English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
roller drive مکانیزم چرخ دنده کاهنده یاافزاینده
Other Matches
roller نورد
roller بام غلتان استوانه
roller استوانه
roller غلتانک چمن
roller قلطک
roller قرقره نورد
roller غلتک
roller ماشین غلطک زنی
roller منگنه
roller دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
roller تیرک دار
roller غلطک
roller blind پرده فنردار قرقره ایی
roller clock چشمی بسته قرقره دار
roller contact کنتاکت غلتکی
roller-skate اسکتینگ
roller-skate کفش بلبرینگ دار اسکیت کردن
roller-skated اسکتینگ
roller-skated کفش بلبرینگ دار اسکیت کردن
roller-skates اسکتینگ
roller-skates کفش بلبرینگ دار اسکیت کردن
roller-skating اسکتینگ
roller-skating کفش بلبرینگ دار اسکیت کردن
roller door در چرخنده
roller conveyor غلطک بالابر
roller conveyor غلطک حمال
roller skate کفش بلبرینگ دار اسکیت کردن
roller shutter در کرکرهای
feed roller غلتک پیش بر
guide roller غلطک راهنما
hand roller غلطک دستی
hydraulic roller غلطک ئیدرولیکی
roller bearing بلبرینگ غلطکی
paint roller غلطک رنگ کاری
pawn roller پیاده رانی شطرنج
road roller جاده صاف کن
road roller غلطک ویژه جاده صاف کنی
roller bandage نوار دراز پیچیده که برای زخم بندی بکار میرود
wrist roller مچ بند
roller bandage زخم بندپیچیده
roller bearing یاتاقانی که میله ان باچند غلتک دیگر بگردش اید
roller bearing یاطاقان غلطک دار
roller-coasters راه اهن مرتفع و پیچ و خم دار تفریحگاههای کودکان وغیره
roller-coaster راه اهن مرتفع و پیچ و خم دار تفریحگاههای کودکان وغیره
inking roller نورد
elliptical roller غلطک بیضی شکل
roller skate اسکتینگ
tandem roller غلطک وزنی پشت سر هم
the roller beette جعل
the roller beette گه غلتان
roller sleeve روکشدورانی
warp roller غلتکتار
jockey roller چرخریلی
varnish-roller غلتکجلازن
vibrating roller غلطک لرزان
vibrating roller غلطک ارتعاشی
cloth roller پیچندهپارچه
hair roller بیگودی
head roller غلتکاصلی
ink roller غلتکجوهر
roller frame قالبدورانی
tandem roller نوعی قلطک که دارای چرخهای فلزی بوده وچرخها پشت سر هم حرکت میکند
tamping roller غلطک لرزاننده
roller door در گردنده
roller fender دفرای چوبی
roller gate دریچه غلطان
roller path صفحه بلبرینگ
roller path ریل دواربرجک توپ
semi roller پرتاب دورانی گوی بولینگ
support roller رینگ وطوقه دوار
sheet roller کارخانه نورد ورق فلزی
roller coaster راه اهن مرتفع و پیچ و خم دار تفریحگاههای کودکان وغیره
steam roller جاده صاف کن
steam roller جاده کوب غلتک
support roller تکیه گاه
support roller بلبرینگ
loose roller bearing رولبرینگ هرزگرد
roller board and arms بازوهاوبردغلتک
fixed roller gate دریچه چرخ قرقرهای ثابت
paint roller mill غلطک دسته دار ویژه نقاشی ساختمان
flexible roller bearing رولبرینگ فنری
paint roller mill دستگاه مالش رنگ بر روی دیوار
track roller frame قالبگردندهشیاردار
paper bail roller غلتکضامنورق
cylinderical roller bearing یاطاقان غلطکی
hair roller pin سوزنبیگودی
film guide roller حلقهراهنمایفیلم
spherical roller bearing بلبرینگ غلطکی
sheep foot roller غلطک پاچه بزی
cylinder roller thrust bearing یاطاقان غلطکی محوری
ball and parallel roller bearings یاطاقان غلطکی
to drive at توجه داشتن به
to drive at قصد داشتن از
drive way جاده خیابان
drive way مسیر اتومبیل رانی
drive! برون! [با ماشین]
drive at <idiom> سعی درگفتن چیزی
to drive away دورکردن
self-drive اتومبیلیبارانندهخودکار
to drive away دفع کردن
to drive out بیرون کردن
to take a drive سواری کردن
on drive ضربه بسمت توپزن
drive-in درایواین
off drive ضربه به سمت راست
d.c. drive ماشین جریان دائم
drive محرکه گیربکس
drive دنده
drive فرمان
drive رانش سواری دوندگی
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive ولت محرک
drive سواری کردن کوبیدن
drive تحریک کردن
drive عقب نشاندن بیرون کردن
drive جلو بردن
drive رانندگی کردن
drive ضربه از پایین
d.c. drive محرکه جریان دائم
drive فرار گل زن
drive سوارشدن و کنترل اتومبیل
drive گریز پا به توپ
drive شفت
drive راندن گرداندن گرداننده
drive رانندگی ارابه مسابقهای
drive راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive بردن
drive راندن
drive باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
drive گرداننده
drive بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
drive وسیلهای که دیسک مغناطیسی را می چرخاند و محل نوک خواندن / نوشتن را کنترل میکند
drive مکانیزمی که نوار مغناطیسی را روی نوکهای درایو منتقل میکند
drive حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drive ضربه درایو
drive سائق
tape drive نوارچرخان
tape drive نوار ران
tape drive نوار گردان
disk drive دیسک ران دیسک چرخان
to drive a wedding into شکافتن
tape drive نوار چرخان نوار ران
disk drive گرداننده دیسک دیسک گردان
disk drive دیسکخوان
social drive سائق اجتماعی
to drive into a corner درتنگنا انداختن
st0 drive گرداننده 605ST
secondary drive سائق ثانوی
tandem drive حرکت قطاری
tape drive دستگاه نوارخوان
disk drive گرده ران
disk drive گرده چرخان
to drive a wedding into رخنه کردن در
to drive mad دیوانه کردن
drive shaft محور محرکه
right-hand drive اتومبیلهاییکهفرمانآنهادرسمتراستاست
drive shaft میله محرک محور محرک
To drive someone up the wall. کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
drive shaft میل لنگ
drive someone up a wall <idiom> از کوره در رفتن ،عصبانی شدن
To drive all with the same stick . <proverb> همه را با یک چوب راندن .
Could you drive more slowly, please? ممکن است لطفا کمی آهسته تر برانید؟
to drive a car رانندگی کردن خودرویی
hard drive دستگاه دیسک سخت [رایانه شناسی]
four-wheel drive محرک چهار چرخ
four wheel drive محرک چهار چرخ
to drive a bus اتوبوسی را راندن
drive shaft محور رانش
drive shafts میل لنگ
to drive mad بدیوانگی انداختن
chain drive زنجیرهکششی
visceral drive سائق احشایی
winchester drive دیسک گردان وینچستر
drive-ins درایواین
belt drive بدنهعقب
cartridge drive درایوفشنگی
cassette drive درایوکاست
disc drive درایودیسک
drive chain زنجیرهراندن
drive wheel چرخدنده
drive shafts محور رانش
drive shafts محور محرکه
drive shafts میله محرک محور محرک
group drive محرکه گروهی
drive mad دیوانه کردن
drive volley ضربههای پی درپی کوتاه ومستقیم
final drive محرکه محور عقب
differential drive دیفرانسیل
drive reduction کاهش سائق
drive pulse تپش تحریک
to drive wild دیوانه کردن
four gear drive گیربکس چهار دنده
drive to maturity جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
full drive باشتاب هرچه بیشتر
full drive بسرعت هرچه تمامتر
default drive گرداننده پیش فرض
drive belt تسمه محرک
hard drive گرداننده سخت
hunger drive سائق گرسنگی
current drive گرداننده کنونی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com