Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 86 (6 milliseconds)
English
Persian
rolling barrage
سد غلطان اتش
rolling barrage
سد اتش غلطان توپخانه
Other Matches
barrage
رگبارگلوله بطورمسلسل بیرون دادن
barrage
سد
barrage
سدبندی
barrage
وقت اضافی
barrage
سد اتش
barrage
بنداک
barrage
بند با دریچههای متحرک
barrage fire
اتش سد کننده
barrage fire
اتش سد
balloon barrage
پرده دود
barrage jamming
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
barrage jamming
اعوجاج سد کننده
barrage of fire
سد اتش
barrage reception
سد گیرنده
barrage balloon
بالون پدافند
creeping barrage
سد اتش مرحله به مرحله سد اتش خیز به خیز
fire barrage
سد اتش
fire barrage
اتش سد کننده
fire barrage
سدکردن با اتش
barrage balloons
بالون پدافند
barrage of punchlines
جوکهای مدام پشت سر هم
barrage rocket
موشک مخصوص تهیه سداتش
a
[non-stop]
barrage of jokes
جوکهای مدام پشت سر هم
be rolling in it
<idiom>
تو پول غلت زدن
rolling
هموار
rolling
نوردیدن
rolling
غلتنده
rolling
غلتان
rolling
نیمرخهای فولادی را با عمل نورد تهیه میکنند
rolling
نورد زدن
rolling
غلطک زنی
rolling
صاف
rolling plan
برنامه غلتان
rolling moment
گشتاور غلطشی
rolling mill
دستگاه نورد
rolling mill
ماشین غلتک دار کارخانه شیشه جام
rolling mill
کارخانه تولید ورق اهن وفولاد
rolling mass
توده غلطان
rolling ladder
نردبانچرخدار
rolling instability
ناپایداری غلطشی
to be rolling in money
<idiom>
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
rolling plane
صفحه غلطشی
rolling press
الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
rolling stone
<idiom>
ستاره سهیل
get the ball rolling
<idiom>
شروع چیزی
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
tube rolling
نورد کاری لوله
to keep the ball rolling
رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
rolling terrain
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
rolling reserve
امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
rolling reserve
اماد ذخیره غلطان
rolling friction
اصطکاک غلتشی
rolling country
زمین پوشیده
cold rolling
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
rolling stock
گردونههای ریل دار
rolling pins
تیرک
rolling pins
وردنه
rolling pin
تیرک
rolling pin
وردنه
rolling stock
ترنهای روی خط اهن
continous rolling
نورد دائمی
rolling hitch
گره سه خفت
log rolling
دسته بندی سیاسی که دران همدیگر رابستایندویاری کننداصول نان بهم قرض دادن
head rolling
سر چرخش
loop mill rolling
نوردکاری حلقوی
start the ball rolling
<idiom>
شروع انجام کار
rolling mill engineer
نوردکار
rolling mill engineer
مهندس نوردکاری
hot rolling mill
نوردکاری داغ
reciprocating rolling process
فرایند نوردکاری رفت و امدی
corrugated rolling mill
دستگاه نورد ورق موجدار
reversed rolling moment
گشتاور ناشی از کنترل معکوس در صفحه غلتش
beam rolling mill
نورد کاری تیر
wire rolling mill
دستگاه نورد سیم
unbalanced rolling masses
بارهای غلطان نامتعادل
four high rolling stand
مقام چهار غلطکی
cold rolling mill
دستگاه نورد سرد
tire rolling mill
دستگاه نورد لاستیک
four high rolling stand
خان چهار غلطکی
plate rolling mill
نوردکاری صفحه
rolling stock cleaning yard
میلهچرخندهتمیزکنندهحیاط
armor plate rolling mill
دستگاه نورد ورق زرهی
double two high rolling mill
دستگاه نورد مضاعف دوبل
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
کارها را بجریان انداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com