Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 114 (7 milliseconds)
English	Persian
rough coating	اندوده به شن واهک
rough coating	گل مال شده
rough coating	اجمالا درست شده ناقص
rough coating	ناتمام
Other Matches
coating	اندودکردن
coating	اغشتن
coating	اغشته کردن
coating	پوششی از یک لایه رنگ یا گچ
coating	اندود
coating	روکش
coating	پوشش
coating varnish	لعاب
coating varnish	ورنی
bituminous coating	اندود قیری
preservative coating	روکش محافظ
oxide coating	روکش اکسیدی
lens coating	پوشش روی عدسی
lens coating	روکش عدسی
reinforced coating	اندود مسلح
asphalt coating	اندود قیری
phosphorescent coating	روکششبتاب
antireflection coating	دفاعشخصیغیرموشکی
cement coating	اندود سیمان
anodic coating	روکش اندی
anodic coating	پوشش اندی
refractory coating	پوشش نسوز
coating varnish	روکش لاکی
vitreous enamel coating	روکش لعاب شیشهای
cement mortar coating	پوشش سیمانی
heavy zinc coating	روش کاری روی سنگین
aluminum coating by spraying amalgamate	روکش الومینیوم کردن امیختن
aluminum coating by spraying amalgamate	توام کردن
to rough it	سخت گذراندن
rough d.	الماس بی تراش
rough <adj.>	پر دست انداز
to rough it	بسختی تن دردادن
rough up <idiom>	حمله وصدمه جسمانی
rough	درشت ناهموار
rough	زمخت ناهموار
rough	ناهنجار
rough	دست مالی کردن
rough	پست و بلند
rough	بهم زدن
rough	زبر
rough	سخت
rough	زمخت کردن
rough	ناصاف
rough	خشن
rough	دشوار
rough	درشت
rough rice	شلتوک
rough surface	رویه زبر
rough spoken	شدیداللحن
rough hew	ناصاف بریدن
rough spoken	درشت سخن
rough sea	دریای خراب
rough hew	درشت بریدن طرح کردن
rough hew	قالب کردن
rough legged	دارای پاهای پردار مودرچهارقلم
rough log	دفترچه وقایع ناو
rough usage	دست مالی
rough waller	چینه کش
rough guess <idiom>	تخمین تقریبی
rough and tumble <idiom>	با خشونت تمام جنگیدن
We had a very rough time.	نه ما خیلی سخت گذشت
rough and tumble	شلم شوربا
rough and ready	خشن
very rough sea	sea heavy
rough and ready	سریع العمل
rough and tumble	بی نظم و ترتیب
to have a rough time	بد گذراندن
to cut up rough	کینه جویی یا کج خویی کردن
ti is true in the rough	بطورکلی درست است
the rough and the smooth	اسایش وسختی
rough and ready <idiom>	زبروخشن ولی موثر
rough wrought	طرح شده تنهادرمراحل نخستین درست شده
rough wrought	اجمالادرست شده
rough rider	سوارکاریکه میتوانداسبهای سوغانی نشده راسوارشود
rough-hewn	درشت
rough-hewn	نتراشیده ونخراشیده
over rough and smooth	در زمین ناهموار وهموار در پستی وبلندی
it is rough on the inside	توی ان زبراست
it is rough on the inside	از تو زبر است
i saw the report in the rough	من پیش نویس این گزارش رادیدم
cut up rough	داد و بیداد راه انداختن
cut up rough	متغیر شدن
rough hewn	ناصاف
rough hewn	طرح شده زمخت
rough hewn	درشت
rough hewn	نتراشیده ونخراشیده
rough-hewn	ناصاف
rough-hewn	طرح شده زمخت
rough footed	دارای پاهای پردار
rough boundary	جدار زبر
rough breathing	نام این نشان
rough country	سرزمین ناهموار
rough and tumble	بیقاعده
rough draw	سر دستی طرح کردن
rough country	تپه ماهور
rough coat	نخستین اندود
rough draw	طرح کردن
rough cast	ناتمام
rough cast	اجمالادرست شده ناقص
rough estimate	براورد تقریبی
rough cast	گل مال شده
rough cast	اندوده به شن واهک
rough breathing	که دردستوریونانی تلفظ شدن حرف اول را می رساند
He is a bully . he is a rough guy .	آدم گردن کلفتی است
rough or foul copy	چرک نویس
Harsh ( rough) manners .	رفتار خشک وخشن
A rough (crude)estimate.	حساب سر انگشتی
rough cast glass	شیشه خام
to rough a horse's shoes	میخ مخصوص بنعل اسب زدن برای اینکه از سرخوردن ان جلوگیری شود
rough handling of a thing	گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com