Dictiornary-Farsi | rough surface | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
rough surface	رویه زبر


Other Matches

surface to surface missile	موشک زمین به زمین
to rough it	سخت گذراندن
rough	درشت ناهموار
rough	سخت
rough	دشوار
rough	زمخت کردن
rough	زبر
rough	بهم زدن
rough	دست مالی کردن
rough	ناهنجار
rough	درشت
rough	خشن
rough d.	الماس بی تراش
to rough it	بسختی تن دردادن
rough	پست و بلند
rough <adj.>	پر دست انداز
rough up <idiom>	حمله وصدمه جسمانی
rough	زمخت ناهموار
rough	ناصاف
rough hew	درشت بریدن طرح کردن
rough-hewn	نتراشیده ونخراشیده
rough coating	گل مال شده
rough rider	سوارکاریکه میتوانداسبهای سوغانی نشده راسوارشود
rough hew	ناصاف بریدن
rough rice	شلتوک
rough log	دفترچه وقایع ناو
rough legged	دارای پاهای پردار مودرچهارقلم
rough hew	قالب کردن
rough estimate	براورد تقریبی
rough draw	سر دستی طرح کردن
rough cast	اندوده به شن واهک
rough sea	دریای خراب
rough breathing	که دردستوریونانی تلفظ شدن حرف اول را می رساند
rough breathing	نام این نشان
rough boundary	جدار زبر
rough footed	دارای پاهای پردار
over rough and smooth	در زمین ناهموار وهموار در پستی وبلندی
i saw the report in the rough	من پیش نویس این گزارش رادیدم
it is rough on the inside	از تو زبر است
rough cast	گل مال شده
rough cast	اجمالادرست شده ناقص
rough cast	ناتمام
rough draw	طرح کردن
cut up rough	متغیر شدن
cut up rough	داد و بیداد راه انداختن
rough country	سرزمین ناهموار
rough country	تپه ماهور
rough coating	ناتمام
rough coating	اجمالا درست شده ناقص
rough coating	اندوده به شن واهک
rough coat	نخستین اندود
it is rough on the inside	توی ان زبراست
rough and tumble	بیقاعده
rough wrought	طرح شده تنهادرمراحل نخستین درست شده
very rough sea	sea heavy
the rough and the smooth	اسایش وسختی
ti is true in the rough	بطورکلی درست است
to cut up rough	کینه جویی یا کج خویی کردن
to have a rough time	بد گذراندن
We had a very rough time.	نه ما خیلی سخت گذشت
rough and ready <idiom>	زبروخشن ولی موثر
rough and tumble <idiom>	با خشونت تمام جنگیدن
rough guess <idiom>	تخمین تقریبی
rough and ready	سریع العمل
rough and ready	خشن
rough and tumble	شلم شوربا
rough wrought	اجمالادرست شده
rough waller	چینه کش
rough hewn	درشت
rough hewn	ناصاف
rough hewn	نتراشیده ونخراشیده
rough and tumble	بی نظم و ترتیب
rough hewn	طرح شده زمخت
rough spoken	درشت سخن
rough-hewn	ناصاف
rough-hewn	طرح شده زمخت
rough-hewn	درشت
rough spoken	شدیداللحن
rough usage	دست مالی
He is a bully . he is a rough guy .	آدم گردن کلفتی است
rough or foul copy	چرک نویس
A rough (crude)estimate.	حساب سر انگشتی
to rough a horse's shoes	میخ مخصوص بنعل اسب زدن برای اینکه از سرخوردن ان جلوگیری شود
rough cast glass	شیشه خام
rough handling of a thing	گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
Harsh ( rough) manners .	رفتار خشک وخشن
of the surface	در صورت فاهر از بیرون
of the surface	فاهری نمادادن رودادن
on the surface	فاهری نمادادن رودادن
of the surface	جلادادن
on the surface	در فاهر
surface zero	نقطه صفر زمین
on the surface	درصورت فاهر از بیرون
surface zero	نقطه صفرترکش اتمی زمینی
on the surface	جلادادن
surface course	لایه رویی
of the surface	درفاهر
surface	پوشش
surface	نما بیرون
surface	سطحی
surface	رویه دادن
surface	صاف کردن صیقلی کردن
surface	پوشش شوسه سطح
surface	رویه فاهر
surface	نما دادن روامدن
surface	صاف کردن
surface	بیرون نما
surface	رویه
surface-to-surface	موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface	فاهری
surface	سطحی جلادادن
surface	فاهر
surface to surface	موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface	سطح
surface	تسطیح کردن بالاامدن
surface trait	ویژگی روساختی
surface of impact	سطح اصابت
surface treatment	روکش سطحی
surface treatment	اسفالت سطحی
surface of impact	سطح مماس بر نقطه اصابت گلوله
surface line	طناب وصل به غواص و قایق
surface treatment	اندود سطحی
surface mission	پدافندزمینی با توپخانه پدافندهوایی در نقش زمینی
surface line	خط تلفن و تلگراف تعجیلی
surface missile	موشک زمین به زمین موشک سطح به سطح موشک سطحی
surface paint	استر
surface mission	ماموریت دفاع زمینی
surface of revolution	سطح تغییر
surface of rupture	سطح شکافته شده به وسیله گلوله منفجر شده سطح شکافت
surface ornament	تزیینات سطحی
surface outflow	اب سطحی خروجی
surface plate	تراز
surface plate	تراز فلزی یا اهنی
surface reverbration	برگشتهای سطحی
surface reverbration	امواج برگشتی سطحی رادار
surface soil	خاک رویی
surface soil	خاک سطحی
surface structure	روساخت
surface targets	هدفهای سطحی
surface targets	هدفهای روی سطح اب
surface tension	کشش سطحی
surface moisture	رطوبت سطحی
surface treatment	عملیات سطح رویه
surface treatment	عملیات سطحی
surface water	اب سطحی
skin surface	سطحپوست
surface insulation	جداکنندهسطح
surface of the water	سطحآب
surface pipe	لولهسطحی
surface runoff	جذبیاتازسطح
surface scum	سطحتفاله
uneven surface	سطحناهموار
scratch the surface <idiom>	تازه شروع به کار کردن
surface integral	انتگرال سطحی [ریاضی]
abrasion of surface	فرسایش سطح فرش
water surface	سطح ایستائی آب
running surface	سطحجاری
resin surface	سطحرزینی
reflecting surface	سطحانعکاس
surface width	عرض بالایی
surface width	عرض سطحی
wearing surface	سطح سائیدگی
treat surface	روسازی کردن
warped surface	سطح تاب برداشته
water surface	سطح اب
water surface	رویه اب
surface-to-air	زمین به هوا
surface-to-air	دریا به هوا
surface-to-air	رویه به هوا
cooking surface	سطح پخت
inked surface	سطحجوهر
moist surface	سطحنمناک
playing surface	مسطحمیزبازی
surface mining	استخراج معدن روباز
work surface	سطح مقطع اصلی
focal surface	سطح کانون
equipotential surface	سطح هم پتانسیل
display surface	سطح نمایش
developable surface	سطح گسترا
demand surface	میزان تقاضا
demand surface	سطح تقاضا
control surface	سطح فرمان
control surface	سطح کنترل
control surface	کف پوش متحرک باند فرود کف پوش قابل جمع اوری باند فرود
color surface	سطح رنگ نما
boundary surface	سطح مرزی
surface speed	سرعت محیطی
contact surface	سطح تماس
abuting surface	سطح مجاور
work surface	سطح کار
rubbed surface	رویه صاف
smooth surface	رویه صاف
free surface	سطح اب ازاد
free surface	مخازن ازاد اب
free surface	سطح ازاد
nodal surface	سطح گرهی
level surface	سطح تراز
lateral surface	سطح جانبی
isobar surface	سطح هم فشار
surface tensity	کشش سطحی