Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 196 (9 milliseconds)
English
Persian
safe loads tables
جداول بارهای مجاز
Other Matches
loads
استفاده از بیش از یک کامپیوتر در شبکه حتی خارج از بار هر پردازنده
loads
بارمهمات هواپیما
loads
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
loads
قرار دادن دیسک یا نوار در کامپیوتر تا اجرا شود
loads
خرج گذاری کردن
loads
ذخیره گذاری کردن
loads
نیرو
loads
بار داشتن
loads
بار خارجی
loads
تفنگ یا سلاحی را پرکردن
loads
بارزدن
loads
بار گیری شدن
loads
گذاشتن
loads
فیلم
loads
بارگیری مهمات
loads
خشاب
loads
انتقال فایل یا برنامه از دیسک یا نوار به حافظه اصلی
loads
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
loads
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
loads
برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
loads
بار کردن داده ترتیبی در محلهای نامتمادی حافظه
loads
فرفیت بارگیری
loads
فرفیت
loads
بار فشار
loads
شارژ کردن
loads
فشنگ گذاری
loads
فشنگ
loads
محموله
loads
بارگیری کردن
loads
بار زدن
loads
سنگین کردن
loads
گرانبارکردن
loads
بار کردن
loads
فرمانی انتقال اطلاعات ازحافظه جانبی به حافظه اصلی
loads
کاری که باید انجام شود
loads
بار
loads
کوله بار
loads
بار کردن پر کردن
loads
عمل پرکردن تفنگ باگلوله
loads
عملکردماشین یا دستگاه
loads
فشار مسئولیت
loads
بارالکتریکی
tables
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables
تو گذاردن
tables
میزبازی
tables
لیست تمام رویدادها و وضعیتهای ممکن که می توانند رخ دهند.
tables
به صورت جدول دراوردن
tables
لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
tables
مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند
tables
به جدولی انتقال دادن
tables
جدول
tables
میز
tables
سفره
tables
خوان
tables
لوح جدول
tables
لیست
tables
فهرست
tables
از دستور خارج کردن
tables
معوق گذاردن
tables
در فهرست نوشتن
tables
کوهمیز
tables
مطرح کردن
tables
روی میز گذاشتن
tables
لیست تولید شده توسط کامپایلر یا سیستم محل اندازه و نوع متغییرها , توابع و ماکروها در یک برنامه
tables
ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
tables
لیست داده ها در ستون و سط ر صفحه چاپ شده یا صفحه نمایش
tables
طرح کردن
seismic loads
سربارهای زلزله
moving loads
بارهای متحرک
nest of tables
جایگاهمیزها
urban's tables
جدولهای اربان
twelve tables
الواحی که در سال 054 قبل از میلاد دررم منتشر شد و حاوی موادی از قوانین رمی در مورد اهم مسائل مبتلی به روزمره زندگی مردم رم بود و بعدهااساس قوانین رم قرار گرفت
twelve tables
الواح دوازده گانه
translation tables
جدولهای جستجو یا مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت توسط پردازنده قابل دستیابی هستند بدون نیاز به محاسبه نتیجه
to turn the tables on any one
وسائل بهبودوضع خودرانسبت به وضع حریف فراهم کردن
tidal tables
جداول مشخصات جذر و مددریا
wear tables
جداول سایش جنگ افزارها
mortality tables
جدول عمر نما
current tables
جداول جریانات جذر و مدی
water tables
سطح ایستایی
coffee tables
میزپیشدستی
water tables
سطح ایستای
water tables
سطح ابهای زیر زمین
water tables
سطح ایستائی اب
water tables
ابخوان سفره
astronomical tables
زیج
conversion tables
جدول جستجو یا مجموعهای ازنتایج ذخیره شده که به سرعت با یک فرآیند قابل دستیابی هستند و نیازی به محاسبه نتیجه نیست
turn the tables
<idiom>
عوض کردن شرایط
multiplication tables
جدول بس شماری
dressing tables
میز اینه داروکشودار
dressing tables
میز ارایش
multiplication tables
جدول ضرب
principal types of tables
انواععمدهمیزها
safe
به ضامن
safe
مطمئن
he is safe to be there
یقیناانجاخواهدبود
it is safe to say
بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
it is safe to say
بخوبی میتوان گفت
he is safe to be there
حتما انجاخواهدبود
safe
ضامن
safe
گاوصندوق
safe
صدمه نخورده
safe
ایمن
safe
سالم
safe
بی خطر
safe
صحیح اطمینان بخش
safe
امن
safe
محفوظ
safe pledge
کفالت
safe pledge
وجه الکفاله
safe valve
دریچه اطمینان
safe valve
دریچه ایمنی
safe valve
در رو
safe velocity
سرعت مطلوب
safe distance
مسافت امن اطراف مین
safe mode
حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
safe conducts
امان نامه
safe house
خانه امن
safe format
عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
safe guard
حفافت
safe guard
نگهداری
safe keeping
نگهداری
safe keeping
حفظ
safe keeping
حفافت توجه
safe life
عمر مطمئن
safe from danger
محفوظ از خطر
safe load
بار مجاز
safe conduct
امان دادن
safe conduct
امان نامه
safe conduct
خط امان
safe sex
آمیزشجنسیکنترلشدهماننداستفادهاز"کاندوم "
safe bet
بیخطر بدونریسک
safe passage
مجوزعبور مجوزترددمطمئن
To be on the safe side.
خیلی احتیاط بخرج دادن
(on the) safe side
<idiom>
سخت سرزنش کردن
safe conduct
رخصت عبور
safe conduct
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conduct
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe yield
بده قابل اطمینان
safe yield
بده قابل برداشت
safe conducts
خط امان
safe conduct
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
to be in safe keeping
درجای امن بودن
to be on the safe side
برای اینکه احتمال اشتباه
to be on the safe side
باقی نباشد
safe conduct
جواز امان
to play it safe
با احتیاط عمل کردن
[اصطلاح روزمره]
safe-conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts
امان نامه
fail-safe
با خرابی امن
safe conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts
جواز امان
can you pronounce him safe
ایا میتوانید
can you pronounce him safe
بگویید که اواز خطر محفوظ است
conduct safe
خط امان
conduct safe
جواز امان
safe-conducts
امان دادن
safe-conducts
رخصت عبور
safe-conducts
جواز امان
safe-conducts
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
fail safe
با خرابی امن
fail safe
ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe
تخریب امن
safe-conducts
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
fail-safe
ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe
تخریب امن
safe conducts
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conducts
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe altitude
ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
safe area
منطقه امن
safe and sound
صحیح وتندرست
safe altitude
ارتفاع امن
render safe
بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
render safe
به ضامن کردن مین
safe custody
حرز
safe deposit
گاوصندوق
safe deposit
صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
safe-conducts
خط امان
meat safe
قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
safe area
منطقه بی خطر
meat safe
قفسه توری
safe conducts
رخصت عبور
safe distance
فاصله بی خطر
safe conducts
امان دادن
safe working load
بارکاری مطمئن
In a secure ( safe ) place.
درمحل محکم وامنی
safe conduct holder
مستامن
safe water mark
علامتآببیخطر
fail safe system
سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
maximum safe temperature
درجه حرارت مجاز حداکثر
property kept in safe custody
مال محرز
temporary safe conduct
امان
breaking into safe custody
هتک حرز
Ton play safe . To tread cautiously.
با احتیاط عمل کردن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait.
دم به تله ندادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com