Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 80 (6 milliseconds)
English
Persian
rolling pins
وردنه
rolling pins
تیرک
Other Matches
pins
خار لامپ
pins
اتصالات فلزی کوچک روی یک DIP
nine pins
نوعی بولینگ قدیمی
tie-pins
رجوع شود به stickpin
safety pins
اشبیل ضامن
to have pins and needles
مور مور کردن
[در اثر خواب رفتگی]
pins and needles
احساس مورمور در اثر خواب رفتگی
pins and needles
عصبانی
on pins and needles
<idiom>
عصبی
curling pins
فرسرد
stuck with pins
سنجاق زده
clothes pins
گیرهی رجه
clothes pins
گیرهی رخت خشک کنی
types of pins
انواعموانعبرلیتگ
safety pins
خار ضامن میله ضامن
I had pins and needles in my legs.
ساق پاهایم
[در اثر خواب رفتگی]
مور مور می کردند.
I feel pins and needles in my foot.
پایم خواب رفته
be rolling in it
<idiom>
تو پول غلت زدن
rolling
هموار
rolling
صاف
rolling
نیمرخهای فولادی را با عمل نورد تهیه میکنند
rolling
غلتنده
rolling
غلتان
rolling
نوردیدن
rolling
غلطک زنی
rolling
نورد زدن
rolling reserve
اماد ذخیره غلطان
rolling press
الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
rolling plane
صفحه غلطشی
rolling stone
<idiom>
ستاره سهیل
rolling plan
برنامه غلتان
rolling mill
دستگاه نورد
rolling mill
ماشین غلتک دار کارخانه شیشه جام
rolling reserve
امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
rolling terrain
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
to be rolling in money
<idiom>
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
to keep the ball rolling
رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
tube rolling
نورد کاری لوله
rolling ladder
نردبانچرخدار
get the ball rolling
<idiom>
شروع چیزی
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
rolling mill
کارخانه تولید ورق اهن وفولاد
rolling mass
توده غلطان
rolling instability
ناپایداری غلطشی
head rolling
سر چرخش
rolling stock
ترنهای روی خط اهن
rolling moment
گشتاور غلطشی
continous rolling
نورد دائمی
cold rolling
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
rolling stock
گردونههای ریل دار
rolling pin
تیرک
rolling pin
وردنه
log rolling
دسته بندی سیاسی که دران همدیگر رابستایندویاری کننداصول نان بهم قرض دادن
rolling barrage
سد غلطان اتش
rolling barrage
سد اتش غلطان توپخانه
rolling country
زمین پوشیده
rolling friction
اصطکاک غلتشی
rolling hitch
گره سه خفت
rolling mill engineer
نوردکار
rolling mill engineer
مهندس نوردکاری
four high rolling stand
مقام چهار غلطکی
start the ball rolling
<idiom>
شروع انجام کار
beam rolling mill
نورد کاری تیر
cold rolling mill
دستگاه نورد سرد
tire rolling mill
دستگاه نورد لاستیک
four high rolling stand
خان چهار غلطکی
loop mill rolling
نوردکاری حلقوی
hot rolling mill
نوردکاری داغ
unbalanced rolling masses
بارهای غلطان نامتعادل
wire rolling mill
دستگاه نورد سیم
plate rolling mill
نوردکاری صفحه
reciprocating rolling process
فرایند نوردکاری رفت و امدی
reversed rolling moment
گشتاور ناشی از کنترل معکوس در صفحه غلتش
corrugated rolling mill
دستگاه نورد ورق موجدار
armor plate rolling mill
دستگاه نورد ورق زرهی
double two high rolling mill
دستگاه نورد مضاعف دوبل
rolling stock cleaning yard
میلهچرخندهتمیزکنندهحیاط
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
کارها را بجریان انداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com