English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
saving bank بانک پس انداز
Other Matches
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
saving خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
saving قرارداد بین سوارکاران مسابقه برای تقسیم جایزه برنده
saving صرفه جویی
saving رستگار کننده پس انداز
saving پس انداز
saving نجارت دهنده
intended saving پس انداز مورد انتظار
theory of saving نظریه پس انداز
aggregate saving پس انداز کل
I'm saving up for a new bike. من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
actual saving پس انداز واقعی
cost saving درامد حاصل از تقلیل هزینه
ex post saving واقعی
forced saving پس انداز اجباری
compulsory saving پس انداز اجباری
personal saving پس انداز شخصی
labour saving کار کم کن رنج گاه
labour-saving کار کم کن رنج گاه
gas saving صرفه جویی در مصرف بنزین
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
saving grace وجدان
saving function صورت مقدار پس انداز درامدشخص
saving function تابع پس انداز
saving equation معادله پس انداز
saving account حساب پس انداز
permanent saving پس انداز دائمی
saving rate نرخ پس انداز
rate of saving نرخ پس انداز
private saving پس انداز خصوصی
ex ante saving پس انداز
saving motive انگیزه پس انداز
saving ratio نسبت پس انداز
labor saving کاراندوز
face-saving مراعات کنندهی فواهر
face-saving آبرو نگهدار
national saving پس انداز ملی
unintended saving پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
theory of saving نظریه مربوط به پس انداز
negative saving پس انداز منفی
net saving پس انداز خالص
saving your reverence دورازجناب شما
planned saving پس انداز برنامه ریزی شده
saving institutions موسسات پس انداز شرکتهای پس انداز
ex post saving پس انداز
ex ante saving پیش بینی شده
capital saving technique فن تولید سرمایه اندوز
net business saving پس انداز خالص شرکتها
wealth saving relationship رابطه ثروت و پس انداز
daylight saving time افزودن یک ساعت بر ساعات روز
daylight saving time ساعت تابستانی
saving and loan associations شرکتهای پس انداز و وام
soil saving dam سد محافظ خاک
labor saving techinque فن کاراندوز
energy saving bulb حبابحافظانرژی
labor saving devices ابزارهای کاراندوز
Saving your presence . present company excepted . بلانسبت شما !
bank در بانک گذاشتن
near bank ساحل نزدیک رودخانه
bank دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank کپه کردن
bank کرانه دیواری
bank قسمت برجسته سر پیچ
bank کنار
bank لب
bank ساحل
bank بانک ضرابخانه
bank رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank کپه کردن بلند شدن
bank بطورمتراکم
bank بانکداری کردن
bank بانک
bank سکو
bank صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
bank کناره توده
bank مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند
bank انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
You can bank on it! <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
You can take it to the bank. <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
to bank واریزکردن
bank مجموعهای از وسایل مشابه
bank on <idiom> اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
Which bank do you bank with? با کدام بانک کار می کنید؟
Which bank do you bank with? در کدام بانک حساب دارید؟
presenting bank بانک ارائه کننده
foot bank زمین یا مسیر بلند در پشت سنگر
foot bank پیاده رو
paying bank بانک پرداخت کننده
penny bank دیناری
penny bank بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
fraudvlent bank ورشکسته به تقصیر
memory bank بانک حافظه
issuing bank بانک گشاینده اعتبار
issuing bank بانک صادر کننده
monopoly bank بانک انحصاری
mortgage bank بانک رهنی
national bank بانک ملی
loan bank بانک وامی
negotiating bank بانکی که اسناد را معامله میکند
negotiating bank بانک معامله کننده
loan bank بانک استقراضی
guide bank دیوار هادی سد
opening bank بانک باز کننده اعتبار
germplasm bank بانک گونه ها
land bank بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
piggy bank قللک
provident bank صندوق پس انداز
savings bank صندوق پس انداز
Where is the nearest bank? نزدیکترین بانک کجاست؟
piggy bank <idiom> بانک کوچک
break the bank <idiom> بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
bottle bank سطلآشغالمخصوصبطری
bank manager رییسبانک
penny bank صندوق پس انداز
data bank بانک اطلاعاتی
account with [at] a bank حساب بانکی
intermediary bank بانک میانجی
approved bank بانک تایید شده
bank loan وام بانکی
spoin bank انبار مازاد
bank balance پولموجود در حساببانکیفرد
savings bank صندوق پس انداز
savings bank قللک
sand bank ریگ تپه
sand bank ریگ پشته
sand bank جزیره نما
sand bank تپه زیرابی
spoin bank محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
state bank بانک استان
state bank بانک دولتی
bank of heliostats کرانهنورگرایی
fog bank مه انباشت
fog bank تودهی مه
bank holiday هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
bank holiday ایامی که به دستور دولت بانکها بستهاند
bank holiday روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
world bank بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
world bank بانک جهانی
remitting bank بانک واگذارنده
bank draft حواله بانکی
bank bond تعهد
bank bill حواله بانکی
bank bill اسکناس
bank bill برات بانک
bank asset دارائی بانک
bank annuities هم نامیده شده
bank annuities سهام قرضه دولت بریتانیا که کنسول
bank angle سراشیب مسیر هواپیما
bank angle زاویه سراشیب مسیر
bank angle زاویه شیب ساحل
bank advance وام بانکی
bank acceptance قبولی بانکی
bank acceptance دریافتی
bank bond ضمانت بانکی
bank charge هزینههای بانکی
bank draft برات بانکی
bank discount سپردههای بانکی
bank discount تخفیف بانکی
bank discount تنزیل بانکی
bank development گسترش شبکه بانکی
bank deposit سپرده بانکی
bank credit اعتبار بانکی
bank contraction انقباض بانکی
bank commission کارمزد بانکی
bank check چک بانکی
bank charges bank
bank charges هزینههای بانکی
authorized bank بانک مجاز
bank accounts حساب بانکی
bank account حساب بانکی
bank statements صورتحساب بانکی
bank statements صورت حساب بانکی
bank statement صورتحساب بانکی
bank statement صورت حساب بانکی
data bank پایگاه داده ها
data bank پایگاه داده
data bank base data
data bank بانک اطلاعات
data bank بانک داده ها
river bank ساحل رودخانه
clearing bank بانک پس انداز
bank rate مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
advising bank اعلام میکند
advising bank بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
advising bank بانک ابلاغ کننده
accepting bank بانک قبول کننده
accepting bank بانک پذیرنده حواله یابرات
accepting bank بانک قبولی نویس
blood bank بانک جمع اوری خون
oyster bank پرورشگاه صدف
merchant bank بانک بازرگانی
commercial bank بانگ بازرگانی
bank holidays تعطیلات رسمی
bank holidays تعطیلات بانکی
bank rate نرخ بهره بانکی
bank rate نرخ بانک
bank rate نرخ بانکی
clearing bank بانکی که چکها را نقد میکند بانکی که چکها را می پردازد
bank revetment پوشش ساحل
bank restriction ممنوعیت تعویض پول با طلا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com