Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 77 (5 milliseconds)
English
Persian
rolling instability
ناپایداری غلطشی
Other Matches
instability
عدم ثبات
instability
بی ثباتی نااستواری
instability
ناپایداری
instability
نااستواری
instability
بی ثباتی
political instability
تزلزل یا نا استواری سیاسی
marital instability
نااستواری زناشویی
instability constant
ثابت ناپایداری
coupling instability
نااستواری پیوست تزلزل تزویج
the instability of a bridge
نا استواری پل
coupling instability
نااستواری اتصال
spiral instability
ناپایداری چرخشی
torsional instability
ناپایداری پیچشی
thermal instability
ناپایداری حرارتی
rolling
غلتان
rolling
نورد زدن
rolling
غلطک زنی
rolling
صاف
rolling
هموار
rolling
نیمرخهای فولادی را با عمل نورد تهیه میکنند
rolling
نوردیدن
be rolling in it
<idiom>
تو پول غلت زدن
rolling
غلتنده
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
rolling mill
ماشین غلتک دار کارخانه شیشه جام
rolling mill
دستگاه نورد
rolling mill
کارخانه تولید ورق اهن وفولاد
rolling mass
توده غلطان
rolling stone
<idiom>
ستاره سهیل
to be rolling in money
<idiom>
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
rolling friction
اصطکاک غلتشی
rolling country
زمین پوشیده
rolling moment
گشتاور غلطشی
rolling plan
برنامه غلتان
rolling ladder
نردبانچرخدار
to keep the ball rolling
رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
tube rolling
نورد کاری لوله
rolling terrain
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
rolling reserve
امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
rolling reserve
اماد ذخیره غلطان
rolling press
الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
get the ball rolling
<idiom>
شروع چیزی
rolling plane
صفحه غلطشی
rolling barrage
سد اتش غلطان توپخانه
rolling barrage
سد غلطان اتش
cold rolling
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
rolling hitch
گره سه خفت
continous rolling
نورد دائمی
rolling pins
تیرک
rolling pins
وردنه
rolling stock
گردونههای ریل دار
head rolling
سر چرخش
log rolling
دسته بندی سیاسی که دران همدیگر رابستایندویاری کننداصول نان بهم قرض دادن
rolling pin
تیرک
rolling pin
وردنه
rolling stock
ترنهای روی خط اهن
tire rolling mill
دستگاه نورد لاستیک
start the ball rolling
<idiom>
شروع انجام کار
wire rolling mill
دستگاه نورد سیم
unbalanced rolling masses
بارهای غلطان نامتعادل
loop mill rolling
نوردکاری حلقوی
hot rolling mill
نوردکاری داغ
cold rolling mill
دستگاه نورد سرد
reciprocating rolling process
فرایند نوردکاری رفت و امدی
rolling mill engineer
نوردکار
rolling mill engineer
مهندس نوردکاری
four high rolling stand
خان چهار غلطکی
four high rolling stand
مقام چهار غلطکی
reversed rolling moment
گشتاور ناشی از کنترل معکوس در صفحه غلتش
corrugated rolling mill
دستگاه نورد ورق موجدار
beam rolling mill
نورد کاری تیر
plate rolling mill
نوردکاری صفحه
rolling stock cleaning yard
میلهچرخندهتمیزکنندهحیاط
double two high rolling mill
دستگاه نورد مضاعف دوبل
armor plate rolling mill
دستگاه نورد ورق زرهی
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
کارها را بجریان انداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com