English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
setting free عتق
setting free ازاد کردن برده
Other Matches
setting up مجموعه
setting up قراردادن
setting up گذاردن
setting up نهادن مرتب کردن
setting up چیدن
setting up امایه
setting up سوار کردن جاانداختن
setting up اغازکردن
setting up مستقرشدن
setting up نشاندن کارگذاشتن
setting up دست
setting up مصمم
setting up دستگاه
setting up دسته
setting up یکدست
setting up دوره مجموعه
setting up جهت
setting up سمت
setting up قرارگرفته
setting up واقع شده
setting up لجوج دقیق
setting up روشن
setting up معرفی محلهای نقاط توقف در برنامه در حین رفع اشکال
setting up نقاط تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab می ایستد
setting up ریاضی مربوط به مجموعههای اعداد
setting up تمام حروفی که قابل نمایش یا چاپ هستند
setting up 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up مقدار دادن به یک بیت
setting up تعداد موضوعات مربوطه
setting up نشاندن
setting up گروه
setting up دوره
setting up سمت جریان اب
setting up وسیله حاضر بکار تنظیم شده
setting up اماده کردن
setting up طعمه ها
setting up وادر کردن
setting up حمله کردن
setting up نصب کردن
setting up چیدن دستگاه
setting up سری
setting up بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
setting out پیاده کردن نقشه
setting وضع فاهر
setting کلاف
setting قرارگاه
setting کار گذاری
setting نصب
setting جای نگین قرارگاه
setting up اماده
setting مقام
setting اهنگ
setting صحنه واقعه
setting زمینه
setting نشاندن
setting شدت مجاز
setting محیط
setting گیرش صحنه پردازی
setting out میخکوبی
setting out پیاده کردن مسیر
setting up قرار دادن
setting افزودن به وقت بازی
setting خودگیری
jet-setting اجتماعیازمردم ثروتمندکهدائماشهریبهشهردیگرمسافرتمیکند
setting time زمان گیرش
the setting of a gem سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
the setting of the sun غروب کردن خورشید
default setting تنظیمات از پیش تعیین شده [رایانه شناسی] [مهندسی]
fine setting تنظیم دقیق
fine setting تنظیم میکرومتری
place setting وسایل میز غذاخوری
place setting برای یک نفر مقام پشت میز
tab setting میزمخلوطکن
setting indicator شاخصتنظیم
bone setting شکسته بندی
display setting تنظیمصفحهنمایش
default setting تنظیمات در کارخانه تعیین شده [رایانه شناسی] [مهندسی]
the sun is near setting افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
theoretical setting غروب نظری
to setting into shape درست شدن
to setting into shape سروصورت گرفتن
visible setting غروب مرئی
wing setting نصب بال
pre-setting از پیش تنظیم کردن
closeness setting محیطدقت
step setting مراحلتنظیم
setting time زمان سفت شدن سیمان
heat setting ثابت شدن درجه حرارت در رنگرزی
setting time [مدت زمان لازم جهت تثبیت و پایدار شدن رنگ در رنگرزی]
type setting حروف چینی
setting basin حوضچه رسوب
setting on fire حرق
default setting تنظیم پیش فرض یا قراردادی
setting on fire اتش زدن عمدی
setting ring حلقه تنظیم
setting ring حلقه تنظیم کننده
setting ring حلقه استقرار یا ثبات
setting time مدت گرفتن ملات
slow setting کند گیر
pitch setting تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
parameter setting پارامتر نشانی
spark setting تنظیم جرقه
fuze setting زمان ماسوره
fuze setting بستن زمان به ماسوره تنظیم ماسوره
gft setting عناصر خط کش تیر
gft setting عناصرمجهز کردن خط کش تیر
caliper setting تنظیم پرگار
altimeter setting تنظیم ارتفاع سنج
coarse setting تنظیمات دقیق دوربین یازاویه یاب بستن تنظیمات جزیی به زاویه یاب
setting point نقطه انجماد
heat setting تثبیت گرمائی
setting up apparatus دستگاه سوار کردن
final setting time مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
iron at low setting درجهپاییندراتو
shutter speed setting دستگاهسنجشسرعت
alarm threshold setting دکمهسرحدتنظیم
tail setting angle زاویه نصب دم
iron at high setting درجهبالادراتو
quick setting cement سیمان تند گیر
quick setting cement سیمان زودگیر
hot setting adhesive چسبنده گرم
heliacal setting of a star افول نمودارستاره پیش ازخورشید
declination setting scale پوستهجایگاهنزول
iron at medium setting درجهمیانیدراتو
paper advance setting جایگاه پیشرفته ورق
right ascension setting scale ورقهجایگاهصعودسمتراست
release setting screw دستهپیچشلکن
initial setting time of concrete زمان شروع گرفتن سیمان
machine wash in hot water at a normal setting شستشوباماشیندرآبنرم وگرم
machine wash in warm water at a normal setting شستشوباماشیندرآبگرم ونرمال
machine wash in warm water at a gentle setting شستشوباماشیندرآبگرم وملایم
machine wash in lukewarm water at a gentle setting شستشوباماشیندرآبنیمگرم وملایم
free for all زدوخوردهمگانی
having free will فاعل مختار
having free will ازادکار
free in and out بدون هزینه تخلیه و بارگیری
i did that of my own free will به میل خود
i did that of my own free will این کار را کردم
free for all داد وبیداد
You are free to go now. اکنون آزادید بروید.
free will اختیاری
free اختیاری مختار
free مجانی
free رایگان سخاوتمندانه
free روا
free فاقد
free پروتکل ارسال که در آن گیرنده هیچ سیگنال وضعیت دریافت نمیکند
free مجاز منفصل
free رها
free مستقل
free مطلق
free will ازادی اراده
free will طیب خاطر
free will اراده ازاد
free will اختیار
free-for-all اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
free-for-all مسابقه بین این اسبها
free <adj.> دست و دلباز
free ازاد
free بطور مجانی ازادکردن
free ترخیص کردن میدانی
free ازادکردن
free بخشودن
free جایز
free کمی محدودیت نوع اسلحه
free حرکت قایق در جلو باد
free مربوط به پای ازاد بازیگر در هوا در هرلحظه
free بازیگر ازاد
free حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
free تحویل
free پایگاه دادهای که هر نوع داده را میتواند ذخیره کند و ساختار رکورد ثابت ندارد
free آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
free پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
free موجود در دیسک یا حافظه
running free خلاص کار کردن
free zone منطقهای که ازحقوق گمرکی معاف میباشد
free zone منطقه ازاد
free world کشورهای غیرکمونیست
obsolescence free دستگاه متروک
post free بدون نیاز به تمبر زدن
free world جهان ازاد
free zone منطقه ازاد تجاری
parallax-free <adj.> بدون اختلاف در رویت
mean free for scattering مسافت ازاد میانگین درپراکندگی مسافت پراکندگی
heart free مبرا از عشق
heart free ازاد ازقید عشق
mean free path مسافت ازاد میانگین
running free بادبانی با باد پاشنه
guns free توپها اتش باختیار
parallax-free <adj.> بدون اختلاف منظر
leave someone free to مخیر گذاشتن کسی
mean free path مسافت ازاد متوسط
free with ones money ولخرج
free radical رادیکال ازاد
free spoken رک گو
free spoken ساده گو
free spoken بی پرده
free spoken بی محابا
free spokenness رک گویی
free spokenness ساده گویی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com