Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 104 (6 milliseconds)
English	Persian
rough guess <idiom>	تخمین تقریبی
Other Matches
Your guess is as good as mine . It is anybodys guess. I have no comments to make .	والله چه عرض کنم
second-guess someone <idiom>	حدس اینکه یکی دیگه چه کاری انجام میداد
second guess	پیش بینی کردن
second-guess	پیش بینی کردن
so far as i can guess	انچه من میتوانم حدس بزنم
i know not neither can i guess	نمیدانم و حدس هم نمیتوانم بزنم
another guess	قسمتی دیگر
another guess	نوعی دیگر
guess	تخمین زدن
guess	حدس زدن
guess	گمان
guess	فن
guess	تخمین فرض
guess	حدس
to guess at a riddle	کوشش درحل معمایی کردن
educated guess	تخمینعلمیواصولی
guess work	حدس زن
guess work	حدس
rough up <idiom>	حمله وصدمه جسمانی
to rough it	بسختی تن دردادن
rough d.	الماس بی تراش
rough <adj.>	پر دست انداز
to rough it	سخت گذراندن
rough	ناصاف
rough	درشت ناهموار
rough	زمخت کردن
rough	بهم زدن
rough	سخت
rough	زبر
rough	خشن
rough	زمخت ناهموار
rough	ناهنجار
rough	دست مالی کردن
rough	درشت
rough	پست و بلند
rough	دشوار
rough usage	دست مالی
rough spoken	شدیداللحن
rough spoken	درشت سخن
rough hew	ناصاف بریدن
rough hew	درشت بریدن طرح کردن
rough hew	قالب کردن
rough legged	دارای پاهای پردار مودرچهارقلم
rough log	دفترچه وقایع ناو
rough rice	شلتوک
rough rider	سوارکاریکه میتوانداسبهای سوغانی نشده راسوارشود
rough sea	دریای خراب
rough waller	چینه کش
rough wrought	اجمالادرست شده
rough wrought	طرح شده تنهادرمراحل نخستین درست شده
rough and tumble	شلم شوربا
rough and tumble <idiom>	با خشونت تمام جنگیدن
rough and ready <idiom>	زبروخشن ولی موثر
rough and ready	خشن
We had a very rough time.	نه ما خیلی سخت گذشت
rough surface	رویه زبر
rough and ready	سریع العمل
very rough sea	sea heavy
rough cast	اجمالادرست شده ناقص
to have a rough time	بد گذراندن
to cut up rough	کینه جویی یا کج خویی کردن
ti is true in the rough	بطورکلی درست است
the rough and the smooth	اسایش وسختی
rough and tumble	بیقاعده
rough footed	دارای پاهای پردار
rough breathing	نام این نشان
rough boundary	جدار زبر
rough hewn	درشت
over rough and smooth	در زمین ناهموار وهموار در پستی وبلندی
it is rough on the inside	توی ان زبراست
it is rough on the inside	از تو زبر است
rough hewn	نتراشیده ونخراشیده
i saw the report in the rough	من پیش نویس این گزارش رادیدم
cut up rough	داد و بیداد راه انداختن
cut up rough	متغیر شدن
rough and tumble	بی نظم و ترتیب
rough-hewn	نتراشیده ونخراشیده
rough-hewn	ناصاف
rough-hewn	درشت
rough breathing	که دردستوریونانی تلفظ شدن حرف اول را می رساند
rough cast	اندوده به شن واهک
rough estimate	براورد تقریبی
rough draw	سر دستی طرح کردن
rough draw	طرح کردن
rough country	سرزمین ناهموار
rough country	تپه ماهور
rough hewn	ناصاف
rough coating	ناتمام
rough coating	اجمالا درست شده ناقص
rough coating	گل مال شده
rough coating	اندوده به شن واهک
rough coat	نخستین اندود
rough hewn	طرح شده زمخت
rough cast	ناتمام
rough cast	گل مال شده
rough-hewn	طرح شده زمخت
He is a bully . he is a rough guy .	آدم گردن کلفتی است
Harsh ( rough) manners .	رفتار خشک وخشن
to rough a horse's shoes	میخ مخصوص بنعل اسب زدن برای اینکه از سرخوردن ان جلوگیری شود
rough handling of a thing	گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
rough cast glass	شیشه خام
rough or foul copy	چرک نویس
A rough (crude)estimate.	حساب سر انگشتی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com