English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 144 (8 milliseconds)
English Persian
scatter read دستیابی وخواندن داده ذخیره شده در محلهای مختلف
scatter read پراکنده خوانی
Search result with all words
scatter read gather write خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
Other Matches
scatter ازهم جدا کردن
scatter پریشان کردن افشاندن
scatter پخش
scatter around <idiom> غیرمحتاطانه درجاهای مختلف گذاشتن
scatter پراکنده کردن پخش کردن
scatter تفرقه
scatter پراکنده شدن پراکنده کردن
scatter متفرق کردن
scatter پخش کردن
scatter پراکندن
scatter پراکندگی
scatter تفرق
scatter diagram دیاگرام پراکنش
scatter cushion کوسنپفی
tropospheric scatter سیستم ارتباط چند چانله تروپوسفری
scatter brained پریشان خیال
scatter arm ناتوانی در پرتاب یا پاس
scatter plot ترسیم پراکنده
scatter pin سنجاق سینه
scatter load حافظه
scatter program نمودار پراکنده
scatter load بار کردن داده ترتیبی در محلهای مختلف
scatter diagram نمودار پراکندگی
scatter rug قالیچه کوچک
scatter brained گیج
scatter brained پرت گو
scatter plot ترسیم توزیعی
Read out the letter. Read the letter aloud. نامه را بلند بخوان
read out بازخوانی
read only فقط خواندنی
read only تنها خواندنی
Read me right ... من را درست درک بکن ...
read in ارسالی داده از منبع خارجی به کامپیوتر اصلی
to read out بلند خواندن
to read off از روی چیزی خواندن بلندخواندن
to read too much into تفسیر ناموجه کردن
to read through something چیزی را کاملا خواندن
read مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
read گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
read وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
read بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
read وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
read تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
read کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند
read ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده
read سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود
read قرائت کردن
read خواندن
read بازخواندن
read تعبیر کردن
read استنباط کردن
read رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است
read گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد
well read اهل مطالعه و تحقیق
well read با اطلاع
well-read اهل مطالعه و تحقیق
well-read با اطلاع
to read through something چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read over something چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read over something چیزی را کاملا خواندن
read بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی
read 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
read اسکن کردن متن چاپ شده
I read through the letter. من این نامه را کاملا میخوانم.
write once read many چند باربخوان
to sight-read something از روی ورقه [نت موسیقی] آلت موسیقی بازی کردن
Read the story فرم تریو
write once read many چند بار بازیاب
write once read many یکبار نویس
to read one a lesson بکسی نصیحت کردن
He can neither read nor write. نه می تواند بخواند نه بنویسد
to read one a lecture کسیرا سرزنش کردن
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
to read between the lines معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
to read a book کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
to read one a lesson کسیرا اندرزدادن
read/write خواندن- نوشتن
lip read کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
destructive read خواندن مخرب
digital read out نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
destructive read out بازخوانی مخرب
he can read the sky ستاره شناس است
he cannot read or write خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he could read the future خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he read other than distinctly شمرده نخواند
he read other than distinctly همه جورخوانده جز شمرده
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
i had a quiet read که باارامش چیز بخوانم
deep read با اطلاع
deep read بسیار خوانده
lip-read لب خواندن
lip-read کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
sight read بدون مطالعه قبلی خواندن
sight read بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-read بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
lip read لب خواندن
reed or read شیر دادن
backward read یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
sight-read بدون امادگی قبلی اجراکردن
i read him to sleep برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
nondestructive read خواندن غیرمخرب
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
read only memory حافظه فقط خواندنی
read only storage انباره فقط خواندنی
read strobe بارقه خواندن
read ink ink nonreflective
read head هد خواندن راس خواندن
read mostly memory حافظه بیشتر خواندنی
read head نوک خواندن
read head نوک خواننده
read pulse تپش خواندن
read restore cycle چرخه خواندن و ترمیم
read write cycle چرخه خواندن و نوشتن
I premise that you did read this article. من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
read write head نوک خواندن و نوشتن
direct read after write خواندن مستقیم پس از نوشتن
read write privilege امتیاز خواندن- نوشتن
read/write memory حافظه خواندنی / نوشتنی
read/write head هدخواندن- نوشتن
read/write head نوک خواندن / نوشتن
fusible read only memory MORP که از ماتریسی از اتصالات موجود تشکیل شده که به طور انتخابی به برنامه وصل می شوند
programmable read only memory حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
to read people's hands کف بینی کردن
read/write file فایل خواندنی / نوشتنی
To read someone s mind (thoughts). فکر کسی را خواندن
Every one is supposed to know to read and write . فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
read the riot act <idiom> به کسی هشدار دادن
the bill was read for the first time شور اول لایحه تمام شد
control read only memory حافظه فقط خواندنی کنترلی
I assume that you did read this article. من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
commonly read paper روزنامه کثیر الانتشار
read-only memory (ROM) module خواندنحافظه
erasable programmable read only memory eprom
electrically erasable read only memory حافظه الکترونیکی پاک شدنی فقط خواندنی
the heart's letter is read in the eyes <proverb> رنگ رخساره نشان می دهد از سر ضمیر
He has read the book from cover to cover . کتاب رااز اول تا آخر خوانده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com