Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
salvage money
جایزه نجات کشتی یا محموله
Other Matches
salvage
اموال نجات یافته از خطر
salvage
حراج کردن حراجی
salvage
کشتی یا محموله را از خطرنجات دادن
salvage
مالی را از خطرنجات دادن
salvage
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvage
نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
salvage
مازاد
salvage
انبار اجسام قراضه
salvage
پاداشی که به رهاننده کشتی از خطرداده میشود
salvage
وسایل اسقاطی
salvage
پیاده کردن کامل قطعات
salvage
بازیافتی
salvage
اوراق کردن وسایل
salvage value
ارزش بازیافتنی
salvage
بازیابی
salvage
نجات مال یا جان کسی نجارت کسی از خطر
salvage
اسقاطی
salvage
مصرف مجدداشغال وزائد هر چیز
salvage
از خطرنابودی نجات دادن
salvage
اوراقی
salvage material
اقلام بازیافتی
salvage material
اقلام حراجی
salvage group
تیم نجات پرسنل و افراد غرق شده گروه مخصوص جمع اوری اقلام بازیافتی
salvage group
گروه بازیابی وسایل
Money for jam . Money for old rope .
پول یا مفتی
Protection money. Racket money.
باج سبیل
money begets money
<idiom>
پول پول می آورد
value for money
قدرت خرید پول
his money is more than can
ازانست که بتوان شمرد
his money is more than can
پولیش بیش
money on d.
وجه امانعی
f. money
پول فراوان
value for money
ارزش پول
value of money
ارزش پول
take in (money)
<idiom>
رسیدن
even money
مبلغ مساوی در شرط بندی
near money
شبه پول
He is in the money.
پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
near with one's money
خسیس
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
we are want of money
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
he is f. of money
پول فراوان دارد
money
سکه
money on d.
پول سپرده
money
پول
money
اسکناس
be in the money
<idiom>
پول پارو کردن
money
مسکوک ثروت
be in the money
<idiom>
در پول غلت خوردن
money
جایزه نقدی
requistion for money
درخواست
money off offer
فروش با تخفیف
lavish of money
پول تمام کنlark
ready money
پول فراهم شده
requistion for money
پول
ready money
پول موجود
ready money
پول نقد
raise money
جمع اوری کردن پول
money on deposit
پول سپرده
raise money
فراهم کردن پول
quantity of money
مقدار پول
purchase money
قیمت جنس
purchase money
در CL ثمن
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
money of account
پول محاسباتی
money multiplier
ضریب بهم فزاینده پول
smart money
خسارت
smart money
پاداش زیان
money lender
پول به بهره گذار
short of money
کم پول
scant of money
بی پول
scant of money
کم پول
money list
لیست حقوق
money list
لیست پرداخت حقوق
money maker
پول گرد کردن
money making
پول گرد کن
money making
پول بهم زدن پول جمع کنی
money making
پول بهم زنی
role of money
نقش پول
money matters
امور پولی
quasi money
شبه پول
retention money
پول گرویی
smart money
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
promotion money
دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
onother's money
پول دیگری
money stock
حجم پول در گردش
odd money
یک اسکناس 01 ریالی
oceans of money
یک دنیا پول
money stock
عرضه پول
neutrality of money
بدون تاثیربودن پول
neutrality of money
خنثی بودن پول
money supply
عرضه پول
mortgage money
پول قرضی
mortgage money
پول رهنی
money worth
چیزی که بپول بیزرد
money worth
پول بها
money worth
بهای پول
money worth
برابر پول
money wage
مزد پولی
onother's money
پول شخصی دیگر
passage money
کرایه
money player
ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
possession money
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
possession money
حق النسبی
possession money
حق الاجرا
penury of money
قحط پول
penury of money
کمیابی پول
passage money
معاش کردن
passage money
تاکردن
money pot
غلک
passage money
راه
money pot
دخل
passage money
غذا
money spinner
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
passage money
خوراک
passage money
کرایه مسافر
money on deposit
وجه امانی
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
I am running out of money .
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
My money request to him
طلب من از او
[مرد]
money sink
<idiom>
گودال پول
[کیسه پول سوراخدار]
save money
به دقت خرج کردن
save money
پس انداز کردن
Changing money
تبدیل پول و ارز
Time is money.
<proverb>
وقت طلاست .
My only problem is money .
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
Could you lend me some money ?
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
We divided the money among ourselves .
پول را بین خودمان قسمت
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
for love or money
<idiom>
به هر شکلی
rake in the money
<idiom>
ایجاد تعجب
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
He is a money -bags.
<proverb>
مالامال از پول است .
time is money
<idiom>
وقت طلاست
have money to burn
<idiom>
پول از پارو بالا رفتن
have money to burn
<idiom>
بی پروا خرج کردن
You will need to spend some money on it.
تو باید برایش پول خرج بکنی.
Money peters out.
پول کم کم تمام می شود.
I'm not made of money!
<idiom>
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
borrowed money
پول قرض گرفته شده
money well spent
<idiom>
پولی که هدر نرفته
put one's money on something
<idiom>
بر سر چیزی شرط بستن
money for jam
<idiom>
پول باد آورده
money for jam
<idiom>
پول بی دردسر
do not coin money
<idiom>
پول چاپ نکردن
[پول چاپ نمی کنم]
pin money
<idiom>
پول خرده خرجی
money can't buy everything
<idiom>
پول خوشبختی نمی آورد
to scrape up
[money]
چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن
[پول]
to be rolling in money
<idiom>
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
To be wallowing in money .
غرق درپول بودن
smart money
مطلع
to guzzle away one's money
پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to have a run for one's money
از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to stake money on something
سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to stink of money
خر پول بودن
to take eggs for money
خر مهره
to take eggs for money
را با دربرابر
to take eggs for money
کردن
token money
پول فرعی
to game away one's money
درقمارپول ازدست دادن
to change money
خردکردن یامبادله کردن پول
soft money
پول ضعیف
sound money
پول قوی
sound money
پول سالم
supply of money
عرضه پول
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
tight money
کنترل پولی
tight money
سیاست پولی انقباضی
time money
وام مدت دار
trust money
پول امانی
veil of money
حجاب پول
veil of money
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
I am pinched for money.
دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To touch someone for money.
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
He is saving his money.
پولهایش راجمع می کند
pocket money .
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He got the money from me by a trick.
با حقه وکلک پول را از من گرفت
He owes me some money.
از او پول می خواهم (طلب دارم )
Take your money out of your pocket.
پولت را از جیب دربیاور
Count the money to see if it is right.
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
To swindle money out of somebody.
با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To be a money grubber.
پول پرست بودن
velocity of money
سرعت پول
volume of money
حجم پول
wildcat money
پول بدون پشتوانه
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
danger money
مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
gate money
پولبلیطورودیه
To raise money.
پول فراهم کردن
To count the money .
پول شمردن
cheap money
پول با بهره کم
demand for money
تقاضا برای پول
money demand
تقاضا برای پول
despatch money
جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
despatch money
پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money
جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money
پاداش سرعت کار
door money
پول دم در
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com