب کردن بلاکی
ascending sort جورکردن صعودی
external sort مرتب سازی خارجی
external sort جورکردن خارجی
minor sort مرتب سازی جزیی جورسازی فرعی
major sort مرتب سازی اصلی
multilevel sort ترتیب چند سطحی
multipass sort جور کردن چند گذری
multipass sort مرتب کردن چند گذری
multipass sort جورکردن چند گذری
multipass sort مرتب سازی چند عبوری
merge sort ادغام و جور کردن
heap sort sort tree
internal sort مرتب سازی داخلی
internal sort مرتب کردن درونی
internal sort جور کردن داخلی
internal sort مرتب کردن برنامه فقط با استفاده از حافظه اصلی سیستم
major sort key یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند
i sort of feel sick مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
ascii sort order نظم ترتیبی اسکی
We are past that sort of thing . دیگر این کارها از ماگذشته
i sort of feel sick یک جوری میشوم
sort merge program پردازش تعمیم یافته
minor sort key یک فیلد داده که منبع دومی ازتمایزات را که به وسیله انهارکوردها مرتب می شوندفراهم میکند
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing. ابدا"چنین چیزی نیست
This sort of talk is threadbare ( outmoded ) . این حرفها دیگه کهنه شده است
This sort of propaganda is for home consumption این گونه تبلیغات برای مصرف داخلی است
She is self-centerd. she is an opinionated sort lf girl. دختر خودرأیی است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com