Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
safety stop
ترمز خطر
safety stop
ضامن اسلحه گیره ضامن
Other Matches
overall safety
ایمنی کامل
safety
نجات
safety
به ضامن کردن ضامن
safety
برقرار کردن تامین
safety
امنیت
safety
تامین
safety
بی خطری
safety
امنیت محفوفیت
safety
سلامت
safety
بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
safety
اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
safety
اطمینان
safety
ایمنی
right safety
مهرهمحافظراست
safety glass
شیشه ایمنی
safety glass
شیشه بی خطراتومبیل
safety glass
شیشه نشکن
safety glass
عینک ایمنی
safety glasses
عینک ایمنی
safety hazard
مخاطره ایمنی
safety hook
قلاب اطمینان
safety island
سکوی وسط خیابان برای ایستادن پیاده رو
safety lamp
چراغ بی خطر معدن ذغال سنگ
safety lamp
فانوس
safety lamp
چراغ اطمینان
safety lock
چفت ضامن سلاح
safety lock
قفل ضامن
safety lock
ضامن اسلحه
safety lock
قفل بی خطر مخصوص حفظ محلی از خطر دستبرد
safety limit
حد تامین
safety lever
دستگیره ضامن
safety lever
اهرم ضامن
safety lanes
مسیرهای امن دریایی
safety lamp
چراغ ایمنی
safety match
کبریت بی خطر
safety gap
دهانه حفافت
safety fuze
چاشنی
safety device
ضامن
safety device
دستگاه ضامن
safety card
کارت تامین اتشبار
safety card
کارت تامین جنگ افزار
safety bolt
تفنگ ضامن دار
safety bolt
ضامن
safety biltz
حمله با روش استفاده ازبازیگر بالا
put on safety
روی ضامن گذاشتن
put on safety
به ضامن کردن
safety device
خارضامن
safety diagram
دیاگرام تامین
safety factor
ضریب تامین
safety fuze
ماسوره تامینی
safety fuse
فیوز ایمنی
safety fuse
فیوز اطمینان
safety fuse
فیوز
safety fork
گیره ضامن
safety fork
دوشاخه امنیت
safety fence
جانپناه
safety fence
جانپناه کنار راه
safety factor
عامل تامین
safety glass
شیشه اطمینان
safety motive
انگیزه ایمنی
safety tank
منبعامنیت
safety valve
دریچه اطمینان
strong safety
مدافع ایمنی در سمت قوی خط تهاجم حریف
safety catch
ضامنتفنگ
troop safety
تامین عده ها
troop safety
حفافت عده ها در مقابل اثرات ترکش اتمی
weak safety
جلوگیری درزمین مهاجم درجبهه او
safety thong
تسمهامنیتی
safety thermostat
ترموساتامنیتی
safety valve
پاس کوتاه به مدافع وقتی دریافت کنندگان دیگر بوسیله حریف مهار شده اند
safety wire
سیم ضامن
safety wire
اشبیل ضامن
reasons of safety
دلایل امنیتی
for reasons of safety
به خاطر دلایل امنیتی
safety mechanism
ساز و کار ایمنی
ship safety
سلامت کشتی
safety zone
بلندی وسط خیابان مخصوص عابرین
safety wire
سیم ایمنی
safety tether
احتیاجاتامنیتی
left safety
مهرهمفمنچپ
safety rail
سپرامنیتی
safety scissors
قیچیناخنگیر
safety stock
موجودی تضمینی
safety stock
موجودی ذخیره انبار
safety regulations
ایین نامه جلوگیری از خطر
safety razor
تیغ خود تراش
safety precaution
پیش بینیهای احتیاطی
safety post
پایه ایمنی
safety plug
پولک اطمینان
safety pad
تشکنجات
safety handle
دستهایمنی
safety goggles
عینکایمنی
safety trap
تله ایمنی
right safety back
مهرهمحافظعقبیراست
safety area
مهرهایپشتدست
safety binding
نوارامنیت
safety boot
چکمهیایمنی
safety cage
قفسهبازی
safety cap
کلاهکامنیتی
safety chain
زنجیرهامنیت
safety earmuff
گوشپرشامنیتی
safety officer
افسر تامین یکان
safety belt
کمربند ایمنی
safety belts
کمربند اطمینان
safety belts
کمربند نجات
safety belts
کمربند رکاب
angle of safety
زاویه امنیت
angle of safety
زاویه تامین گلوله
failure safety
ایمنی در برابر خرابی
can one pass it with safety?
ایا میتوان بیخطر ازانجاگذرنمود
coefficient of safety
ضریب اطمینان
safety boat
قایق نجات
failure safety
قابلیت اعتماد
safety belts
کمربند ایمنی
safety net
وسیله سخت افزاری یا نرم افزاری که فایل ها وسیستم را از خطاهای موجود در صورت خرابی سیستم محافظت میکند
safety nets
وسیله سخت افزاری یا نرم افزاری که فایل ها وسیستم را از خطاهای موجود در صورت خرابی سیستم محافظت میکند
safety-valve
دریچه اطمینان
safety-valves
دریچه اطمینان
safety pin
اشبیل ضامن
safety pin
خار ضامن میله ضامن
safety pins
اشبیل ضامن
safety pins
خار ضامن میله ضامن
failure safety
[توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
safety belt
کمربند اطمینان
safety belt
کمربند نجات
safety belt
کمربند رکاب
flame safety
ایمنی در مقابل شعله اتش
safety interlock
قفل ایمنی
[تکنیک و تکنولوژی]
free safety
مدافع در منطقه ضعف
safety stakes
دستکهای تامین
safety interlocks
قفل های ایمنی
[تکنیک و تکنولوژی]
factor of safety
عامل اطمینان
i provided for his safety
وسائل سلامت او را فراهم کردم
factor of safety
ضریب اطمینان
failure safety
قابلیت اطمینان
factor of safety
عامل تامین
factor of safety
سازه ابیمی
factor of safety
ضریب تامین ضریب اطمینان
to carry a piece at safety
تفنگی رادرحالی که ضامن ان انداخته است باخود بردن
ultimate factor of safety
ضریب اطمینان اختیاری
drivebelt safety guard
محافظهتسمهگرداننده
left safety back
مهرهمحافظعقبی
safety locking device
قفل ایمنی
[تکنیک و تکنولوژی]
steel safety wheel
فلزایمنیچرخ
healt and safety commision
کمیسیون سلامت و امنیت
to put safety first
[foremost]
اولویت اول را به ایمنی دادن
safety locking devices
قفل های ایمنی
[تکنیک و تکنولوژی]
non-stop
یکسره
stop
ایستادن
Stop here, please.
لطفا همینجا نگه دارید.
stop
متوقف کردن ایستگاه
non-stop
بیتوقف
to stop
[doing something]
ایستادن
[از انجام کاری]
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
stop over
<idiom>
شب بین راه ماندن
stop off
<idiom>
توقف بین راه
stop by
<idiom>
ملاقات کردن
until stop
[up to the stop]
تا جای توقف
stop
مکث
t stop
روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
stop-go
رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
stop
توقف
non-stop
یک ریز
non-stop
مدام
stop
برخورد
stop
گیره
stop
سدکردن
stop
تعطیل کردن
stop
منع
stop
متوقف کننده
stop
ایستگاه نقطه
stop
مانع
stop
نگاه داشتن
stop
از کار افتادن مانع شدن
stop
ایستادن توقف کردن
non-stop
بیوقفه
non-stop
پایسته
non-stop
پیوسته
stop
خواباندن بند اوردن
stop
استوپ داور بوکس
stop
ناک دان
stop
ورجستن
stop
ایستاندن
stop
توقف منزلگاه بین راه
to stop
[doing something]
نگاه داشتن
stop
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop
توقف انجام کار
stop
انجام ندادن عملی
stop
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop
قطع کردن
stop
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
Last stop. All out.
آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن.
[حمل و نقل]
stop and go
پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
stop out
دیر به خانه آمدن
[شب]
stop over
توقف کوتاه مدت
to stop
[doing something]
توقف کردن
[از انجام کاری]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com