English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
rock the boat <idiom> واژگون کردن
Search result with all words
to rock the boat <idiom> گرد و خاک به پا کردن [اصطلاح مجازی]
Other Matches
rock صخره
rock تکان
rock جنبش
rock سنگ خاره صخره
rock تخته سنگ یا صخره
rock سنگ
rock جنباندن نوسان کردن
rock تکان نوسانی دادن
rock حرکت دورانی بال به دور بدنه
the rock جبل الطارق
rock جنباندن
rock جنبیدن
rock-like صخرهمانند
rock خاره
rock تکان دادن
rock candy نبات
rock candy تبرزد
rock erosion از بین رفتن سنگ در اثرخراش
rock crystal سنگ بلور
rock fill سنگریز
rock dyke سنگریز
crystalline rock سنگ بلوری
rock dove کبوتر کوهی
rock brake بسفایج معمولی
rock bound دشوار
rock flint سنگ اتشزنه سیاه
hand placed rock سنگفرش فکافته
rock rubble ریزش سنگ
fall of rock ریزش سنگ
eruptive rock سنگ بیرون ریخته
eruptive rock سنگ خروجی
rock cork پنبه کوهی
detrital rock سنگ اواری
rock drill مته سنگ شکن
cap rock پوش سنگ
igneous rock سنگ اذرین
igneous rock سنگ خروجی
rock bound دیریاب
rock bound محاط بصخره
rock bound سنگ بست
rock bound خاره بست
rock facing سنگریز حفافتی
phosphate rock سنگ فسفات
mantle rock سنگپوش
layer of rock طبقه سنگی
layer of rock لایه سنگی
igneous rock سنگ اذرین سنگ اتشفشانی
broken rock صخره
rock fever حصبه جبل الطارق
rock flour سنگارد
to rock to sleep خواب کردن
to stumble against a rock گیرکردن به سنگ یاخوردن به سنگ
under szturated rock سنگ زیر اشباع
vitreous rock سنگ شیشه نما
volcanic rock سنگ خروجی
impervious rock تختهسنگغیرقابلنفوذ
rock basin حوضهرودصخراهای
rock step پایهصخرهای
rock music موسیقیRock
rock-climber صخرهنورد
rock-climbing صخرهنوردی
rock-hard بینهایتسخت
It is as hard as rock. مثل سنگ سفت است
To stand like rock . مانند کوه ایستادن
As firm as a rock . به محکمی آهن ( سنگ )
to rock to sleep جنباندن
rock pool استخرکوچک
rock flour ارده سنگ
rock goat بزکوهی
rock goat مرال
rock hewn از کوه کنده شده
rock oil نفت
rock pigeon کبوتر کوهی
rock pitons انواع میخهای سنگ نوردی
rock scorpion کسیکه که درجبل الطارق زاییده شود
rock sucker مارماهی دریایی
rock toe سنگچین پایاب
rock wash پوشش سنگی
rock wool پشم کوهی
rock work خاره یا صخره مصنوعی
rock work کوه مصنوعی
rock work دیوار کوه نما
as steady as a rock <idiom> مثل کوه [استوار و ثابت]
rock-bottom کمترین و نازلترین قیمت پایین ترین قسمت
bituminous rock سنگ قیری
bed rock سنگ مادر
bed rock سنگ کف
rock gardens باغچه ایکه با سنگ تزئین شده
rock'n'roll رقص راک اندرول
rock'n'roll رقص بحنبان وبچرخان
rock and roll رقص راک اندرول
almond rock گزبادامی
rock garden باغچه ایکه با سنگ تزئین شده
rock bottom کمترین و نازلترین قیمت پایین ترین قسمت
rock and roll رقص بحنبان وبچرخان
rock salt نمک سنگی
rock-bottom price کمترین قیمت
to make the party rock جشن را گرم کردن
sluiced rock fill سنگریز ابپاشی شده با فشار
zone of rock fracture ناحیهای از سنگ کره که دارای سنگهای شکافدار میباشد
zone of rock flowage منطقه سنگهای روان
rock fill dam سد سنگی
bed rock ledge لایه سنگی کف بستر
to hit rock bottom از نظر روحی خرد شدن
rock fill dam سد سنگریز
natural rock asphalt سنگ قیر
boat قایق
boat لوت کا
boat ناو کوچک
u boat زیر دریایی
pt boat ناوچه اژدر افکن
boat کشتی کوچک
boat قایق رانی کردن
boat کرجی هرچیزی شبیه قایق
boat کشیدن ماهی بداخل قایق
We are all in the same boat. <proverb> همه بر یک قایق سواریم .
in the same boat <idiom> درشراطی مشابه
to be in the same boat <idiom> درشرایطی مشابه بودن [اصطلاح مجازی]
We're all in the same boat. ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
A big rock rolled down the mountain. سنگ بزرگی از کوه بپایین غلتید
shore boat تاکسی اب
shore boat تاکسی ساحلی
skate boat قایق بسته به ساحل در اغازمسابقه
boat train [خط ] قطار با ارتباط به کشتی [برای سفر]
paddle boat کرجی بخاری که با چرح پره دار رانده میشود
steam boat کرجی بخار
steam boat کشتی بخار
sauce-boat فرف چاشنی خوری
towing boat کرجی
snag boat کشتی بخاری کوچک که با ان بستر رودخانه هارا ازموانع پاک می کنند
submarine boat زیر دریای [نظامی] [علوم طبیعی]
submarine boat زیردریایی
towing boat کشتی یدک کش
storm boat قایق سبک وسریع السیر
miss the boat <idiom> ازدست دادن فرصت
sauce-boat فزف سوس خوری
The boat sank. قایق غرق شد
boat people پناهندگانی که با قایق از کشور خود فرار کنند
boat train ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
boat trains ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
rowing boat قایقپاروئی
boat hook هوک قایق
sailing boat قایق بادبانی
whale boat قایقصید
sauce boat فزف سوس خوری
patrol boat ناوچه گشتی
boat hook چنگک قایق
boat-hook هوک قایق
storm boat نوعی قایق سبک هجومی موتوری
boat-hooks چنگک قایق
to boat to a mummy له کردن
boat-hooks چوب دست قایق
boat-hooks هوک قایق
boat-hook چنگک قایق
torpedo boat ناو اژدرافکن
torpedo boat ناوچه اژدر افکن
boat hook چوب دست قایق
torpedo boat اژدر افکن
boat-hook چوب دست قایق
sauce boat فرف چاشنی خوری
boat team تیم سوارشونده در یک قایق در عملیات اب خاکی
flag boat کرجی نشان دار
flag boat کرجی پرچم دار
ferry boat کشتی گذاره
ferry boat قایق
boat rod چوب کلفت ماهیگیری با قایق
boat rope طناب سینه قایق
boat skids گهواره قایق
drag boat قایق موتوری مسابقه سرعت
fishing boat کرجی ماهی گیری
fosher boat کرجی ماهی گیری
hackney boat کرجی یاکشتی کرایهای
gun boat قایق توپ دار
gun boat ناوچه توپ دار
boat pool حوضچه قایق
flying boat هواپیمای ابی
fly boat کرجی تندروکه درترعه هابکارمیرود
flat boat یکجوردوبه پهن که دررودخانههای کم عمق بکارمیرود
drag boat کرجی لاروب
row boat کرجی پارویی
cargo boat کشتی بارکش
boat tail دم قایق
boat team تیم قایق اب خاکی
boat your oars پارو به قایق
boat work قایق بری
boat wave موج ناو گروه
boat wave موج قایقها
boat telephone تلفن ساحلی
cargo boat کشتی باری
chief of boat سکانی قایق
destroyer boat قایق اژدر افکن
boat space فضای بار موجود در قایق محوطه بار قایق
boat station جای خدمه قایق
safety boat قایق نجات
crash boat قایق نجات
committee boat قایق داوران در اغاز و پایان مسیر
boat tail پاشنه قایق
chief of boat فرمانده قایق
boat plug پیته قایق
boat painter طناب قایق
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com