English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
river line خط ساحل رودخانه
river line خط رودخانه
Other Matches
river رودخانه
up the river سوی سر چشمه رودخانه بطرف بالای رودخانه
up the river بالارود
beyond the river ان سوی رود
river رود
river فاصله سفید
along the river درامتداد رودخانه
river سفیدی بین خطوط
up-river برخلاف روند جریان آب
river نهر
river capture رود گیری
river basin ابگیر یا حوضه رودخانه
rejuvenated river نوگشته رود
fork of ... river شاخه رودخانه ...
tidal river رودخانهای که اب دریادرنزدیکی دهانه ان طغیان میکند
subsequent river میانرود
river blindness رجوع شود به onchocerciasis
river clay گل رودخانه
river drift ابرفت کهن
an open river رودخانه باز
river forcasting پیش بینی جریان رودخانه
an open river رودخانهای که یخ نبسته و برای گذرکردن ازاد است
river dues عوارض استفاده از ابراهها
river drift کهن ابرفت
stone river رود سنگ
obsequent river وارود
he put me across the river مرا بدانسوی رودخانه برد
river gravel شن رودخانه
river profile نیمرخ رودخانه
river bank ساحل رودخانه
the bed of a river بستر یک رود
the karoon river رود کارون
the karoon river رودخانه کارون
the river karoon رود کارون
river beds بستر رودخانه
to pull any one across a river کسی را با کرجی پارویی ازرودخانه گذراندن
river banks ساحل رودخانه
river trip مسافرت رودخانه ای
the river karoon رودخانه کارون
consequent river پیرود
river load بار رود
navigation river رودخانه قابل کشتی رانی
river mouth دهانه رودخانه
river trip گردش رودخانه ای
river bed بستر رودخانه
to fall down the river باجریان رودخانه حرکت کردن
river bed level تراز بستر رودخانه
How long is the River Nile? طول وعرض رودخانه نیل چقدر است ؟
up the river/creek with no paddle <idiom> مثل خر در گل ماندن
excavation in river bed خاکبرداری در بستر رودخانه
drowned river mouth دهانه
drowned river mouth مصب
summer bed of a river بستر تابستانی رودخانه مسیل
dry river bed خشکه رود
The teo countries are separated by this river. این رودخانه دو کشور را از یکدیگه جدامی کند
bed building stage of river تراز سطح متوسط اب رودخانه
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطری
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
on line مستقیم
to come in to line در صف امدن
in line <idiom> با محدودیت متداول
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
line by line سطر به سطر
to come in to line موافقت کردن
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
the line صف
down line بار کردن پایین خطی
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
line up به خط شدن
mean line خط میان
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
down the line <idiom> درآینده
in line شمشیر در وضع حمله
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line out با خط علامت گذاشتن
down the line ضربه از کنار زمین
on the line هواپیمای اماده پرواز
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
o o line خط تقسیم دیدبانی
o o line خط دیدبانی سپاه
in line همراستا
old line محافظه کار
on line help کمک مستقیم
along line در خط
along line در امتداد خطوط
out of line خارج از خط جبهه
on line متصل
by-line خط دوم یافرعی
line لاین
line رشته
line طرز
line حدود رویه
line خط زدن
line نسب
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line محصول
line شعبه
by line کار یاشغل اضافی وزائد
line لوله منفردی در سیستم سیالات
by line خط فرعی راه اهن
by line خط دوم یافرعی
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line جبهه جنگ
line سیم
line : خط کشیدن
line لجام
line دهنه
line جاده
line طناب سیم
line رسن
line ریسمان
line رشته بند
line ردیف
line سطر
line خط انداختن در
line خط دار کردن
line بخط کردن
line در سمت
line صفی در خط
line خط صف
line طناب خط
line خط
line پوشاندن
line استرکردن
line ترازکردن
line اراستن
line : خط
on line مورداستعمال
line of d. مرز
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line برون خطی
off line غیر متصل
off line قطع
line up ردیف ایستادن تیم
off line منفصل
line up به ترتیب ایستادن
line-up به خط شدن
line-up به ترتیب ایستادن
line-up ردیف ایستادن تیم
on line در خط
on line داخل رده
line of d. حد فاصل
by-line خط فرعی راه اهن
on line درون خطی
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
marriage line عقدنامه سند ازدواج
out line font قلم متغیر
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
private line خط خصوصی
reference line خط راهنمای تعیین جهات خط برگشت خط مبنا
orienting line خط توجیه
mason's line ریسمان کار
pipe line خط لوله
phantom line خط فرضی
phantom line خط سری
median line میانه
message line خط مخابره
red line خط قرمز
phase line خط خیز
nonswitched line خط غیر گزینشی
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
lubber's line نشانگر سینه
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lumber's line خط سینه ناو
mach line موج ضربهای ضعیف
regression line خط برگشت
regression line خط رگرسیون
lyman line خط لیمان
marline or line طناب کوچک دولا
outhaul line برون کش
marriage line گواهینامه ازدواج
price line خط قیمت
poverty line خط فقر
possibilities line خط بودجه
possibilities line خط امکانات
mooring line طناب مهار مین
mooring line سیم مهار
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
profile line نیمرخ زمین
no fire line خط منع اتش
no fire line خط منع اتش توپخانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com