English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
risk money کسر صندوق
Other Matches
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
Protection money. Racket money. باج سبیل
risk غرر
risk خطر امکان خطر
risk به خطر انداختن
risk خطر کردن
risk مخاطره ریسک خطر
risk گشاد بازی بخطر انداختن
risk احتمال زیان و ضرر
risk ریسک
risk مخاطره
risk خطر
on risk در معرض خطر
risk احتمال زیان
risk به مخاطره انداختن
risk خطر احتمالی
risk احتمال زیان یاخطر
risk پذیرفتن خطر
risk احتمال خطر ریسک کردن
risk دل به دریا زدن
to something against risk چیزی را از خطر حفظ نمودن
money begets money <idiom> پول پول می آورد
flood risk خطر سیل
all risk insurance بیمه تمام حوادث
This is a calculated risk. این یک ریسک حساب شده است
run a risk <idiom> ریسک خطرناک ،نا امن خیلی خطرناک
security risk ریسکبرخلافامنیتیککشوریاارگان
emergency risk ریسک اضطراری
owner's risk ریسک صاحب کالا
to incur a risk ریسک کردن
to incur a risk ریسکی را قبول کردن
owner's risk خطر یاخطرات به عهده صاحب کالا
at owner's risk معامله با قید این که هر گونه خسارت به عهده صاحب جنس باشد
at owner's risk یا حمل جنس باهمین شرط
carrier's risk خطرات به عهده حمل کننده
carrier's risk ریسک به عهده شرکت حمل ونقل
caculated risk <idiom> شانس زیاد برای موفقیت
collision risk خطر تصادم
To take a chance . To risk it. دل رابه دریا زدن
degree of risk میزان خطر
degree of risk شدت خطر شدت قبول خطر
at the owner's risk بعهده مالک
at the owner's risk باشد
at the owner's risk با قید اینکه هرگونه خسارت بعهده مالک
prohibited risk خطر بیمه نشدنی
split risk تفکیک خطر
to run risk دل بدریا زدن خودرابمخاطره انداختن
to run risk پیه زیان یااسیبی رابخودمالیدن
producer's risk ریسک تولید کننده
risk taker خطر طلب
emergency risk خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
risk taking خطرجویی
war risk خطر جنگ
market risk خطر بازار
risk actually incurred خطر محقق شده
risk avoider اجتناب کننده از خطر
risk avoider اجتناب کننده از ریسک
risk lover طرفدار ریسک
risk lover طرفدار خطر
all risk insurance policy بیمه نامه تمام خطر
war risk insurance بیمه خطر مرگ
near money شبه پول
money on d. وجه امانعی
near with one's money خسیس
value of money ارزش پول
value for money ارزش پول
f. money پول فراوان
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
money on d. پول سپرده
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
value for money قدرت خرید پول
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
his money is more than can پولیش بیش
he is f. of money پول فراوان دارد
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
take in (money) <idiom> رسیدن
money پول
money اسکناس
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
money سکه
money مسکوک ثروت
be in the money <idiom> پول پارو کردن
money جایزه نقدی
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
quantity of money مقدار پول
purchase money قیمت جنس
purchase money در CL ثمن
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
Money peters out. پول کم کم تمام می شود.
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
possession money حق الاجرا
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
possession money حق النسبی
raise money فراهم کردن پول
borrowed money پول قرض گرفته شده
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
pin money <idiom> پول خرده خرجی
role of money نقش پول
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
scant of money کم پول
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
retention money پول گرویی
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
raise money جمع اوری کردن پول
ready money پول نقد
ready money پول موجود
ready money پول فراهم شده
requistion for money درخواست
requistion for money پول
scant of money بی پول
passage money کرایه مسافر
mortgage money پول رهنی
money worth چیزی که بپول بیزرد
money worth پول بها
money worth بهای پول
money worth برابر پول
money wage مزد پولی
money supply عرضه پول
money stock عرضه پول
money stock حجم پول در گردش
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
money pot دخل
money pot غلک
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money on deposit پول سپرده
money on deposit وجه امانی
mortgage money پول قرضی
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
quasi money شبه پول
penury of money قحط پول
penury of money کمیابی پول
passage money معاش کردن
passage money تاکردن
passage money راه
passage money غذا
passage money خوراک
gate money پولبلیطورودیه
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
onother's money پول شخصی دیگر
onother's money پول دیگری
odd money یک اسکناس 01 ریالی
oceans of money یک دنیا پول
neutrality of money بدون تاثیربودن پول
neutrality of money خنثی بودن پول
passage money کرایه
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
money sink <idiom> گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money. کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money. دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
save money پس انداز کردن
save money به دقت خرج کردن
To be a money grubber. پول پرست بودن
To raise money. پول فراهم کردن
time is money <idiom> وقت طلاست
danger money مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
Count the money to see if it is right. پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
for love or money <idiom> به هر شکلی
He is a money -bags. <proverb> مالامال از پول است .
Time is money. <proverb> وقت طلاست .
Changing money تبدیل پول و ارز
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
We divided the money among ourselves . پول را بین خودمان قسمت
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
To be wallowing in money . غرق درپول بودن
To count the money . پول شمردن
My money request to him طلب من از او [مرد]
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
wildcat money پول بدون پشتوانه
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
time money وام مدت دار
tight money سیاست پولی انقباضی
tight money کنترل پولی
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
supply of money عرضه پول
money for jam <idiom> پول باد آورده
money for jam <idiom> پول بی دردسر
sound money پول سالم
sound money پول قوی
soft money پول ضعیف
smart money مطلع
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money خسارت
smart money پاداش زیان
short of money کم پول
to change money خردکردن یامبادله کردن پول
to game away one's money درقمارپول ازدست دادن
to guzzle away one's money پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com