Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 140 (7 milliseconds)
English
Persian
share holding
سرمایه گذاری در سهام
Other Matches
holding
متصرفی اجاره داری
holding
سهام
holding
گرفتن بازیگر ماندن غیرمجاز توپ والیبال در دست صیقلی بودن مسیرگوی بولینگ
holding
نقض مقررات
holding
نگهداری
holding
دراختیار داشتن دارایی
holding
در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
holding
تملک
holding
دارائی سهام
holding
موجودی
holding
ملک متصرفی
holding
مایملک
holding
دارایی
self holding
خودنگهدار
holding
دارائی
holding company
شرکت سرمایه گذاری درسهام
holding area
منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
holding and hitting
گرفتن حریف و ضربه زدن
holding anchorage
لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
holding a session
اجلاس
holding company
کمپانی مسلط
holding attack
تک تثبیت کننده
holding attack
تک متوقف کننده
holding attack
تک بازدارنده
holding company
شرکت در سرمایه گذاری درسهام
holding capacity
فرفیت نگهداری
holding coil
پیچک نگهدارنده
holding company
شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
holding company
شرکت مرکزی
holding company
شرکت مالک
holding company
شرکت صاحب سهم
holding company
شرکتی که سایر شرکتها را تحت کنترل دارد
holding magnet
گیره مغناطیسی
holding position
وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
holding station
محوطه نگهداری زخمیها وبیماران بطور موقت
holding time
زمان صرف شده
holding time
زمان نگهداری
holding area
منطقه توقف موقت
[هوا فضا]
[هوانوردی ]
to have a holding in a company
در شرکتی دارائی سهام داشتن
What is holding it up ? what is the snag?
گیر کار کجاست ؟
holding point
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
holding pattern
کنترل هواپیما برای پرواز دریک مسیر پیش بینی شده
holding contacts
کنتاکتهای جریانپای
holding costs
مخارج نگهداری
holding flange
لبه نگهدارنده
holding force
نیروی تثبیت کننده
holding force
نیروی بازدارنده
holding ground
گیرایی کف دریا
holding ground
محوطه نگهدارنده لنگر
holding timekeeper
زماننگهدار
centre holding variation
واریاسیون حفظ مرکز درجوئوکو پیانو
holding area marking
نشانگرمنطقهغیرمجاز
induction holding furnace
کوره گرم نگهدار القائی
isothermal holding furnace
کوره هم دمایی
leave (someone) holding the bag
<idiom>
تقصیر راگردن کسی دیگری انداختن
to beg
[of a dog holding up front paws]
التماس کردن
[سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
share
[in]
شرکت
[سهم]
[در]
What about my share?
پس حق من چه شد ؟
to share out
تقسیم کردن
share-out
سهمبندیشده
to share out
بخش کردن
share
دانگ
share
فایل ذخیره شده که توسط بیش از یک کاربر یا سیستم قابل دستیابی است
share
پوشه فایل ها روی دیسک درایوکامپیوتر محلی که قابل استفاده
share
توسط کاربران دیگر شبکه است
share
روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
share
سیستم عامل شبکه که به منابع کلمه رمز نسبت میدهد به جای اینکه شماره کاربران را تنظیم کند تا دستیابی محدود شود
share
استفاده از کامپیوتر یا رسانههای جانبی توسط بیش از یک شخص یا سیستم
share
سهم بردن
share
برای آدرس و ارسال داده بین CPU و رسانه جانبی
share
قیچی کردن
share
شرکت داشتن در سهم بردن
share
تقسیم کردن
share
فرض
share
سیستمی که یک وسیله جانبی یا رسانه ذخیره سازی پشتیبان یا منابع دیگر توسط چندین کاربر استفاده میشود
share
یک کامپیوتر و یک حافظه پشتیبان که توسط افراد مختلف در شبکه برای یک برنامه کاربردی به کار رود
share
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
share
بخش
share
بخش کردن
share
تسهیم کردن
share
حصه
share
سهم
share
IB که برای ارزیابی محصولات تهیه شده برای فروشندگان تشکیل شده است سازمانی از استفاده کنندگان سیستمهای کامپیورتی متوسط و بزرگ
share
باس مورد استفاده
share
پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
share
بهره قسمت
share
حافظهای که با بیش از یک CPV قابل دستیابی باشد
share
دایرکتوری
share
که توسط کاربران متعدد متصل به شبکه قابل دستیابی است
wage share
سهم مزد
lion's share
بخش عمده
lion's share
همهی چیزی
lion's share
تمام
undivided share
حصه مشاع
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را گرفتن
time-share
استفادهازسیستماشتراکزمانیبرایتعطیلات
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
Please let me take a share in the expenses.
اجازه بدهید منهم قسمتی از هزینه را بدهم
This is your share ( portion ) .
این قسمت ( سهم) شماست
deferred share
سهامی که دارندگان ان پس از تقسیم سود سهام بین دارندگان سهام عادی باقیمانده سهام را طبق مفاد اساسنامه وشرکتنامه دریافت می دارند
share warrant
گواهینامه سهام
share of inheritance
سهم الارث
earnings per share
درامد هر سهم
market share
سهم بازار
ordinary share
سهام معمولی
ordinary share
سهام عادی
non registered share
سهم بی نام
non cash share
سهم غیر نقدی
capital share
سهم سرمایهای
lion share
بزرگترین یا بهترین بخش
apple share
اپل شر
appointed share
سهم مفروز
appointed share
حصه مفروز
bearer share
سهم بی نام
deferred share
سهام موجل
lion's share
بزرگترین سهم
privileged share
سهم ممتاز
share holder
دارنده سهام صاحب سهام
share cropper
مستاجر
share list
صورت بهای سهام شرکتها
share cropper
زارع
share certificate
گواهی مالکیت سهام
registered share
سهم با نام
share cropper
زارع سهم گیر
share holder
سهامدار
share in cash
سهم نقدی
break in share prices
کاهش قیمت سهام
We didnt get a share (acut).
به ما چیزی نرسید
paid in cash share
سهام نقدا" پرداخت شده
to hold a share in a business
در شرکتی سهمی داشتن
to be of
[or share]
the same view
[or opinion]
هم عقیده بودن
fixed share of an heir
فرض در ارث
One-hundred Share Index
شاخصقیمتهایسهام
quota share treaty
قرار سهمیه بندی
Of this amount Europe's share is 20 percent.
از این مقدار ۲۰ درصد مال اروپا است.
general meeting of share holders
مجمع عمومی صاحبان سهام
Financial Times Share Index
شاخصقیمتهایسهام
share of stock
[American English]
سهم
[اقتصاد]
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!
من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com