Dictiornary-Farsi | rotation about a line | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
rotation about a line	دوران دور یک خط


Other Matches

rotation	تعویض
rotation	گرداندن
rotation	تعویض محل
rotation	تعویض نوبتی یکانها یا افراد
rotation	گردش مشاغل
rotation	تعویض یکانها
rotation	دوری
rotation	دوران گردش بدور
rotation	چرخش
rotation	چرخه
rotation by ...	گردش [چرخش] به مقدار ... [ درجه دما یا زاویه]
rotation	گردش
rotation	دوران
rotation	مقدار چرخش یک شی
rotation about ...	دوران دور ... [محوری یا جایی]
rotation	جابجایی سط ر و ستون در یک آرایه .
rotation	جابجایی یک الگوی بیت درکلمه به چپ یا راست , بیت آخر قدیمی در بیت اول جدید قرار می گیرد
rotation	گردش روتاسیون
rotation	حرکت وضعی
rotation	چرخش دوران
rotation	چرخش بازیگران والیبال به شکل عقربه ساعت از محل سرو زدن
rotation around [about] a point	دوران دور نقطه ای
anticlockwise rotation	گردش به چپ
anticlockwise rotation	گردش مخالف جهت عقربه ساعت
angle of rotation	زاویه دوران
speed of rotation	چرخش بر دقیقه
upward rotation	چرخش رو به بالا
angle of rotation	زاویه گردش
angle of rotation	زاویه دوران زاویه چرخش
angle of rotation	زاویه چرخش
rotation of the turbine	چرخشتوربین
axis of rotation	محور چرخش
axis of rotation	محور دوران
varimax rotation	چرخش واریماکس
clockwise rotation	گردش به راست
clockwise rotation	گردش براست
improper rotation	چرخش نامتعارف
rotation flow	شارش دورانی
rotation flow	شارش چرخشی
rotation inertia	لختی دورانی
rotation moment	گشتاور چرخشی
rotation of crop	کشتگرد
rotation system	توزیع تناوبی
rotation viscosimeter	گرانروی سنج چرخشی
sense of rotation	جهت دوران
oblimax rotation	چرخش مایل بیشینه
oblimin rotation	چرخش مایل کمینه
speed of rotation	گردش بر دقیقه
oblique rotation	چرخش مایل
orthogonal rotation	چرخش عمودی
specific rotation	چرخش ویژه
hindered rotation	چرخش غیر ازاد
hindered rotation	چرخش ممانعت شده
rotation billiard	بیلیارد امریکایی به ترتیب شماره
molecular rotation	چرخش مولکولی
proper rotation	چرخش متعارف
quartimax rotation	چرخش کوارتیماکس
free rotation	چرخش ازاد
speed of rotation	دور بر دقیقه
rotation coefficients	ضرایب مربوط به چرخش زمین که روی گلوله اثر دارد
right handed rotation	گردش به راست
plane of rotation	سطح دوران
rotation about a point	دوران دور یک نقطه
fractional rotation	گردش کسری
counterclockwise rotation	گردش به چپ
counterclockwise rotation	حرکت در خلاف عقربههای ساعت
optical rotation	چرخش نوری
rotation in a clockwise direction	گردش به راست
axial rotation symmerty	تقارن چرخشی محوری
rotation in a clockwise direction	گردش در جهت عقربه ساعت
blade rotation mechanism	چرخشدورانیتیغه
left handed rotation	گردش به چپ
left hand rotation	چپ گرد
instantaneous center of rotation	مرکز دوران لحظهای
energizing in field o phase rotation	تغذیه میدان دوار
line to line fault	اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault	اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault	اتصال کوتاه خط به خط
line by line analysis	تجزیه سطر به سطر
line by line milling	فرز کردن سطری
line to line spacing	فاصله سطور
line by line milling	فرز کردن سطر به سطر
line to line voltage	ولتاژ زنجیر شده
line to line voltage	ولتاژ بین دو خط
line to line fault	تماس خطوط
o o line	خط دیدبانی سپاه
line by line	سطر به سطر
line up <idiom>	سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
o o line	خط تقسیم دیدبانی
along line	در امتداد خطوط
the line	صف
mean line	خط میان
to come in to line	در صف امدن
necessary line	خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
out of line	خارج از خط جبهه
below the line	درامد یا هزینه غیر مترقبه
to come in to line	موافقت کردن
out of line	جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
out of line <idiom>	ناصحیح
on line help	کمک مستقیم
line up <idiom>	به درستی میزان کردن
line up <idiom>	به صف کردن
down the line <idiom>	درآینده
line out	با خط علامت گذاشتن
line out	قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
all along the line	درامتدادهمه خط
all along the line	در همه جا
in line <idiom>	با محدودیت متداول
Which line goes to ... ?	کدام خط به ... میرود؟
old line	دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
old line	محافظه کار
on the line	هواپیمای اماده پرواز
in line	همراستا
down the line	ضربه از کنار زمین
down line	بار کردن پایین خطی
in line	شمشیر در وضع حمله
Which line goes to ... ?	کدام خط راه آهن به ... میرود؟
along line	در خط
on line	درون خطی
line-up	ردیف ایستادن تیم
line-up	به ترتیب ایستادن
line-up	به خط شدن
line up	ردیف ایستادن تیم
line up	به ترتیب ایستادن
line	در سمت
off line	قطع
line	سیم
line	صفی در خط
off line	غیر متصل
line	خط صف
line	خط
on line	مورداستعمال
on line	داخل رده
on line	در خط
line	طناب خط
off line	وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line	برون خطی
line	جبهه جنگ
line of d.	مرز
line	رشته
line of d.	حد فاصل
line	لاین
line	محصول
off line	منفصل
line	طرز
line up	به خط شدن
line	لوله منفردی در سیستم سیالات
line	رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line	نسب
line	خط زدن
line	حدود رویه
line	شعبه
on line	متصل
line	: خط
line	جاده
line	دهنه
line	لجام
line	: خط کشیدن
line	خط انداختن در
Are you still on the line?	هنوز پشت تلفن هستی؟
line	بخط کردن
line	اراستن
line	طناب سیم
line	ریسمان
line	رشته بند
line	سطر
line	ردیف
by line	خط فرعی راه اهن
by line	کار یاشغل اضافی وزائد
by-line	خط دوم یافرعی
line	رسن
by-line	خط فرعی راه اهن
line	خط دار کردن
line	ترازکردن
line	استرکردن
by-line	کار یاشغل اضافی وزائد
on line	مستقیم
line	اتصال فیزیکی به ارسال داده
Are you still on the line?	خط را قطع نکردی؟
line	پوشاندن
by line	خط دوم یافرعی
no fire line	خط منع اتش
mooring line	طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
no fire line	خط منع اتش توپخانه
non switched line	خط گزینه نشده
lyman line	خط لیمان
mach line	موج ضربهای ضعیف
lumber's line	خط سینه ناو
mooring line	سیم مهار
mooring line	طناب مهار مین
lumber's line	خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
morning line	امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mould line	خط حاصل از تلاقی دو سطح
message line	خط مخابره
multipoint line	خط چند نقطهای
multidrop line	پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line	خط چند رشتهای
mason's line	ریسمان کار
marriage line	عقدنامه سند ازدواج
new line character	دخشه تعویض سطر

rotation about a line

دوران دور یک خط