English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 88 (5 milliseconds)
English Persian
she has lost her roses چهره گلگونش زعفرانی شده است
Other Matches
roses گل سرخ
roses رنگ گلی سرخ کردن
bed of roses وضع راحت
bed of roses اش دهن سوز
that is no bed of roses شیره گلو سوزی نیست
that is no bed of roses اش دهن سوزی نیست
roses p in this garden گل عمده این باغ گل سرخ است
otto of roses عطر گل سرخ
oil of roses روغن سبز
the queen of roses شاه گلها
no bed of roses <idiom> شرایط سختوبد
lost cause جنبش یا آرمان از دست رفته
to get lost گم کردن
to get lost گم شدن
to get lost گمراه شدن
lost causes جنبش یا آرمان از دست رفته
Get lost! <idiom> دورشدن
lost causes هدف تحقق نیافتنی
lost cause هدف تحقق نیافتنی
i lost my a دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
lost ضاله
lost مفقود
lost منحرف
lost شکست خورده گمراه
lost گم شده
lost گلوله ناپیدا
lost از دست رفته تلف شده
lost گمشده
lost از دست رفته ضایع
lost زیان دیده
long-lost کسیکهمدتهایمدیدیاسترویتنشدهاست
lost cluster تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
we lost sight of him از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
He has lost count. حساب از دستش دررفته
We lost our way in the dark. راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
He lost everything that was dear to him. آنچه برایش عزیز بود از دست داد
She lost her loved ones . تمام عزیزانش را از دست داد
I have lost my wallet . کیف پولم را گه کرده ام
lost document مدرک گم شده
lost documents اسناد و مدارک گم شده
to count for lost از دست رفته بحساب آوردن
no love lost <idiom> سوء نیت ،احساسبدی داشتن
To be lost . To disappear . ازمیان بر افتادن
She lost her way home . راه خانه اش را گه کرد
contact lost تماس قطع شد
contact lost هدف گم شد
lost time زمان مفقوده
lost target تیر خطا
lost ball گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
he lost the seat دوباره بوکالت برگزیده نشد
lost mass افت جرم
lost head افت بار
he lost the seat مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
lost and untraceable غایب مفقودالاثر
lost child طفل لقیط
lost chain زنجیره گم شده
lost chain زنجیره از دست رفته
lost animal حیوان ضاله
i lost the train به قطار نرسیدم
lost time زمان گمگشته
contact lost هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
sleep was lost to me خواب بمن حرام شد
i have lost all patience طاقتم طاق شده است
lost article لقطه
lost article شیئی گمشده
he lost his reason عقل یا هوش خودرا ازدست داد
i lost my friends دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
i lost sight of it از نظرم نهان گشت
i lost the train قطار را از دست دادم
lost animal حیوان گمشده
Time lost cannot be won again. <idiom> فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
She lost her husband in the crowd . شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
We should not have lost sight of the fact that ... ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
lost property office دفتر اشیای گم شده
to recover lost time وقت گمشده را جبران کردن)
to sighfor lost days افسوس روزهای تلف شده راخوردن
the army lost heavily ارتش تلفات سنگین داد
lost wax process ریخته گری با مدلهای مومی
Did you ever find that pen you lost ? قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
lost wax process فرایند مدلهای مومی
I did it unwittingly. I lost count. از دستم دررفت
I have lost a lot of blood. خون زیادی از من رفته است
The ship and all its crew were lost . کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
I have lost my interest in football . دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
We lost the case . We were convicted. دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
Get lost ! scram ! Beat it! Get out !Get out of my sight ! Be off with you ! برو گمشو !
He lost control of the car and swerved towards a tree. او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com