English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
scitovsky double criterion معیار دوگانه سیتووسکی معیار مضاعف سیتووسکی
scitovsky double criterion که براساس ان تغییری ایده ال استکه دران کسانیکه بهره برده اند بتوانندکسانیراکه زیان میبرند جبران نموده و در مقابل زیان کنندگان قادر نباشند که ازتغییر جلوگیری نمایند
Other Matches
criterion مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
criterion سنجه
criterion معیار
criterion ملاک
criterion میزان
criterion مقیاس
criterion معیار نشان قطعی
criterion محک
criterion ضابطه
kaldor criterion مطرح گردید
bergson criterion ضابطه برگسون
pareto criterion معیار پاراتو
bergson criterion ضابطهای که نشان میدهد هر تغییری که موجب کاهش مطلوبیت شود نامطلوب است
criterion contamination ناخالصی ملاک
validity criterion ملاک اعتبار
criterion analysis تحلیل ملاک
criterion trials کوششهای ملاکی
criterion of degeneracy معیار تبهگنی
criterion group گروه ملاک
kaldor criterion ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
kaldor criterion ضابطه کالدور
pareto criterion ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
criterion refernced tests ازمونهای ملاکی
air quality criterion معیار کیفیت هوا
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double توپزن 0001امتیازی فصل
double بازی دونفره خطای دبل
double بازی دوبل
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double دویدن
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double دواسترایک متوالی
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double دو برابرشدن یا کردن
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double مضاعف نمودن
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double دوبار
double دو برابر بزرگتر
double اندازه دو برابر
double up دولا شدن
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up دولاکردن
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double p پاروی دوسر
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double out 081 خارج
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
double-six دوطرفشش
double zero صفر2برابر
on the double بدو رو
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double-take واکنش دوگانه
double-take یکه خوردن
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double a زنای محصن بامحصنه
on the double فرمان بدو رو
double in 081 تو
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double مضاعف
double : دو برابر دوتا
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double تصویر قرینه
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double جفت
double دولا
double دوسر المثنی
double دو برابر کردن
double دو برابر
double تاکردن
double مضاعف کردن دولا کردن
double دو نفره
double همزاد
double :دوبرابر کردن
double precision مضاعف
double precision دقت مضاعف
double precision دقت
double punch منگنه مضاعف
double poppy گل هزاره
double pole دو قطبی
double pole با دو قطب
double motor دوموتوره
double or quits بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double organs اندامهای جفتی
double mind دردل
double oxer مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double window پنجره دو جداره
double pica حروف 42 پونط
double pneumonia اماس هر دو شش
double refraction انکسار مضاعف
double refraction شکست مضاعف
double seam درز دوبل
double shear تنش برشی دوتایی
double sixes جفت شش
double sixes دو شش
double space یک سطر در میان
double space یک خط درمیان نوشتن
double star دوتایی
double star دوگانه
double sampling نمونه گیری چندگانه
double salt ملح مضاعف
double refraction شکست دوبل
double refraction انکسار دوبل
double reverse شوت برگردان به دروازه
double rhyme شعر دو قافیهای
double row موتور
double row دوطرفه
double salt نمک مضاعف
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double minimum جفت کمینه
double touch ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double hit دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double hit دوبله
double hook قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hyphen این علامت //
double ignorance جهل مرکب
double image تصویر مضاعف
double helix مارپیچ دوگانه
double header دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double floppy دیسک لرزان دو طرفه
double footed بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double foul خطای هم زمان دو بازیگر
double foult خراب کردن پی در پی دوسرویس
double frequency فرکانس دوبل
double guard دفاع با دو دست
double hardening سخت گردانی مضاعف
double header دوسر
double-digit <adj.> دو رقمی
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
double figures امتیاز دو رقمی
double mind منلون
double mind فریبنده
double minded دودل
double minded متلون
double minded فریبنده
double minded بی ثبات
double line خط مضاعف
double limiter محدود کننده مضاعف
double integral انتگرال دوبل
double junction اتصال مضاعف
double kick دو ضربه پی در پی
double knee لوله زانویی دوبل
double knot گره دوبل
double leg زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double length با طول مضاعف
double length طول مضاعف
double faces ریاکار
double tape نوار مساحی مضاعف
double cream خامهزیاد
double pennant پرچمدوگوش
double boiler دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double plate صفحهیدوبله
double reed نوعیآلتموسیقیدوبله
double ring گوددوبله
double scull پارویدوبله
double seat صندلیدونفره
double handles دستهدوبله
double flat نتسفیددوتایی
double-faced فرش های دو رو [فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
double weft [دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
double knotting گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
double boiler [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double boiler حمام آب
double-takes واکنش دوگانه
double bend پیچدوبله
double sharp نیمپردهبالاییجفتی
double sink سینکدوتایی
double-talk <idiom> حرف بیمعنا
double-cross <idiom> گول زدن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
double back <idiom> برگشتن
double-glazing شیشهدوجداره
double-glaze پنجرهدوجداره
double room اتاقدونفره
a double bed یک تخت دو نفره
a double room یک اتاق دو نفره
with double cream با کرم یا خامه زیاد
double zero key کلیددوصفر
double-blank دوطرفسفید
double bed تختخوابدوطبقه
double bill مسابقهورزشی-تئاتریاسینماکهدرآندوبرنامهاجراشود
double bluff دروغدرروزروشن
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
double-takes یکه خوردن
double decker اتوبوس دوطبقه [حمل و نقل]
double triode لامپ تریود مضاعف
double ressaunt [ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
double lancet [پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
double-fronted خانه دو در
double floor دو کفی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com