Dictiornary-Farsi | season ticket | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 87 (6 milliseconds)

English	Persian
season ticket	بلیط فصلی


Other Matches

season	فصل
off season	خارج از فصل
off season	ارزان تر از معمول
for a season	تا یک مدتی
off season	در دوران کم کاری
off season	وابسته به این دوران
off season	در دوران کسادی
in season and out of season	در همه وقت
in season	بموقع
when in season	غذای فصل
in season	بهنگام
out of season	نابهنگام
out of season	بیموقع
the a season	فعل اینده
season	فرصت
season	هنگام
season	دوران چاشنی زدن
season	ادویه زدن معتدل کردن
season	خودادن
season	فصل مسابقه ها
season	فصل ازادشکار یا ماهیگیری
season	خشک کردن
the a season	موسم اینده
the ticket	کار شایسته
the ticket	کار صحیح
ticket	بلیط
ticket	ورقه
ticket	اگهی
ticket	بلیت
ticket	برچسب برچسب زدن به
ticket	بلیط منتشرکردن
ticket	بلیط دار کردن
ticket	صورت نامزدهای حزبی
to be in season [in heat]	حشری بودن [جانورشناسی]
to be in season [in heat]	آماده جفتگیری بودن [جانورشناسی]
close season	فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
growing season	فصلرشدونمو
everything is good in its season <proverb>	گویند که هرچیز به هنگام خوش است
low season	فصلجذبتوریست
high season	فصلتوریست
festive season	جشنکریسمس
the rainy season	بارندگی
the rainy season	موسم
closed season	فصل منع ماهیگیری یا شکار
neap season	فصل کمترین جزر و مد
night season	هنگام شب
night season	شب هنگام
season cracking	ترکی که بعلت عمر زیاد دروسایل یا مهمات تولید میشود
open season	فصل مجاز ماهیگیری یا شکار
season tickets	بلیط فصلی
ticket counter	جایگاهبلیط
commutation ticket	بلیط با تخفیف
parking ticket	جریمهبدلیلپارکغیرقانونی
split ticket <idiom>	انتخاب افراد سیاسی برای رای
ticket office	باجه بلیت فروشی
return ticket	بلیط دوسره
admittance ticket	بلیطورودی
big ticket	گران قیمت
return ticket	بلیط رفت و برگشت
ticket office	باجه فروش بلیت
A ticket to Bath, please.	لطفا یک بلیت به شهر باته.
big ticket	با ارزش
Where is the ticket office?	باجه بلیت فروشی کجاست؟
ticket control	کنترلبلیط
walking ticket	ورقه خاتمه خدمت
meal ticket	بلیط غذا
straight ticket	اخذ رای دستجمعی برای نمایندگان یک حزب
trip ticket	برگه اجازه مسافرت
this ticket admits one	با این بلیط یک تن را اجازه دخول می دهند
trip ticket	بلیط مسافرت
ticket punch	بلیت سوراخ کن
ticket of leave	سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
ticket office	باجه
ticket office	محل فروش بلیت
meal ticket	کوپن غذا
ticket collector	بلیطجمعکن
outside ticket pocket	جیبکوچکبیرونی
second class ticket	بلیت درجه دوم
show him your ticket	بلیط خودرا باو نشان دهید
show your ticket to him	بلیط خودراباونشان دهید
meal ticket	وسیلهی امرار معاش
meal ticket	راه کار و کاسبی
meal ticket	ممر درآمد
Every thing is good in its season. <proverb>	که هر چیزى به جاى خویش نیکوست.
How long is the ticket valid?	بلیت تا کی اعتبار دارد؟
ticket collector's booth	باجهتحویلبلیط