English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (9 milliseconds)
English Persian
round-the-clock شبانه روزی
round-the-clock بیست و چهار ساعته
round-the-clock روز و شب
round-the-clock لاینقطع
round-the-clock پیوسته
Other Matches
round the clock ۲۴ ساعته
He works day and night (round the clock). روز وشب کارمی کند
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock. او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
clock سیگنال هایی که هم سان با باس ساعت هستند
clock زمانگیری
clock ساعت ورزشگاه
clock سنجیدن باساعت
clock تپش زمان سنجی ساعت
clock زمان سنج
at eight o'clock در ساعت هشت
clock ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
clock وسیلهای که سرعت ساعت اصل سیستم را دو برابر میکند
clock مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clock ماشینی که زمان را نشان میدهد
clock مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
clock سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
clock خط علامت روی دیسک یا نوار که حاوی داده درباره محل نوک خواندن است
clock تعداد باس هایی که ساعت هر ثانیه ایجاد میکند
clock باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
o'clock ساعت از روی ساعت
the two o'clock d. توزیع ساعت دو
three second clock ساعت نشاندهنده قانون 3ثانیه در بسکتبال
clock ساعت
clock دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
clock ساعت
four o'clock گل لاله عباسی
clock زمان
four o'clock لاله عباسی
four o'clock ساعت چهار
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
delta clock مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
clock timer زمانموردنظر
physiological clock ساعت فیزیولوژیکی
clock operator تنظیمکنندهوقت
relocation clock دایره تنظیم هدف
relocation clock دایره تنظیم تیر
clock maker ساعت ساز
clock work چرخهای ساعت
roller clock چشمی بسته قرقره دار
clock method روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت
clock paradox پارادکس زمانی
clock pulse تپش زمان سنجی
clock rate نرخ زمان سنجی
clock signal علامت زمان سنجی
clock skew اریب زمان سنجی
clock speed سرعت ساعت
clock stagger رتبه زمان سنجی
clock track شیار زمان سنجی
delta clock که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
digital clock زمان سنج رقمی
time clock گاه ساعت
tower clock برج ساعت
game clock ساعت ورزشگاه
twentyfour second clock ساعت نشاندهنده قانون 42ثانیه در بسکتبال
five-o'clock shadows ته ریش
five-o'clock shadow ته ریش
biological clock زیستآهنگ
biological clock زیست گشت
internal clock ساعت داخلی
time clock ساعتی که زمان ورودوخروج کارمندان را ثبت میکند
electric clock ساعت الکتریکی
digital clock ساعت رقمی
military clock ساعت یا وقت نظامی
effectiveness clock دایره کارامدی پدافند هوایی دایرهای که نتایج تجزیه وتحلیل میزان کفایت پدافندهوایی را نشان میدهد
master clock زمان سنج اصلی
master clock شاه زمان سنج
shot clock ساعت مسابقه
lady clock پینه دوز
lady clock کفشدوز
biological clock ساعت زیستی
clock interrupt وقفه زمان سنجی
clock generator ساعت زا
set the clock ساعت را تنظیم کردن
alarum clock خیزانک
alarum clock ساعت شماطهای
to clock in [in the workplace] مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
work against the clock بکوب کار کردن
grandfather clock ساعت پاندولی بلندی که روی زمین قرار میگیرد
alarm clock ساعت شماطهای
to clock out [in the workplace] مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
cuckoo clock ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
face of the clock صفحه ساعت
clock generator مولد زمان سنجی
clock frequency بسامد زمان سنجی
to watch the clock [با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن
chess clock ساعت شطرنج
The clock has stopped. ساعت دیواری خوابیده است
wall clock ساعت دیواری
atomic clock ساعت اتمی
This is a self - winding clock . این ساعت دیواری کوک لازم ندارد ( اتو ماتیک است )
to clock on [British E] [in the workplace] مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
to advance the hand of a clock عقربه ساعت را جلو کشیدن
real time clock زمان سنج بلادرنگ
real time clock ساعت بلادرنگ
Please don't wake me until 9 o'clock! لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
selective clock stetching تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
the clock was put back عقربههای ساعت را عقب بردند
to clock off [British E] [in the workplace] مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
horizontal clock system طریقه هواسنجی برای به دست اوردن جهت باد
to set the clock forward ساعت را جلو آوردن
Does this clock keep good time? این ساعت دیواری درست کار می کند ؟
One cannot put back the clock. <proverb> هیچکس نمى تواند زمان را به عقب بر گرداند .
The plane to ... departs at ... o'clock. هواپیمای ... ساعت ... پرواز می کند.
turn the clock back <idiom> زمان را به عقب برگرداندن
clock calendar board تخته ساعت / تقویم
The clock is fast (gaining). ساعت دیواری تند کار می کند
clock code position سمت روبروی دماغه هواپیمایا کشتی هدف رو به دماغه هواپیما
weight-driven clock mechanism مکانیزم ساعتپانولدار
I want to depart tomorrow morning [noon, afternoon] at ... o'clock. من می خواهم فردا صبح [ظهر شب] ساعت ... حرکت کنم.
round off گرد کردن برشی
round on جمع اوری کردن
round on گرد کردن
round off گرد کردن
round in به هم بستن قرقرههای تاکل ناو
get round طفره رفتن
round about پر پیچ و خم
round and round دور تا دور
round and round گرداگرد
round and round از هرسو
round and round ازهر طرف
round d. دوازده تاتمام
round d. دوجین تمام
round down گرد کردن کاهشی
round-up ورود ناگهانی پلیس
round-up حمله ناگهانی پلیس
round about دور سر گرداندن مطلب
round out دور زدن
round out گرد کردن
to go round به همه رسیدن
to go round برای همه کفایت کردن
to go round دورزدن
to look round اطراف کار را دیدن یا پاییدن امکان چیزیی راسنجیدن
to round on any one از کسی چغلی کردن
to round on any one چغلی کسیرا کردن
to round up گرد کردن
to round up گلوله کردن
to round up تبعیدکردن
to get round باحیله پیشدستی کردن بر
to get round ازسرخودرفع کردن ریشخندکردن
to come round گشت زدن
round out دورزدن هواپیما برای نشستن
round up جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
to go round دیدنیهای غیر رسمی کردن
round up گرد کردن افزایشی
to come round [around] <idiom> به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
round up <idiom> گرد هم آوردن ،جمع آوری
get round از زیر [کاری] در رفتن
round گرد
to be round with any one با کسی رک حرف زدن وسخت گیری کردن
to round up جمع اوری کردن
it is the other way round عکس این است
round آنچه در دایره حرکت میکند
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
round روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
round مشابه 8759
round عدم دقت در اعداد به علت گرد کردن
round مدور
go round دور زدن
round روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
round دوربازی
round تعداد تیر تعداد شلیک دور
round فشنگ
go round به همه رسیدن
round گرد کردن
it is the other way round وارونه است
come round شفا یافتن
come round بهوش امدن
all round کاملا شامل هر چیز یا هرکس
all round سرتاسر
all round دورتا دور
come round بازگشتن
come round بحال اول رسیدن
round بی خرده
look round اطراف کار را دیدن
round نوبت گرد کردن
round گرد بی خرده
round گلوله
round هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
round دایره وار
round تکمیل کردن
right round دور تادور
round کامل کردن
get round از سر خود وا کردن
round بی خرده کردن
right round گرداگرد
right round از هرسو
ro round off صاف کردن
ro round off گرد کردن
right round از هر طرف
round نوبت گردکردن
ro round off کاو کردن محدب کردن
round گردی
out of round غیرمدور
get round بدست اوردن
get round قلق
ro round off ازتیزی دراوردن
get round پیش دستی کردن بر
round دور زدن مدور
round مبلغ زیاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com