English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
sequence rule قاعده توالی
Other Matches
sequence دنباله [ریاضی]
sequence ترادف
sequence رشته
sequence ردیف
sequence ترتیبی که شماره کاربر, کلمه رمز و سایر کدهای مجاز وارد می شوند تابه سیستم دستیابی شود
sequence ثبات CPU که حاوی آدرس دستور بعدی برای پردازش است
sequence بررسی اینکه داده ذخیره شده به صورت مناسب قرار دارد
sequence کدها که حاوی حروف کنترل و آرگومانهای مختلف است برای اجرای فرآیند و تغییر حالت وسیله
sequence مجموعهای از ارقام دودویی
sequence مراحل کار
sequence توالی
sequence پی رفت
sequence ترادف تسلسل
sequence تابعیت
sequence تعداد موضوعات یا داده هایی که به صورت لیست مرتب منط قی قرار دارد
sequence رشته ترتیب
sequence به ترتیب مرتب کردن دنباله
sequence ترتیب دادن
sequence ترتیب
sequence سلسله مراتب
sequence مراحل
sequence زنجیره
calling sequence ترتیب فراخوانی
calling sequence دبناله فراخوانی
calling sequence مجموعهای مشخص ازدستورالعمل و داده که برای فراخوانی یک ریزبرنامه معین ضروری است
calling sequence دنباله فراخوانی
zero sequence component مولفه همقطب
approach sequence ترتیب توالی تقرب هواپیماها
alphameric sequence ترکیب حروف و اعداد بترتیب توالی
arithmetic sequence تصاعد حسابی [ریاضی]
collating sequence ترتیب تلفیقی
impluse sequence توالی ضربه جریان
initiation sequence مرحله اغازی
main sequence رشته اصلی
developmental sequence زنجیره رشدی
sequence curcuit مدار ترتیبی
propagation sequence تسلسل انتشار
propagation sequence مرحله انتشار
control sequence ترتیب کنترل
compose sequence دخشه ساختگی
compose sequence ترتیب ساختگی
collating sequence توالی ترتیب رشته تلفیق
sequence control کنترل ترتیبی
sequence check مقابله ترتیب
sequence checking مقابله ترتیبی
sequence number شماره ترتیب
sequence counter ترتیب شمار
sequence number شماره ترتیب توالی
sequence of events رشته حوادث
sequence of tenses مطابقه زمانها
sequence control کنترل متوالی
sequence structure ساختار ترتیبی
sequence valve شیر هماهنگ کننده
sonnet sequence غزل گروهه
sequence curcuit مدار چند مرحلهای
sonnet sequence غزلیات مرتبط
sonnet sequence غزلیات دارای موضوع واحد
sequence check بررسی ترتیبی
sequence of command ترتیب توالی فرامین
sequence checking کنترل متوالی
sequence control کنترل ترتیب
fuel handling sequence سکونساستعمالسوخت
sequence control structure ساختار کنترل ترتیبی
main sequence stars ستارگان رشته اصلی
sum of the terms of an infinite sequence مجموع یک دنباله [ریاضی]
positive sequence polyphase system مدار چند فازی مستقیم
positive sequence power in a three phase توان مستقیم مدار سه فازی
positive sequence polyphase system of or مدار چند فازی مستقیم ازمرتبه ام
sum of the terms of an infinite sequence سری [ریاضی]
rule out خط زدن
there is a rule that... که باید.....
over rule مسلط شدن
over rule باطل کردن
to rule on something حکم کردن در موضوعی [قانون]
three second rule قانون 3 ثانیه در بسکتبال
rule out جلوگیری کردن
to go by a rule ازقانونی پیروی کردن
rule out ردکردن
rule out ممنوع ساختن
there is a rule that... قانونی هست
to rule out خارج کردن
rule of three قاعده اربعه متناسبه
rule off بستن حساب
rule off ته دفتر را بستن
rule out غیر محتمل شمردن
as a rule <idiom> معمولا ،طبق عادت
rule over حکمرانی کردن
rule out <idiom> حذف کردن
to rule out رد کردن بی ربط دانستن
to rule out غیر قابل دانستن
to rule off موازنه کردن
by rule رسما
else rule قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
to rule something out چیزی را بی ربط دانستن
rule نشان راه
rule حکومت سلطه
as a rule معمولا
by rule طبق مقررات
rule موقعیتهایی که یک تابع را شرح می دهند
rule نرم افزاری که قوانین و دانش خبره را در یک موضوع مشخص برای داده کاربر برای حل مشکل اعمال میکند
rule نظامات حکمرانی یاحکومت کردن
to rule something out چیزی را غیر قابل دانستن
rule حکم کردن
rule دستور
rule [on something] دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
rule قاعده
rule خط کش
rule [on something] حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی
rule حکم
rule بربست قانون
rule فرمانروایی
to rule something out چیزی را غیر محتمل شمردن
rule قانون
rule گونیا
rule اداره کردن
rule حکومت کردن
five second rule قانون 5 ثانیه
It's a rule that ... قانون است که ...
tokick against a rule ازقانون سرباززدن
cosine rule قانون کاشانی [ریاضی]
sine rule قانون سینوس ها [ریاضی]
work-to-rule کارفقطدرحدقانوننهبیشتربهنشانهاعتراض
folding rule خط کش تاشو [ابزار]
to lay down a rule قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
there is no exception to that rule ان قانون استثناء ندارد
to rule the roast اختیار داری کردن
There's an exception to every rule. برای هر قانونی استثنائی وجود دارد.
carpenter's rule خط کش [ابزار]
pocket rule خط کش تاشو [ابزار]
pocket rule خط کش جیبی [ابزار]
rule of inference, قواعد استنتاج [منطق] [ریاضی]
transformation rule قواعد استنتاج [منطق] [ریاضی]
folding rule خط کش [ابزار]
majority rule قانون اکثریت
folding rule متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
carpenter's rule متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
carpenter's rule خط کش تاشو [ابزار]
inference rule قواعد استنتاج [منطق]
commutative rule خاصیت جابجایی [ریاضی]
distributive rule قانون پخش پذیری [ریاضی]
cosine rule قانون کسینوس [ریاضی]
rule book کتابقانون
direct rule حکومتایالتیومحلی
we make it a rule to قانون ما اینست که ...قانونی داریم که .....
two man rule قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
twentyfour second rule قانون 42 ثانیه در بسکتبال
rule the roost <idiom> عزیز خانواده بودن ،سوگلی خانواده
distributive rule خاصیت توزیع پذیری [ریاضی]
chain rule قاعده زنجیری [ریاضی]
L'Hôpital's rule قاعده هوپیتال [ریاضی]
associative rule شرکت پذیری [ریاضی]
divisibility rule قانون بخش پذیری [ریاضی]
L'Hôpital's rule قاعده لوپیتال [ریاضی]
trapezoidal rule قاعده ذوزنقهای
golden rule قاعده زرین
gunner's rule روش تخمین مسافت صحیح در تیراندازی با تیربار یاتفنگ بدون عقب نشینی
ground rule وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
ground rule دستورالعمل
glass rule خط کش شیشهای
gag rule قانون منع مباحثه و منافره
foot rule خطکش یک فوتی درودگران
expedite rule مقررات سرعت بخشیدن به بازی پینگ پنگ
expansion rule قاعده بسط
hairline rule خط بسیار نازک
home rule حکومت ملی
leader's rule تعیین مسافت امن
leader's rule روش تعیین مسافت امن هنگام اجرای تیر بالای سربوسیله تیربار
last chance rule مقررات مربوط به اجتناب ازتصادم با قایقهای دیگر
kundt's rule قاعده کونت
jointing rule شمشه کرم بندی
huckel's rule قاعده هوکل
home rule حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
home rule حکومت داخلی
despotic rule حکومت استبدادی
despotic rule حکومت مطلقه
slide rule خط کش محاسبه
slide rule خط کش مهندسی
slide rule خط کش ریاضی
rule of law قانون تساوی افراد در برابرقانون و قابل رسیدگی بودن اعمال مامورین دولت درمحاکم عمومی
majority rule شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
cramer's rule دستور کرامر
cram's rule قاعده کرام
corkscrew rule قاعده پیچ بطری بازکن قاعده چوب پنبه کش
column rule خط برنج
chain rule قانون زنجیری
by rule and line با دقت خط کشیدن
bredt's rule قاعده برت
breach of rule نقض قانون
markovnikoff's rule قاعده مارکونیکوف
martial rule حکومت نظامی
the rule of law تامین قضایی
production rule تولید
right hand rule قاعده راست گرد
sliding rule خط کش مهندسی
rule governed قاعده مند
rule of reason تفسیر قانونی توام با سوء نیت
rule of reason تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
rule of thumb حساب انگشت
rule of thumb حساب تخمینی و فرضی
rule of thumb حساب سر انگشتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com