English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
shell back دریانوردی که از خط استواگذشته باشد
Other Matches
back to back credit اعتبار اتکایی
back to back housing خانه ی پشت به پشت
out of one's shell <idiom> گفتگو دوستانه
shell ساچمه وچاشنی
shell جعبه حاوی باروت
shell پوکه
shell پوست
shell قشر
shell صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shell عامل محافظ حفاظ
shell جلد
to shell off ورقه ورقه شدن ورامدن
shell برنامه خروج موقت
shell برنامه واسطه
shell نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
in one's shell <idiom> صرف نظر کردن،بی صدا
shell صدف
shell زرهی پوشش
shell پوست فندق وغیره
shell کالبد
shell بدنه ساختمان
shell فشنگ
shell پوست تخم مرغ
shell بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shell قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell توده
shell لایه
shell پوسته
shell پوست کندن از مغز میوه را دراوردن
shell out خارج شدن به سیستم عامل وقتی که برنامه اصلی هنوز در حافظه است , پس کاربر به برنامه برمی گردد
shell گلوله توپ
shell پوکه فشنگ
shell قشر زمین
shell سبوس گیری کردن
shell off با نارنجک مورد حمله قراردادن
shell off گلوله باران کردن
shell out پرداختن
shell out هزینه چیزی را قبول کردن
shell proof مقاوم در مقابل گلوله
cockle shell کرجی کوچک
cockle shell یکجورصدف
cooling shell قشر سرد کننده
cooling shell پوسته سردکننده
cupola shell پوسته کوپل
cartridge shell بدنه پوکه
cartridge shell بدنه پوکه فشنگ
band shell جایگاه دستهء موزیک که عقب ان بشکل صدف مقعر بزرگی است
soft shell دارای پوسته ترد وشکننده
shell game گردو بازی
shell game قمار با گردو
shell jacket بالاتنه کوتاه دکمه دار نظامی
shrapnel shell گلوله انفجاری
shell wave صدای زوزه گلوله
shell transformer مبدل جوشن دار
shell structure ساختارپوستهای
shell lime سنگ اهک صدفی
shell limestone اهک صدفدار
shell mould قالب گرفتن پوستهای
shell pink رنگ قرمز مایل به زرد
shell proof ضد نفوذ گلوله
shell structure ساختار لایهای
shell roof بام پوستهای
shell room انبار مهمات ناو
shell room انبار گلوله
soft shell دارای عقیده معتدل
soft shell حلزون دارای صدف نرم
ventus's shell کس گربه
tortoise shell پوست ابرهای لاک پشت دریایی
shell bean لوبیایی که مغز ان خوراکی است
shell bean دانه مغذی لوبیا
shell fragments بسک گلوله
shell bit مته گلویی
shell bit مته قاشقی
shell casting ریخته گری پوستهای
The shell does not always contain a pearl. <proverb> همیشه در صدف گوهر نباشد .
shell fish ماهی صدف
shell fish جانور صدف
the shell of an egg پوست تخم مرغ
shell formwork قالب بندی غلافی
shell fragments قطعات گلوله
star shell گلوله منور
star shell گلوله نورافشان
soft shell نرم پوسته
shell sort الگوریتم ذخیره داده که داده ها در هر عمل مرتب سازی بیشتر از یک جابجایی می توانند داشته باشند
fixed shell گلوله متصل
pearl shell صدف
hard shell سخت پوست
hard shell کاسه دار
hard shell سخت
energy shell پوسته انرژی
lower shell قشرتحتانی
inner door shell پوستداخلیدر
head shell حافظسر
energy shell لایه انرژی
shell membrane پوستغشا
piercing shell گلوله ثاقب
gas shell گلوله دودانگیز
shell suit نوعیکتوشلوارغیرمعمولی-شلوولباجنسدرخشندهوبراقوسبک
furnace shell جدارکوره
shell-shocked موجی- مبتلا بهاختلالاتناشیازجنگ
the shell of a mollusk صدف
tracer shell گلوله رسام
upper shell قشررویه
To come out of oness shell. از جلد ( لاک ) خود در آمدن
furnace shell قشر یا پوسته کوره
shell proof ضد گلوله
egg shell نازک
egg shell مانندپوست تخم مرغ
downstream shell توده پایاب خاکریز پایاب
downstream shell پشته پایاب
illuminating shell گلوله منور
illuminating shell گلوله روشن کننده
inner shell electron الکترون درونی
magnetic shell زرورق مغناطیسی
shell shock اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell shock روان رنجوری جنگ
shell-shock اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell-shock روان رنجوری جنگ
electron shell پوسته الکترون
outer shell لایه والانس
downstream shell خاک پایین دست
outer shell پوسته والانس
hard shell متعصب
valence shell پوسته والانس
egg shell پوست تخم
valence shell لایه والانس
ear shell گوشک ماهی
half shell mold قالب نیم پوسته
hard shell clam پوستسختصدف
shell molding process فرایند قالب گیری پوستهای
high explosive shell گلوله محترقه شدید
shell moulded casting قطعه ریختگی قالب گیری پوستهای
outer shell electron الکترون رسانایی
outer shell electron الکترون لایه بیرونی
soft shell clam صدفپوستنازک
double shell constraction ساختمان دو جداره ساختمان دو غلافی
outer shell electron الکترون بیرونی
shell molding machine دستگاه قالب گیری پوستهای
shell molding type foundry ریخته گری نوع قالب گیری پوستهای
look back سرد شدن
out back مایع روان شده
right back بک راست
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back بازگشت بازیگر
come back برگشتن
come back بازگشتن
come back <idiom> دوباره معروف شدن
out back چسب مایع
on the way back در برگشتن
look back سر خوردن
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
back تیر اصلی پشت بند
keep back نزدیک نشوید
keep back جلونیایید
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
back out <idiom> زیر قول زدن
To back down . کوتاه آمدن
on ones back بستری
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back دوباره مد شدن
back up دور زدن [با اتومبیل]
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
get back دوباره بدست اوردن
at the back در پشت
back بک
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
go back برگشتن
Welcome back. رسیدن بخیر
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
get back <idiom> برگشتن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
behind his back پشت سراو
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
at the back of پشت
back پشتی
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back به عقب
back درعقب برگشت
back پاداش
to keep back بازداشتن
to keep back جلوگیری کردن از
to keep back مانع شدن
back جبران ازعقب
back پشت سر
at the back of در عقب
at the back of به پشتی
back عقبی گذشته
back-up معکوس ریختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com