Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
rotation about a point
دوران دور یک نقطه
Search result with all words
rotation around
[about]
a point
دوران دور نقطه ای
Other Matches
rotation
تعویض
rotation
گردش روتاسیون
rotation about ...
دوران دور ...
[محوری یا جایی]
rotation by ...
گردش
[چرخش]
به مقدار ...
[ درجه دما یا زاویه]
rotation
چرخش دوران
rotation
دوری
rotation
تعویض یکانها
rotation
گردش مشاغل
rotation
تعویض نوبتی یکانها یا افراد
rotation
تعویض محل
rotation
گرداندن
rotation
گردش
rotation
چرخه
rotation
دوران
rotation
حرکت وضعی
rotation
مقدار چرخش یک شی
rotation
جابجایی سط ر و ستون در یک آرایه .
rotation
جابجایی یک الگوی بیت درکلمه به چپ یا راست , بیت آخر قدیمی در بیت اول جدید قرار می گیرد
rotation
چرخش بازیگران والیبال به شکل عقربه ساعت از محل سرو زدن
rotation
دوران گردش بدور
rotation
چرخش
counterclockwise rotation
حرکت در خلاف عقربههای ساعت
counterclockwise rotation
گردش به چپ
rotation flow
شارش چرخشی
rotation of the turbine
چرخشتوربین
rotation flow
شارش دورانی
axis of rotation
محور چرخش
rotation coefficients
ضرایب مربوط به چرخش زمین که روی گلوله اثر دارد
rotation billiard
بیلیارد امریکایی به ترتیب شماره
clockwise rotation
گردش به راست
rotation about a line
دوران دور یک خط
right handed rotation
گردش به راست
varimax rotation
چرخش واریماکس
rotation inertia
لختی دورانی
upward rotation
چرخش رو به بالا
rotation system
توزیع تناوبی
specific rotation
چرخش ویژه
axis of rotation
محور دوران
rotation viscosimeter
گرانروی سنج چرخشی
rotation moment
گشتاور چرخشی
sense of rotation
جهت دوران
fractional rotation
گردش کسری
angle of rotation
زاویه دوران
optical rotation
چرخش نوری
oblimax rotation
چرخش مایل بیشینه
oblimin rotation
چرخش مایل کمینه
speed of rotation
دور بر دقیقه
speed of rotation
چرخش بر دقیقه
speed of rotation
گردش بر دقیقه
oblique rotation
چرخش مایل
angle of rotation
زاویه دوران زاویه چرخش
anticlockwise rotation
گردش مخالف جهت عقربه ساعت
orthogonal rotation
چرخش عمودی
free rotation
چرخش ازاد
quartimax rotation
چرخش کوارتیماکس
proper rotation
چرخش متعارف
hindered rotation
چرخش غیر ازاد
hindered rotation
چرخش ممانعت شده
rotation of crop
کشتگرد
clockwise rotation
گردش براست
improper rotation
چرخش نامتعارف
molecular rotation
چرخش مولکولی
angle of rotation
زاویه چرخش
plane of rotation
سطح دوران
anticlockwise rotation
گردش به چپ
angle of rotation
زاویه گردش
axial rotation symmerty
تقارن چرخشی محوری
blade rotation mechanism
چرخشدورانیتیغه
left hand rotation
چپ گرد
left handed rotation
گردش به چپ
instantaneous center of rotation
مرکز دوران لحظهای
rotation in a clockwise direction
گردش در جهت عقربه ساعت
rotation in a clockwise direction
گردش به راست
energizing in field o phase rotation
تغذیه میدان دوار
point to point line
خط نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
point four
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four
اصل چهار
point four
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
near point
نقطه نزدیک
not to point
بیرون از موضوع
not to the point
خارج از موضوع
not to point
پرت بیجا
beside the point
<idiom>
مسائل حاشیهای
off to a point
باریک شده نوک پیدامیکند
on the point of going
در شرف رفتن
the point is
اصل مطلب این است
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point
بطور نامربوط
to the point
مربوط بموضوع
to the point
بجا
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
point out
<idiom>
توضیح دادن
come to the point
<idiom>
به نکتهاصلی رسیدن
The point is that…
چیزی که هست
way point
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
zero point
نقطه صفر
to come to a point
باریک شدن
to come to a point
بنوک رسیدن
off the point
بطور بی ربط
point to point
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
in point
مناسب
in point
بجا
in point
در خور
point to point
نقطه به نقطه
point to point
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
far point
برد بینایی
three point
فن 3 امتیازی کشتی
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
to point to something
به چیزی اشاره کردن
point
نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point
نشانه روی کردن
point
موضوع
point
ماده اصل
point
نکته
point
نقطه
point
مرکز راس حد
point
محل مرکز
point
جهت
point
درجه امتیاز بازی
point
هدف گیری کردن
point
تیزکردن
point
درصد
point
مرحله قله
point
مسیر
point
هدف
point
نمره درس پوان
point
محل
point
دماغه
point
نقطه نوک
One point for you.
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point
نوک
point
سر
point
سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point
پایان
point
مقصود
point
جهت مرحله
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
point
به سمت متوجه کردن
point
اصل
point
نقطه گذاری کردن
point
قطبهای باطری یاپلاتین
point
حد
point
باریک کردن
point
رسد نوک
point
اشاره کردن
point
خاطر نشان کردن
point
که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point
نوکدار کردن
point
نشان میدهد
point
محل یا موقعیت
point
نشان دادن
point
متوجه ساختن
point
گوشه دارکردن
point
نقط ه
point
نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point
نقطه گذاری کردن ممیز
point
راس
point
محل شروع چیزی
point
پوینت
point
ممیز
[در کسر اعشاری]
[ریاضی]
point
نوک گذاشتن
point
امتیاز
to point to something
به چیزی متوجه کردن
point
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
Now he gets the point!
<idiom>
دوزاریش حالا افتاد!
[اصطلاح]
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
point of support
تکیه گاه
point of support
نقطه اتکا
point of symmetry
نقطه تقارن
quiescent point
نقطه استراحت
point of sight
نقطه دید
radix point
ممیز
point of no return
نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point of presence
شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
radix point
نقطه مبنا
point of regard
نقطه دید
point of loading
نقطه بارگیری
point of sale
سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point operation
عمل نقطهای
point of sale
محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of intersection
نقطه تلاقی
symmetry point
نقطه تقارن
point race
مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point scale
مقیاس امتیازی
point size
اینچ
point size
برای اندازه گیری نوع یا متن
point spread
امتیاز قابل انتظار
point style
شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point system
شرط بندی براساس امتیاز
point target
هدف کوچک
pour point
نقطه جاری شدن
pour point
نقطه ریزش
target point
تیر نوک تیز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com