English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (9 milliseconds)
English Persian
safe keeping نگهداری
safe keeping حفظ
safe keeping حفافت توجه
Search result with all words
to be in safe keeping درجای امن بودن
Other Matches
keeping متصرفات
out of keeping مخالف
in keeping مطابق
out of keeping ناموافق
out of keeping ناجور
it is in my keeping د رحفافت منست
it is in my keeping د ردست من است
in keeping موافق
in keeping with <idiom> مشابه ،موافقت کردن
keeping موافقت
keeping تصرف
keeping سازش
keeping توافق
keeping نگهداری
keeping علوفه
keeping غذا
keeping ذخایر یکانها
record keeping نگهداری سوابق
the keeping of a festival عید گرفتن
keeping room اطاق نشیمن
keeping house در خانه ماندن تاجرورشکسته و عدم حضورش در محل کسب خود که قرینه ورشکستگی او محسوب میشود
file keeping بایگانی
keeping-room اتاق نشیمن
book keeping حسابداری [حسابداری]
peace-keeping نیروی برقرارکننده صلح
bee-keeping پرورشزنبور
station keeping در خط نگهداشتن ناو
that woman was in keeping ان زن رانشانده بودند
the keeping of a festival نگهداری عید
book keeping by double e. دفترداری مترادف
book keeping by single e. دفترداری ساده
house keeping operation اعمال خانه داری
peace keeping forces نیروهای بازدارنده و حافظ صلح سازمان ملل
I was keeping my fingers crossed . خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
he is safe to be there حتما انجاخواهدبود
he is safe to be there یقیناانجاخواهدبود
it is safe to say بخوبی میتوان گفت
it is safe to say بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
safe ایمن
safe سالم
safe بی خطر
safe صحیح اطمینان بخش
safe صدمه نخورده
safe امن
safe محفوظ
safe مطمئن
safe به ضامن
safe گاوصندوق
safe ضامن
safe velocity سرعت مطلوب
safe yield بده قابل اطمینان
safe-conducts امان دادن
safe yield بده قابل برداشت
safe conducts جواز امان
safe conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conducts اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conducts رخصت عبور
safe valve در رو
safe valve دریچه ایمنی
safe valve دریچه اطمینان
safe pledge وجه الکفاله
safe pledge کفالت
safe conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe load بار مجاز
safe life عمر مطمئن
safe-conducts خط امان
safe-conducts امان نامه
safe conducts امان دادن
to be on the safe side برای اینکه احتمال اشتباه
to be on the safe side باقی نباشد
to play it safe با احتیاط عمل کردن [اصطلاح روزمره]
safe conduct خط امان
safe conduct امان نامه
safe conduct امان دادن
safe conduct رخصت عبور
safe conduct اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conduct جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conduct جواز امان
(on the) safe side <idiom> سخت سرزنش کردن
safe mode حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
safe conduct سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
To be on the safe side. خیلی احتیاط بخرج دادن
safe sex آمیزشجنسیکنترلشدهماننداستفادهاز"کاندوم "
safe passage مجوزعبور مجوزترددمطمئن
safe bet بیخطر بدونریسک
safe conducts خط امان
safe conducts امان نامه
safe house خانه امن
can you pronounce him safe ایا میتوانید
safe-conducts رخصت عبور
safe-conducts اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe-conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe-conducts جواز امان
safe-conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
meat safe قفسه توری
meat safe قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
fail safe با خرابی امن
fail safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe تخریب امن
fail-safe با خرابی امن
fail-safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe تخریب امن
conduct safe خط امان
can you pronounce him safe بگویید که اواز خطر محفوظ است
render safe به ضامن کردن مین
render safe بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
safe altitude ارتفاع امن
safe deposit صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
safe distance فاصله بی خطر
conduct safe جواز امان
safe distance مسافت امن اطراف مین
safe format عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
safe from danger محفوظ از خطر
safe guard نگهداری
safe guard حفافت
safe deposit گاوصندوق
safe custody حرز
safe and sound صحیح وتندرست
safe altitude ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
safe area منطقه بی خطر
safe area منطقه امن
breaking into safe custody هتک حرز
property kept in safe custody مال محرز
temporary safe conduct امان
safe loads tables جداول بارهای مجاز
fail safe system سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
maximum safe temperature درجه حرارت مجاز حداکثر
safe water mark علامتآببیخطر
safe working load بارکاری مطمئن
In a secure ( safe ) place. درمحل محکم وامنی
safe conduct holder مستامن
Ton play safe . To tread cautiously. با احتیاط عمل کردن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait. دم به تله ندادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com