English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (11 milliseconds)
English Persian
safe deposit گاوصندوق
safe deposit صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
Other Matches
as a deposit امانتا"
deposit ذخیره رسوب
deposit ذخیره معدنی
deposit رسوب کردن
deposit ته نشین
deposit ذخیره کانسار
deposit ترسیب
deposit with someone نزد کسی امانت گذاردن
deposit with someone ایداع کردن
deposit لایه نازکی از ماده که روی سطح قرار دارد
deposit چاپ گرفتن ازکل یا بخشی از فضای حافظه
deposit پوشاندن سطح با لایه نازکی از ماده
deposit نوشتن داده روی یک ثبات یا محل ذخیره سازی
deposit نهشته
deposit ایداع
deposit ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
deposit ذخیره ودیعه
deposit رسوب
deposit سپرده
deposit ته نشست ته نشین
deposit گرو
deposit پول بیعانه
deposit : سپرده
deposit به حساب بانک گذاشتن
deposit کنار گذاشتن
deposit : ته نشین کردن گذاشتن
deposit سپردن ذخیره سپردن
deposit ته نشینی
deposit پس مانده
deposit پیش پرداخت
deposit ودیعه
deposit امانت
deposit سپردن پس اندازکردن
deposit نهشت
deposit پس انداز
deposit سرمایه گذاری کردن
calcareous deposit ته نشست اهکی
certificate of deposit گواهی پول سپرده
certificate of deposit گواهی سپرده
demand deposit سپرده جاری
demand deposit سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
demand deposit سپرده دیداری
bank of deposit صندوق پس انداز
bank of deposit بانک پس انداز
bank deposit سپرده بانکی
deposit slip اعلامیه پرداخت سپرده
alluvial deposit ابرفتی
alluvial deposit ابرفت
alluvial deposit موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
alluvial deposit مواد رسوبی
deposit collection جمع اوری سرمایه
deposit collection جمع اوری کردن زباله ها
deposit in the bank در بانک به ودیعه گذاردن
money on deposit پول سپرده
money on deposit وجه امانی
mineral deposit نهشت کانی
loan on deposit اعطای وام به وثیقه سپرده
legal deposit سپرده قانونی
idle deposit سپرده بلااستفاده
idle deposit سپرده راکد
glacial deposit نهشت یخچالی
glacial deposit رسوب یخچالی
gas deposit ذخیره گاز
foreign deposit سپرده خارجی
deposit with the bank در بانک ودیعه گذاردن
quasi deposit شبه سپرده
deposit ratio نسبت سپرده
deposit multiplier ضریب بهم فزاینده سپرده
time deposit سپردهء بانکی مدت دار
deposit accounts حساب پس انداز
deposit account حساب سپرده
deposit account حساب پس انداز
deposit accounts حساب سپرده
army deposit fund پس انداز انفرادی افراد
banking deposit account حساب سپرده بانکی
fixed term deposit سپرده ثابت
personal deposit fund اعتبارات مربوط به پس اندازافراد
deposit fund account حساب تشکیل سرمایه
army deposit fund سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
deposit fund account اعتبار تشکیل سرمایه
deposit of instrument of ratification ایداع اسناد دال بر تصویب
he is safe to be there یقیناانجاخواهدبود
he is safe to be there حتما انجاخواهدبود
it is safe to say بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
safe صحیح اطمینان بخش
it is safe to say بخوبی میتوان گفت
safe سالم
safe ایمن
safe مطمئن
safe به ضامن
safe ضامن
safe گاوصندوق
safe محفوظ
safe امن
safe بی خطر
safe صدمه نخورده
safe keeping حفافت توجه
safe keeping حفظ
safe guard حفافت
safe keeping نگهداری
safe house خانه امن
safe guard نگهداری
safe and sound صحیح وتندرست
safe area منطقه امن
safe area منطقه بی خطر
safe custody حرز
safe conduct امان دادن
safe conduct امان نامه
safe distance فاصله بی خطر
safe distance مسافت امن اطراف مین
safe format عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
safe from danger محفوظ از خطر
safe altitude ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
safe life عمر مطمئن
to be in safe keeping درجای امن بودن
to be on the safe side برای اینکه احتمال اشتباه
to be on the safe side باقی نباشد
safe bet بیخطر بدونریسک
safe passage مجوزعبور مجوزترددمطمئن
safe sex آمیزشجنسیکنترلشدهماننداستفادهاز"کاندوم "
To be on the safe side. خیلی احتیاط بخرج دادن
(on the) safe side <idiom> سخت سرزنش کردن
to play it safe با احتیاط عمل کردن [اصطلاح روزمره]
safe conduct خط امان
safe yield بده قابل برداشت
safe load بار مجاز
safe mode حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
safe pledge کفالت
safe pledge وجه الکفاله
safe valve دریچه اطمینان
safe valve دریچه ایمنی
safe valve در رو
safe velocity سرعت مطلوب
safe yield بده قابل اطمینان
safe altitude ارتفاع امن
fail-safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
safe-conducts خط امان
safe-conducts امان نامه
safe-conducts امان دادن
safe-conducts رخصت عبور
safe-conducts اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe-conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe-conducts جواز امان
safe-conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
conduct safe جواز امان
conduct safe خط امان
can you pronounce him safe بگویید که اواز خطر محفوظ است
can you pronounce him safe ایا میتوانید
fail safe با خرابی امن
fail safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe تخریب امن
fail safe تخریب امن
fail-safe با خرابی امن
safe conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts جواز امان
safe conduct جواز امان
safe conduct اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conduct جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
meat safe قفسه توری
safe conduct رخصت عبور
safe conduct سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
render safe به ضامن کردن مین
safe conducts خط امان
safe conducts امان نامه
render safe بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
safe conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
meat safe قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
safe conducts اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conducts رخصت عبور
safe conducts امان دادن
In a secure ( safe ) place. درمحل محکم وامنی
safe conduct holder مستامن
property kept in safe custody مال محرز
breaking into safe custody هتک حرز
safe water mark علامتآببیخطر
safe loads tables جداول بارهای مجاز
temporary safe conduct امان
maximum safe temperature درجه حرارت مجاز حداکثر
safe working load بارکاری مطمئن
fail safe system سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
Ton play safe . To tread cautiously. با احتیاط عمل کردن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait. دم به تله ندادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com