Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
safe house
خانه امن
Other Matches
it is safe to say
بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
safe
مطمئن
he is safe to be there
یقیناانجاخواهدبود
he is safe to be there
حتما انجاخواهدبود
safe
به ضامن
safe
ضامن
safe
سالم
safe
ایمن
safe
بی خطر
safe
صحیح اطمینان بخش
safe
صدمه نخورده
safe
امن
safe
محفوظ
it is safe to say
بخوبی میتوان گفت
safe
گاوصندوق
can you pronounce him safe
بگویید که اواز خطر محفوظ است
fail-safe
ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
safe area
منطقه بی خطر
can you pronounce him safe
ایا میتوانید
safe bet
بیخطر بدونریسک
safe passage
مجوزعبور مجوزترددمطمئن
safe sex
آمیزشجنسیکنترلشدهماننداستفادهاز"کاندوم "
To be on the safe side.
خیلی احتیاط بخرج دادن
(on the) safe side
<idiom>
سخت سرزنش کردن
to play it safe
با احتیاط عمل کردن
[اصطلاح روزمره]
meat safe
قفسه توری
conduct safe
خط امان
conduct safe
جواز امان
to be on the safe side
باقی نباشد
safe guard
نگهداری
safe from danger
محفوظ از خطر
safe format
عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
safe distance
مسافت امن اطراف مین
safe distance
فاصله بی خطر
safe deposit
صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
safe deposit
گاوصندوق
safe custody
حرز
safe area
منطقه امن
safe and sound
صحیح وتندرست
safe altitude
ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
safe altitude
ارتفاع امن
render safe
بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
render safe
به ضامن کردن مین
safe guard
حفافت
safe keeping
نگهداری
safe keeping
حفظ
to be on the safe side
برای اینکه احتمال اشتباه
to be in safe keeping
درجای امن بودن
safe yield
بده قابل برداشت
safe yield
بده قابل اطمینان
safe velocity
سرعت مطلوب
safe valve
در رو
safe valve
دریچه ایمنی
safe valve
دریچه اطمینان
safe pledge
وجه الکفاله
safe pledge
کفالت
safe mode
حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
safe load
بار مجاز
safe life
عمر مطمئن
safe keeping
حفافت توجه
meat safe
قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
safe-conducts
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conduct
خط امان
safe conducts
رخصت عبور
safe conducts
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conducts
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conducts
جواز امان
safe conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts
جواز امان
fail-safe
تخریب امن
safe-conducts
خط امان
safe-conducts
امان نامه
safe-conducts
امان دادن
safe-conducts
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe-conducts
رخصت عبور
safe conducts
امان دادن
safe conduct
امان نامه
safe conducts
خط امان
safe conduct
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conduct
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
fail safe
با خرابی امن
fail safe
ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe
تخریب امن
safe conduct
جواز امان
fail-safe
با خرابی امن
safe conducts
امان نامه
safe conduct
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conduct
امان دادن
safe conduct
رخصت عبور
In a secure ( safe ) place.
درمحل محکم وامنی
breaking into safe custody
هتک حرز
safe loads tables
جداول بارهای مجاز
safe conduct holder
مستامن
safe working load
بارکاری مطمئن
fail safe system
سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
maximum safe temperature
درجه حرارت مجاز حداکثر
safe water mark
علامتآببیخطر
temporary safe conduct
امان
property kept in safe custody
مال محرز
Ton play safe . To tread cautiously.
با احتیاط عمل کردن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait.
دم به تله ندادن
her house
خانه اش
house
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house to get
خانه اجارهای
house to let
خانه اجارهای
house
مجلس
house
محکم کردن
i do not know your house
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
necessary house
خصوصی
necessary house
نهانی
i own that house
من صاحب ان خانه هستم
house
شرکت
house
قرار دادن یک وسیله در یک محفظه
necessary house
محرمانه
the house over the way
خانه روبرو
her house
خانه ان زن
own a house
دارای خانهای هستم
necessary house
محرم
own a house
خانهای دارم
to keep house
خانه داری کردن
to keep house
خانه نشین شدن
to let a house
خانهای را اجاره دادن
house of d.
توقیف گاه
house of d.
زندان موقتی
necessary house
خلوت
in-house
درون ساختمان یک شرکت
in house
درون ساختمان یک شرکت
house
جا دادن
keep house
خانه داری کردن
house-to-house
جستجویخانهبهخانه
This house is my own .
این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
keep house
<idiom>
house
منزل
house
برج
house
خانه
on the house
<idiom>
مجاز درکاری
He came out of the house.
از منزل درآمد
house
سرای
house
اهل خانه اهل بیت
house
خانه نشین شدن
house
منزل گزیدن
house
جایگاه جا
house
خاندان
house
منزل دادن پناه دادن
It is not very far from our house.
خیلی ازمنزل ما دورنیست
keep house
در خانه ماندن
house
جادادن
Outside the house.
بیرون از خانه
solar house
گلخانه شیشهای
software house
مرکز نرم افزاری
round house
بازداشت گاه اطاق عقبی درعرشه بالای کشتی
pilot house
پل فرماندهی
station house
ایستگاه کلانتری
pigeon house
لانه کبوتر
pigeon house
برج کبوتر
pilot house
اطاق سکان
summer house
خانه ییلاقی باغچه دار
summer house
خانه باغچه دار
summer house
کلاه فرنگی
summer house
کوشک
summer house
خانه تابستانی
station house
ایستگاه راه اهن
station house
مرکزکلانتری
software house
خانه نرم افزاری
slaughter house
سلاخ خانه مسلخ
slaughter house
کشتارگاه
range house
دفتر میدان تیر
[the house]
is haunted
[این خانه]
روح دارد
printing house
چاپخانه
guard house
پاسدارخانه
rest house
مهمان سرا
pump house
تلمبه خانه
power house
کارخانه برق
porter house
جایگاه فروش و صرف ابجووکباب و مانند انها
range house
اطاق انبارمیدان
ranch house
خانه یک اشکوبه
poor house
گدا خانه
poor house
نوانخانه
house of cards
ساختمان با ورقهای پاسور
poor house
مسکین خانه
poor house
دارالمساکین
pot house
ابجو فروشی خرابات
house of cards
طرح پوشالی
[اصطلاح مجازی ]
house dress
لباسخانه
pot house
میخانه
systems house
خانه سیستم ها
auction house
شرکی کهکارش برگزار کردن حراج باشد
How dirty the house is !
چقدر خانه کثیف است
bring the house down
<idiom>
باعث خنده زیاد دربین تماشاچیان
house of cards
<idiom>
Where is the guest house?
مهمانسرا کجاست؟
speciality of the house
غذای مخصوص طبخ منزل
clean house
پاک کردن
clean house
پاکیزه کردن
clean house
تمیز کردن
His house was redeemed .
خانه اش از گرو در آمد ( در آورد )
As I entered the house…
هینطور که وارد خانه شدم
The house burned down .
خانه سوخت
country house
خانهروستایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com