English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 181 (9 milliseconds)
English Persian
rough and ready خشن
rough and ready سریع العمل
rough and ready <idiom> زبروخشن ولی موثر
Other Matches
rough سخت
rough d. الماس بی تراش
rough زمخت کردن
rough بهم زدن
rough دست مالی کردن
rough ناهنجار
rough درشت ناهموار
rough پست و بلند
rough ناصاف
rough <adj.> پر دست انداز
rough up <idiom> حمله وصدمه جسمانی
to rough it سخت گذراندن
to rough it بسختی تن دردادن
rough زمخت ناهموار
rough درشت
rough خشن
rough زبر
rough دشوار
rough wrought طرح شده تنهادرمراحل نخستین درست شده
rough cast اجمالادرست شده ناقص
rough wrought اجمالادرست شده
rough cast گل مال شده
rough waller چینه کش
rough usage دست مالی
rough surface رویه زبر
rough spoken شدیداللحن
the rough and the smooth اسایش وسختی
ti is true in the rough بطورکلی درست است
to cut up rough کینه جویی یا کج خویی کردن
very rough sea sea heavy
rough coat نخستین اندود
rough cast ناتمام
over rough and smooth در زمین ناهموار وهموار در پستی وبلندی
rough footed دارای پاهای پردار
to have a rough time بد گذراندن
rough country تپه ماهور
rough guess <idiom> تخمین تقریبی
rough spoken درشت سخن
rough sea دریای خراب
rough cast اندوده به شن واهک
rough breathing که دردستوریونانی تلفظ شدن حرف اول را می رساند
rough boundary جدار زبر
rough coating گل مال شده
rough coating اجمالا درست شده ناقص
rough coating ناتمام
rough coating اندوده به شن واهک
rough country سرزمین ناهموار
rough draw طرح کردن
rough draw سر دستی طرح کردن
rough rider سوارکاریکه میتوانداسبهای سوغانی نشده راسوارشود
rough rice شلتوک
rough log دفترچه وقایع ناو
rough legged دارای پاهای پردار مودرچهارقلم
rough hew قالب کردن
rough hew درشت بریدن طرح کردن
rough hew ناصاف بریدن
rough estimate براورد تقریبی
rough breathing نام این نشان
We had a very rough time. نه ما خیلی سخت گذشت
rough-hewn نتراشیده ونخراشیده
cut up rough داد و بیداد راه انداختن
cut up rough متغیر شدن
rough-hewn درشت
rough-hewn طرح شده زمخت
rough-hewn ناصاف
i saw the report in the rough من پیش نویس این گزارش رادیدم
rough hewn نتراشیده ونخراشیده
it is rough on the inside از تو زبر است
it is rough on the inside توی ان زبراست
rough and tumble بیقاعده
rough and tumble شلم شوربا
rough and tumble <idiom> با خشونت تمام جنگیدن
rough and tumble بی نظم و ترتیب
rough hewn ناصاف
rough hewn طرح شده زمخت
rough hewn درشت
rough handling of a thing گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
rough cast glass شیشه خام
rough or foul copy چرک نویس
A rough (crude)estimate. حساب سر انگشتی
Harsh ( rough) manners . رفتار خشک وخشن
to rough a horse's shoes میخ مخصوص بنعل اسب زدن برای اینکه از سرخوردن ان جلوگیری شود
He is a bully . he is a rough guy . آدم گردن کلفتی است
ready اماده کردن
ready که منتظر است تا قابل استفاده شود
ready مناسب برای استفاده از یا فروش .
ready use دم دستی
ready use اماده مصرف
ready خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
ready حاضربه تیر حاضر باشید
ready قبضه حاضر
ready حاضر به کار
ready اماده
ready for use اماده بهره برداری
Are you ready to go? حاضرید برویم ؟
ready for use اماده مصرف
get ready اماده کردن
When will they be ready? چه وقت آنها حاضر میشود؟
As you are not ready ... چونکه هنوز آماده نیستی...
Since you are not ready ... چونکه هنوز آماده نیستی...
get ready اماده شدن حاضر کردن
get ready حاضر شدن
get ready حاضر کردن یا شدن
get ready <idiom> آماده شدن از
ready مهیا کردن حاضر کردن
I am always ready to help my friends. همیشه حاضرم بدوستانم کمک کنم
what a ready welcome i found! چه حسن استقبالی از من کردند !
I am ready to compromise. کارها روبراه است
He has a ready pen. قلم شیوا وروانی دارد
Please have my bill ready. لطفا صورتحسابم را آماده کنید.
ready for assembly اماده جهت نصب
ready made اماده
not operationally ready غیر اماده ازنظر عملیاتی
operationally ready حاضر به کار
operationally ready حاضر به عملیات
operationally ready حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
ready acceptance حسن قبول
ready cap حالت انتظار هواپیمای جنگنده برای پرواز
he is ready at excuses اماده است
ready for duty اماده کار
ready for duty اماده انجام وفیفه
ready for duty اماده خدمت
not operationally ready از کار افتاده
mission ready اماده پرواز
mission ready هواپیمای اماده برای پرواز
ready-made اماده
combat ready اماده به رزم
combat ready دارای امادگی رزمی
dinner is ready ناهاراماده
dinner is ready است
he is ready at excuses برای بهانه انگیزی
make ready اماده کردن
make ready اماده شدن حاضر کردن
make ready حاضر شدن
mission ready اعلام امادگی هواپیما برای پرواز
ready for operation اماده کار
ready witted بافراست
ready rack قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
ready reckoner کتابچه یاجدولی که حسابهای عمل شده واماده دران موجوداست
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ready reservist جزو احتیاط اماده به خدمت
ready room اطاق توجیه
ready service اماده به کار
ready service اماده به استفاده فوری
ready wit حاضر جوابی
ready to die اماده مردن
ready to die اماده برای مرگ
ready witted تیز هوش
ready position وضعیت حاضربه حرکت هلیکوپتر
ready money پول موجود
ready money پول نقد
ready line خط انتظار
ready money پول فراهم شده
ready missile موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
ready position حالت حاضر به تیر
ready line صف پشت خط اتش
ready position حاضربه تیراندازی
heat ready indicator چراغتعینگرما
ready-mix truck کامیون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
ready-mix truck تراک میکسر [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
ready to pay at any moment دست به کیسه
to stand ready for [+ noun] آماده بودن برای
to stand ready to [+ verb] آماده بودن برای
ready-mix truck کامیون بتون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
to give a ready consent رضایت دادن
Get ready for the journey(trip) برای مسافرت حاضر شو
To prepare something. To get somethings ready. چیزی را حاضر کردن
to give a ready consent زود
Cash . Ready money . وجه نقد
ready mixed paints رنگهای مخلوط اماده
ready for cinnection to the mains اماده جهت اتصال به شبکه
ready mixed concrete بتن اماده
to give a ready consent بی درنگ رضایت دادن
data terminal ready امادگی ترمینال داده
data set ready امادگی مجموعه داده ها
ready solubility in water امادگی برای زودحل شدن دراب
camera ready copy کپی اماده تکثیر
army ready material program برنامه بهبود امادگی رزمی اماد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com