Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 43 (4 milliseconds)
English
Persian
scheduling queue
صف زمان بندی
Other Matches
scheduling
زمان بندی
scheduling
برنامه ریزی کارهای اجرائی
scheduling
مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
scheduling
روش کار که به چندین کاربر امکان استفاده اشتراکی ازCPU میدهد
event scheduling
زمان بندی رویدادها
contract scheduling
برنامه ریزی قرارداد
dynamic scheduling
زمان بندی پویا
scheduling algorithm
الگوریتم زمان بندی
queue
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queue
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
queue
که به ترتیب بررسی می شوند
queue
لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queue
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queue
صف صف بستن
queue
صف اتوبوس و غیره
queue
در صف گذاشتن در صف ایستادن
queue
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queue
تعداد فایل هایی که مرتب ذخیره شده اند پیش از پردازش
queue
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queue
روش استفاده شده در ساختار صف , Lifd یا Fifd
queue
1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queue
صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
queue
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queue
روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queue
مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
rear of queue
عقب صف
He jumped the queue.
پرید توی صف ( خارج از نوبت )
print queue
صف چاپ
job queue
صف برنامه
job queue
صف کار
To jump the queue.
خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
input queue
صف ورودی
We had to queue
[line]
up for three hours to get in.
ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
How long were you in the queue
[line]
?
تو چند مدت در صف ایستادی؟
to queue-jump
[British E]
داخل صف زدن
to queue
[line]
up for tickets
برای بلیط در صف ایستادن
To stand in a queue (line).
توی صف ایستادن
To form a queue. To line up.
صف بستن ( کشیدن )
output work queue
صف کار خروجی
output job queue
صف برنامه خروجی
input work queue
صف کار ورودی
input job queue
صف برنامه ورودی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com