Dictiornary-Farsi | sensation of hunger | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 56 (5 milliseconds)

English	Persian
sensation of hunger	احساس گرسنگی


Other Matches

sensation	احساس
sensation	فاهر
sensation	تاثیر
sensation	حس
sensation	شور
tendon sensation	حس وتری
dual sensation	احساس دوگانه
referred sensation	احساس جابه جا شده
subjective sensation	احساس غیرعینی
traction sensation	احساس کشیدگی پوست
to create a sensation <idiom>	گرد و خاک به پا کردن [اصطلاح مجازی]
vacular sensation	حس عروقی
The news caused a sensation.	خبر مثل توپ صدا کرد
hunger [for something]	هوس [چیزی را] کردن
many d. of hunger	بسیاری از گرسنگی می میرند
hunger for	اشتیاق به چیزی
hunger for	ارزوی چیزی
hunger	گرسنگی
hunger	اشتیاق
hunger	گرسنگی دادن گرسنه شدن
hunger	اشتیاق داشتن
hunger	قحطی گرسنه کردن
to go on a hunger strike	اعتصاب غذا کردن
hunger strike	اعتصاب غذا
hunger for data	میل شدید به داده ها
hunger-striker	اعتصاب غذا کننده [زن ] [مرد]
hunger pain	درد گرسنگی [پزشکی]
hunger osteopathy	بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
Hunger is the best sauce. <proverb>	گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است. [ضرب المثل ]
a pang of hunger	احساس ناگهانی گرسنگی
hunger cloth	پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
hunger strike	اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
under the stimulus of hunger	بر اثرگرسنگی
under the stimulus of hunger	از فشار گرسنگی
ravenous hunger	حرص
ravenous hunger	گرسنگی زیاد
patience of hunger	طاقت گرسنگی
patience of hunger	تاب گرسنگی
land hunger	از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
hunger pangs	دردهای گرسنگی
hunger drive	سائق گرسنگی
hunger strikes	اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger striker	کسیکهدراعتصابغذاباشد
He fainted from hunger.	از گرسنگی غش کردوافتاد
to suffer from hunger	گرسنه ماندن
We suffered hunger for a few days .	چند روز گرسنگی کشیدیم
ghrelin [hunger hormone]	گرلین [هورمون اشتها آور] [بیوشیمی]
I feel faint with hunger.	از گرسنگی احساس ضعف می کنم.
Hunger begets crime.	گرسنگی سبب جرم و جنایت میشود.
iam not patient of hunger	من نمیتوانم تاب گرسنگی رابیاورم
to die of hunger [thirst]	از گرسنگی [تشنگی] مردن
They must hunger in frost, that will not work in heat. <proverb>	آنهایی که در تابستان کار نمى کنند بایستى در زمستان گرسنه بمانند.
The soldiers died from illness and hunger.	سربازان از گرسنگی و بیماری مردند.
He warned he would go on a termless hunger strike.	او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
hunger for power [craving for power]	میل شدید به قدرت

sensation of hunger

احساس گرسنگی