Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
roll in point
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
Other Matches
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
point to point line
خط نقطه به نقطه
roll up
جمع کردن
to roll on
غلتیدن
to roll on
صاف کردن
roll
طومار
roll
لوله
roll
توپ
roll
صورت
roll
ثبت
roll
فهرست پیچیدن
roll
چیز پیچیده
to roll on
اسان رفتن
to roll by
صاف رفتن
roll up
اندوختن
roll up
چرخیدن
roll up
پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
roll up
جمع اوری کردن تاسیسات
roll up
رویهم جمع شدن
roll up
انباشتن
roll
غلتش ناو
to roll by
اسان رفتن
to roll by
غلتیدن
roll
غلطیدن
roll
غلتک
roll
نورد
roll
غلتاندن غلت دادن
roll
ناوش
roll
ناویدن
roll
چرخش نیمدایره روی یک پا وبعد روی پای دیگر
roll
چرخش توپ والیبال
roll
فهرست
roll
نورد کردن
roll
طاقه
roll around
<idiom>
برگشتن
roll
دوران حول محور طولی غلطش
roll
انحراف به چپ یا راست
roll
غل دادن
roll
غلتک زدن
roll
گردکردن
roll
بدوران انداختن
roll
غلتیدن
roll
غلت خوردن گشتن
roll
تراندن
roll
تردادن
roll
تلاطم داشتن
roll
غلطیدن ناو
roll in
<idiom>
باقیمت بالایی رسیدن
roll out
دویدن هواپیما روی باند
roll out
از حافظه جمع کردن
roll in
در حافظه پهن کردن
roll out
سر خوردن هواپیما
roll out
معرفی یک کالای تجارتی به بازار
roll on roll off
روش بارگیری مستقیم ناو
roll out
ازتختخواب بیرون امدن گسترده شدن
roll on roll off
روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
roll on roll off
سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
roll-on/roll-off
بارگیری- تخلیه
roll
چرخش گردش
roll on/roll off
بارگیری- تخلیه
roll call
حاضر و غایب کردن افراد
roll call
حضور و غیاب
roll call
حضور و غیاب سازمانی
roll call
نامیدن افراد
To roll up ones sleeves.
آستینهارابالازدن
roll forward
تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
roll forward
, با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
spring roll
مربوطبهغذایچینی
toilet roll
دستمالتوالت
bed roll
خاموت انکادره
bed roll
رختخواب پیچ
To roll up the map. ,
نقشه را پیچیدن ( تا کردن )
bead roll
صورت مردگانی که برای ارواح انها فاتحه یادعامیخوانند
To call the roll. Roll-call.
حاضر غایب کردن
roll of thunder
غرش رعد
roll kitchen
اشپزخانه متحرک
blooming roll
نورد شمشه
roll housing
پایه دستگاه نورد
roll call
شیپورجمع
roll call
حاضر و غایب
roll back
عقبگرد
pay roll
لیست حقوق
pay roll
لیست پرداخت حقوق
muster roll
دفتر اسامی افراد نظامی وافسران یک منطقه یا کشتی
period of roll
دوره تناوب
period of roll
زمان تناوب چرخش
back up roll
غلطک پشت بند
pick and roll
ایجاد سد و چرخش
pilger roll
غلطک زائر
plate roll
غستگاه نورد صفحه
jelly roll
نان شیرینی ژله دار ولوله کرده
jelly roll
رولت
roll back
کاریک برنامه کاربردی پایگاه داده ها برای توقف تراکنش و برگشت پایگاه داده ها به وضعیت قبلی
backing roll
غلطک پشت بند
roll back
به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
roll back
عقب کشی
eastern roll
شیوه قیچی در پرش ارتفاع باغلطیدن پس از عبور از میله و فرود روی پا
roll back
قیمت جنسی یاکالایی را بسطح اولیه پایین اوردن
roll back
عقب کشیدن
roll axis
محور غلطش
jack roll
چرخ چاه
roll up one's sleeves
<idiom>
سخت تلاش کردن
grooved roll
غلطک شیاردار
straightening roll
غلطک مستقیم کنی
striking off the roll
اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
swing roll
چرخش نیمدایره روی یکپاوبعد روی پای دیگر با کنترل پای ازاد از جلو بعقب
the roll of a ship
غلت کشتی
the roll of the sea
غلت یا موج اب دریا
to be on the pay roll
جزوکارمندان یا مزدوران بودن
to be on the pay roll
مواجب یا مزد گرفتن
idle roll
غلطک کور
dummy roll
نورد کور
dummy roll
غلطک کور
shoulder roll
چرخیدن روی شانه ها
sheet roll
نورد ورق
roll pass
رخده نورد
roll reversal
حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
roll scroll
متن نمایش داده شده که درهرلحظه یک خط بالا یا پایین صفحه نمایش می رود
roll stand
مقام نورد
grooved roll
نورد شیاردار
giant roll
تاب
roll pass
کالیبر نورد
roll paper
کاغذ لولهای
roll over credit
اعتبار گردان
hot roll
نورد کردن داغ
roll back
عمل تنزل دادن
drag roll
غلطک کششی
call the roll
حاضر و غایب کردن
call the roll
حضور و غیاب کردن
breaking down roll
نورد شکست
roll film
فیلملولهای
roughing roll
پیش نورد
break down roll
پیش نورد
pancake roll
کلوچهایکهباسبزیجاتچینی
pancake roll
گوشتو...درستمیشود
bottom roll
غلطک ماتریسی
sausage roll
نوعیغذاباسوسیس
crushing roll
غلتکسنگشکن
chest roll
چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
universal roll
نورد یونیورسال
universal roll
برای شکل دادن تیرهای بال پهن معمولابا چهار استوانه دوار نوردمیکنند که به همین نام معروف است
muster roll
دفتر بازدید افسران وسربازان در یک یکان نظامی
cross roll
نورد عرضی
western roll
غلطیدن افقی از روی میله
wire roll
نوعی سیم خاردار تاشو برای ساختن موانع ضد مکانیزه
cold roll
نورد کردن در حالت سرد
drum roll
ضربات مداوم
drum roll
تندزنی
chilled roll
نورد سخت کننده
blooming roll
دستگاه نوردشمشه
rock'n'roll
رقص راک اندرول
rock and roll
رقص بحنبان وبچرخان
rock and roll
رقص راک اندرول
to roll one's eyes
<idiom>
نشان دادن بی میلی
[بی علاقگی]
به انجام کاری
[اصطلاح مجازی]
roll-call
حاضر و غایب کردن
roll-calls
حاضر و غایب کردن
to call the roll
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
rock'n'roll
رقص بحنبان وبچرخان
cogging roll
دستگاه نورد اولیه شمش
hip-roll
تیر چوبی نبش
roll of honour
صورت اسامی کسانی که درجنگ فداکاری کرده اند
edge-roll
ابزار سه ربع گرد
angle-roll
ابزار گرد
roll of honour
لیست افتخار
arm roll and grapevine
بغل رومی
To toss and turn. To roll over.
از پهلو به پهلو غلتیدن (درخواب وغیره )
intermediate roll stand
مقام نورد میانی
Roll the blanket round yourself.
پتو رابدور خودت بپیچ
roll piercing process
روش نورد مایل
roll piercing process
فرایند نوردمایل
center disc roll
نورد دیسکی
to roll up the enemy line
بخط دشمن کردن
to roll up the enemy line
حمله جناحی
roll out the red carpet
<idiom>
برای خوشآمد فرش زیرپای مهمان پهن کردن
roll out the red carpet
<idiom>
حسابی پذیرایی کردن
to roll a huge snowball
گلوله بزرگی از برف درست کردن
center disc roll
غلطک دیسکی
front headlock and side roll
سر زیر بغل با مایه بزکش
double arm roll from front
زیر با مایه کلندون
To shake ( swing , roll) ones hips .
قر دادن
fireman's carry and barrel roll
یک دست از کمر
arm roll and outside leg trip
فن ارنج
leg lift and side roll
کنده سرانبون
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
point to point
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point
امتیاز
point
نقطه گذاری کردن ممیز
point
متوجه ساختن
to come to a point
باریک شدن
to come to a point
بنوک رسیدن
point to point
نقطه به نقطه
point
اشاره کردن
point
راس
point
به سمت متوجه کردن
point
قطبهای باطری یاپلاتین
near point
نقطه نزدیک
way point
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
point
باریک کردن
Now he gets the point!
<idiom>
دوزاریش حالا افتاد!
[اصطلاح]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com