English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 64 (5 milliseconds)
English Persian
shelf environment محیط کم عمق
shelf environment کم ژرفگاه
Other Matches
environment احاطه
environment دور وبر
environment پرگیر
environment محیط زیست
environment فراگیر
environment متغیر تنظیم شده توسط سیستم یا کاربر در دستورات سیستم که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
environment حجم حافظه خالی قابل استفاده توسط برنامه
environment موقعیتی در سیستم کامپیوتر مربوط به همه ثباتها و محلهای حافظه
environment محیط یا موقعیتهای فیزیکی
environment اطراف
environment محیط
terrestrial environment وضع محیط زمین
terrestrial environment وضع عوارض و اب و هوای زمین
windowing environment محیط پنجرهای
induced environment محیط القا شده
environment division یکی از چهار قسمت اصلی یک برنامه COBOL
campus environment محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
environment architecture معماری محوطه
environment architecture معماری محیط
controlled environment محیطی که در ان کمیتهایی ازقبیل دما فشارترکیب اتمسفری تابشهای یونیزه کننده و میزان رطوبت در مقادیر مناسب برای موجودات زنده یا سخت افزارنگه داشته میشوند
psychological environment محیط روانی
operational environment محیط فعالیت
operational environment محیط عملیاتی
eupelagic environment محیط زیر لایه زیرین
induced environment محیط القایی
living environment محیط زنده
living environment جانداران محیط زیوندگان- پرمون
mixed environment محیط درهم
off the shelf مواد در دسترس
off the shelf تدارکات اماده برای توزیع و تحویل
off the shelf محصول سخت افزار یا نرم افزار با تولید انبوه
shelf سراشیب ساحل دریا
shelf رف
shelf طاقچه
shelf قفسه
shelf سکوی کوهستانی
shelf فلات قاره
shelf سراشیب عمق دریا
shelf کنار گذاشتن
shelf در تاقچه گذاشتن
shelf تپه دریایی جزیره نما
shelf تاقچه
shelf هرچیز تاقچه مانند
data base environment محیط پایگاه داده
to put something on the shelf <idiom> چیزی را به عقب انداختن
to put something on the shelf <idiom> چیزی را به بعد موکول کردن
I cannot reach the shelf. قدم به قفسه نمی رسد
adjustable shelf صفحه متحرک
I cant reach the shelf . دستم به قفسه نمی رسد
tool shelf محلقراردادنوسایل
shelf channel کانالقفسهای
door shelf درقفسه
continental shelf کفه دریایی
continental shelf مقداری از خاک زیر اب دریا که از حاشیه ابهای ساحلی یک کشورشروع و به خطی که از ان اولین شیب تند قعر دریا اغاز میشود و ارتفاع ان باید بایداز سطح دریا 002 متر باشدختم میشود
continental shelf حد ساحلی فلات قاره
continental shelf فلات قاره
shelf life تاریخ مصرف
shelf life مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
mantle shelf سربخاری
to put something on the shelf <idiom> چیزی را به کنار گذاشتن
She didnt let me mail the shelf . نگذاشت کاغذ را پست کنم
Put the books back on the shelf. کتابها را بگذار توی قفسه سر جایش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com