English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
safe guard نگهداری
safe guard حفافت
Other Matches
safe سالم
safe ایمن
he is safe to be there یقیناانجاخواهدبود
it is safe to say بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
it is safe to say بخوبی میتوان گفت
he is safe to be there حتما انجاخواهدبود
safe بی خطر
safe مطمئن
safe به ضامن
safe ضامن
safe گاوصندوق
safe صحیح اطمینان بخش
safe امن
safe محفوظ
safe صدمه نخورده
safe bet بیخطر بدونریسک
can you pronounce him safe بگویید که اواز خطر محفوظ است
can you pronounce him safe ایا میتوانید
safe deposit گاوصندوق
safe passage مجوزعبور مجوزترددمطمئن
safe sex آمیزشجنسیکنترلشدهماننداستفادهاز"کاندوم "
To be on the safe side. خیلی احتیاط بخرج دادن
(on the) safe side <idiom> سخت سرزنش کردن
to play it safe با احتیاط عمل کردن [اصطلاح روزمره]
to be on the safe side باقی نباشد
conduct safe خط امان
conduct safe جواز امان
to be on the safe side برای اینکه احتمال اشتباه
safe keeping نگهداری
safe house خانه امن
safe from danger محفوظ از خطر
safe format عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
safe distance مسافت امن اطراف مین
safe distance فاصله بی خطر
safe deposit صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
safe custody حرز
safe area منطقه بی خطر
render safe به ضامن کردن مین
render safe بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
safe area منطقه امن
safe and sound صحیح وتندرست
safe keeping حفظ
safe keeping حفافت توجه
safe life عمر مطمئن
to be in safe keeping درجای امن بودن
safe valve دریچه اطمینان
safe yield بده قابل برداشت
safe yield بده قابل اطمینان
safe velocity سرعت مطلوب
safe valve در رو
safe valve دریچه ایمنی
safe pledge وجه الکفاله
meat safe قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
meat safe قفسه توری
safe pledge کفالت
safe mode حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
safe load بار مجاز
safe altitude ارتفاع امن
safe altitude ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
safe conducts رخصت عبور
safe conducts اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conducts جواز امان
safe conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts خط امان
safe-conducts امان نامه
safe-conducts امان دادن
safe conduct خط امان
safe conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe-conducts رخصت عبور
safe-conducts اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe-conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe-conducts جواز امان
safe-conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts امان دادن
safe conducts امان نامه
safe conducts خط امان
fail safe با خرابی امن
safe conduct امان دادن
fail safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
safe conduct رخصت عبور
safe conduct اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conduct جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conduct جواز امان
fail safe تخریب امن
fail-safe تخریب امن
safe conduct امان نامه
fail-safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe با خرابی امن
safe conduct سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe loads tables جداول بارهای مجاز
maximum safe temperature درجه حرارت مجاز حداکثر
fail safe system سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
safe water mark علامتآببیخطر
safe working load بارکاری مطمئن
safe conduct holder مستامن
temporary safe conduct امان
In a secure ( safe ) place. درمحل محکم وامنی
property kept in safe custody مال محرز
breaking into safe custody هتک حرز
Ton play safe . To tread cautiously. با احتیاط عمل کردن
guard حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guard نگهبانی دادن
guard نگهبان
guard پاسداری دادن
guard پاییدن پاسداری کردن
guard پاسبان مستحفظ
guard احتیاط نرده روی عرشه کشتی
guard محافظت کردن نگهبانی کردن
on guard گاردگرفتن
guard پناه
on guard هشیار
guard نرده حفافتی
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
on ones guard موافب
on guard گارد گرفتن
on guard اماده برای دفاع باشید
guard پاسدار
on ones guard درپاسگاه
on guard درسرنگهبانی
out guard گشتی
on guard نگهبان
on guard بحالت محافظ باش
on guard بحالت گارد
out guard گشتی صحرایی
off ones guard بیرون ازپاسگاه برکنارازنگهبانی
off ones guard غافل
on ones guard متوجه
to keep guard بودن احتیاط کردن
guard صفحه محافظ روکش محافظ
on guard <idiom> آگاه ،بادقت
off guard <idiom> غیر قابل پیش بینی ،غیر منتظره
guard گارد
guard محافظت کردن
guard روکش کشیدن
guard حفافت کردن
guard کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guard حالت دفاعی شمشیرباز
guard چرم یا زه در قسمتی از چوب بازی لاکراس غلطاندن گوی به جلو یار برای محافظت ان از گوی حریف
off-guard درانتظارپیشامدبد
right guard نگهبانراست
guard watch
guard محافظ
take guard وضع دفاعی توپزن جلو میلههای کریکت
old guard محافظه کار سیاسی
to be on guard موافب
to be on guard بودن احتیاط کردن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
to keep guard موافب
old guard صنوف صاحب اعتبار قدیم
guard محافظ گارد
guard dog سگنگهبان
border guard پلیس مرزبانی
chin guard حافظچانه
guard's van کالسکهنگهبانقطار
guard dog سگ نگهبان
splash guard گلگیر
state guard نیروی نظامی ایالتی
wind guard محافظباد
trigger guard حافظماشه
to relieve guard نگهبان راعوض کردن
to nount guard به نگهبانی رفتن
to guard against danger مواظب خطر بودن
guard dog سگ پلیس
sergeant of the guard گروهبان پاسدار
yeoman of the guard گارد سلطنتی محافظ جان پادشاه انگلیس
state guard ارتش ایالتی
stand guard نگهبانی دادن
skate guard پرش روی تیغه اسکیت
shin guard ساقبند
sergeant of the guard گروهبان نگهبان
watch guard زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
blade guard تیغهلبه
toe guard حافظانگشتان
tendon guard محافظزردپی
snow guard محافظبرف
overhead guard حافظبالایسر
on guard line خطحافظ
neck guard حافظگردن
left guard محافظچپ
key guard راهنمایکلید
eye guard حافظچشم
clothing guard حافظپارچه
breech guard حافظتهساز
seaman guard گارد دریایی
guard house پاسگاه
flag guard نگهبان پرچم
flag guard گارد پرچم
fire guard حائل اتش
fire guard پیش بخاری
face guard ماسک محافظ
escort guard محافظ زندانی جنگی بدرقه زندانی
escort guard گارد محافظ
guard ship ship mission active
dress guard اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
flank guard پهلودار
gear guard جعبه محافظ برای چرخ دنده ها
guard house پاسدارخانه
guard cell گیاهی را تشکیل میدهند
guard cell یکی از دو سلول لوبیایی شکلی که منافذ
guard bit یک بیت در کلمه ذخیره شده که بیان میکند آیا میتواند تغییر کند یا محافظت شده است
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com