English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
running bow line چشمی زدن به طناب
Other Matches
running off از خط بیرون افتادن
running f. جنگ وگریز
Running <adj.> دویدن
he came running چون دوان دوان امد
re-running دوباره دویدن
re-running برنامهی تکراری
re-running نمایش مجدد
to be in the running مجال برد داشتن
up and running اماده برای عملیات کامل
running مناسب برای مسابقه دو
running مداوم
running در حرکت
running کارکرد
running جاری
rum running حمل مشروب قاچاق
running knot گره بند
running bourd رکاب
running amok جنون آنی [روان شناسی]
empty running کارکرد بی اثر
silent running سکوت زیردریایی
silent running حرکت زیردریایی با سکوت
running water اب روان
silent running دور ارام
running with the ball با توپ دویدن
base running دویدن بسوی پایگاه
running free خلاص کار کردن
He was running like a madman. عین دیوانه ها داشت می دوید
running track لبهدرحالحرکت
long-running آنچهمدتهادرحالاجراباشد
Blood was running . خون جاری شد
My nose is running. از بینی ام آب می آید
running costs پرداختروزانهپول
running down case دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
running end سر طناب
running fire اتش پی در پی
running fire اتش مداوم
running surface سطحجاری
running shoe کفشدوندگی
running rail ریلسیار
hand running بلاانقطاع
hand running پی درپی
running fix کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
running fight جنگ و گریز
hand running متوالی
running board تخته رکاب اتومبیل
running bowline گره دار
running days ایام هفته
running commentary جزئیاتیکاتفاق
running sand ریگ روان
to make the running پیش قدم شدن
running aground به گل نشستن
continous running گردش دائمی
running part قسمت رونده
running noose کمند خفت دار
running lights فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
concentric running حرکت چرخشی
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
running rate اهنگ پاسخ
running torque گشتاور پیچشی حرکت
running amok جنون آدم کشی [روان شناسی]
the sands are running out مدت ضرب الاجل نزدیک است بپایان برسد
running sand ماسه بادی
running spare قطعات یدکی مورد نیاز واضافی قطعات اضافی همراه وسیله
running stitch کوک کوچک زیر و روی پارچه
running time زمان رانش
running rigs بکسلهای متحرک دریایی
running title عنوان کوچک هر یک ازصفحات کتاب
concentric running حرکت دورانی
running knot خفت
running key [کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
running mate نامزد معاونت ریاستجمهوری
running mate متحد انتخاباتی
running mates اسب همگام
running mates نامزد معاونت ریاستجمهوری
running mates متحد انتخاباتی
gun running واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
running gear قسمت حرکت کننده ماشین
running free بادبانی با باد پاشنه
running water اب جاری
running mate اسب همگام
gun-running واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
running in parallel پردازش موازی
clear for running طناب برای کشیدن ازاد است
running head خط عنوان هرصفحه در متن
running fix نقطه انتقالی
strainght running فرود در مسیر مستقیم بااسکیهای موازی
empty running کارکرد خالی
running hand خط شکسته
bleeding [running] رنگ پس دادن الیاف و نخ های رنگ شده پس از رنگرزی و بافته شدن فرش
running hand خط مسلسل
Its no joke running a factory . اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
Is there train running on time? آیا قطاری که به موقع رفت و برگشت کند دارید؟
person running amok فرد دچار جنون آدم کشی [روان شناسی]
He is running ( runs ) the factory . او کارخانه را می گرداند
retrospective parallel running اجرای سیستم کامپیوتری جدید با داده قدیمی برای اینکه آیا درست کارمیکندیا خیر
The car is now in perfect running order . اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
pneumatic-tyred running wheel چرخشبادبایرچرخ
line to line fault تماس خطوط
line to line spacing فاصله سطور
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line by line milling فرز کردن سطری
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
on line help کمک مستقیم
to come in to line موافقت کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
to come in to line در صف امدن
old line محافظه کار
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
o o line خط دیدبانی سپاه
the line صف
o o line خط تقسیم دیدبانی
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
mean line خط میان
out of line خارج از خط جبهه
along line در امتداد خطوط
along line در خط
in line همراستا
all along the line درامتدادهمه خط
down the line <idiom> درآینده
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
on the line هواپیمای اماده پرواز
in line شمشیر در وضع حمله
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
line خط زدن
down line بار کردن پایین خطی
line by line سطر به سطر
all along the line در همه جا
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
by line کار یاشغل اضافی وزائد
line رشته
line طرز
line حدود رویه
line نسب
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line لاین
line محصول
by line خط فرعی راه اهن
by line خط دوم یافرعی
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line شعبه
line جبهه جنگ
line سیم
line در سمت
line : خط کشیدن
line لجام
line دهنه
line جاده
line طناب سیم
line رسن
line ریسمان
line رشته بند
line ردیف
line سطر
line خط انداختن در
line خط دار کردن
line صفی در خط
line خط صف
line طناب خط
line خط
line پوشاندن
line استرکردن
line ترازکردن
line اراستن
line بخط کردن
line : خط
line up به ترتیب ایستادن
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
on line درون خطی
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
on line مورداستعمال
on line داخل رده
off line برون خطی
on line در خط
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
on line مستقیم
off line غیر متصل
line-up به خط شدن
off line قطع
line-up ردیف ایستادن تیم
line-up به ترتیب ایستادن
off line منفصل
line up ردیف ایستادن تیم
line up به خط شدن
line of d. حد فاصل
line of d. مرز
down the line ضربه از کنار زمین
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
in line <idiom> با محدودیت متداول
by-line خط دوم یافرعی
out of line <idiom> ناصحیح
line out با خط علامت گذاشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com