Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
shell wave
صدای زوزه گلوله
Other Matches
shell off
با نارنجک مورد حمله قراردادن
shell
توده
shell
پوسته
shell
بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shell
فشنگ
shell
پوست کندن از مغز میوه را دراوردن
shell
سبوس گیری کردن
shell
قشر زمین
shell
پوکه فشنگ
shell
گلوله توپ
shell
بدنه ساختمان
shell
کالبد
shell
پوست فندق وغیره
shell
جلد
shell
لایه
shell
پوکه
shell off
گلوله باران کردن
shell out
پرداختن
shell out
هزینه چیزی را قبول کردن
shell
برنامه خروج موقت
shell
برنامه واسطه
shell
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell
زرهی پوشش
shell
ساچمه وچاشنی
shell
جعبه حاوی باروت
shell
عامل محافظ حفاظ
shell
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
in one's shell
<idiom>
صرف نظر کردن،بی صدا
shell out
خارج شدن به سیستم عامل وقتی که برنامه اصلی هنوز در حافظه است , پس کاربر به برنامه برمی گردد
shell
صدف
to shell off
ورقه ورقه شدن ورامدن
shell
پوست تخم مرغ
out of one's shell
<idiom>
گفتگو دوستانه
shell
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell
قشر
shell
پوست
shell back
دریانوردی که از خط استواگذشته باشد
piercing shell
گلوله ثاقب
the shell of a mollusk
صدف
pearl shell
صدف
egg shell
پوست تخم
shell bean
لوبیایی که مغز ان خوراکی است
shell fragments
قطعات گلوله
shell fragments
بسک گلوله
shell bit
مته گلویی
shell bit
مته قاشقی
shell formwork
قالب بندی غلافی
shell fish
جانور صدف
shell casting
ریخته گری پوستهای
shell fish
ماهی صدف
shell bean
دانه مغذی لوبیا
valence shell
پوسته والانس
energy shell
لایه انرژی
hard shell
سخت
hard shell
متعصب
illuminating shell
گلوله منور
illuminating shell
گلوله روشن کننده
inner shell electron
الکترون درونی
magnetic shell
زرورق مغناطیسی
outer shell
لایه والانس
hard shell
سخت پوست
gas shell
گلوله دودانگیز
egg shell
مانندپوست تخم مرغ
egg shell
نازک
electron shell
پوسته الکترون
energy shell
پوسته انرژی
fixed shell
گلوله متصل
furnace shell
قشر یا پوسته کوره
furnace shell
جدارکوره
valence shell
لایه والانس
outer shell
پوسته والانس
shell game
گردو بازی
shell game
قمار با گردو
soft shell
دارای پوسته ترد وشکننده
soft shell
دارای عقیده معتدل
soft shell
حلزون دارای صدف نرم
soft shell
نرم پوسته
star shell
گلوله نورافشان
star shell
گلوله منور
the shell of an egg
پوست تخم مرغ
tracer shell
گلوله رسام
ventus's shell
کس گربه
inner door shell
پوستداخلیدر
lower shell
قشرتحتانی
shell membrane
پوستغشا
upper shell
قشررویه
shell suit
نوعیکتوشلوارغیرمعمولی-شلوولباجنسدرخشندهوبراقوسبک
shell-shocked
موجی- مبتلا بهاختلالاتناشیازجنگ
To come out of oness shell.
از جلد ( لاک ) خود در آمدن
shrapnel shell
گلوله انفجاری
shell transformer
مبدل جوشن دار
shell jacket
بالاتنه کوتاه دکمه دار نظامی
shell lime
سنگ اهک صدفی
shell limestone
اهک صدفدار
shell mould
قالب گرفتن پوستهای
hard shell
کاسه دار
shell pink
رنگ قرمز مایل به زرد
shell proof
ضد گلوله
shell proof
مقاوم در مقابل گلوله
shell proof
ضد نفوذ گلوله
shell roof
بام پوستهای
shell room
انبار مهمات ناو
shell room
انبار گلوله
shell sort
الگوریتم ذخیره داده که داده ها در هر عمل مرتب سازی بیشتر از یک جابجایی می توانند داشته باشند
head shell
حافظسر
shell structure
ساختار لایهای
shell structure
ساختارپوستهای
The shell does not always contain a pearl.
<proverb>
همیشه در صدف گوهر نباشد .
ear shell
گوشک ماهی
shell shock
روان رنجوری جنگ
cooling shell
قشر سرد کننده
cooling shell
پوسته سردکننده
shell-shock
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell-shock
روان رنجوری جنگ
shell shock
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
cupola shell
پوسته کوپل
tortoise shell
پوست ابرهای لاک پشت دریایی
band shell
جایگاه دستهء موزیک که عقب ان بشکل صدف مقعر بزرگی است
cockle shell
یکجورصدف
downstream shell
خاک پایین دست
downstream shell
پشته پایاب
downstream shell
توده پایاب خاکریز پایاب
cartridge shell
بدنه پوکه فشنگ
cartridge shell
بدنه پوکه
cockle shell
کرجی کوچک
outer shell electron
الکترون بیرونی
high explosive shell
گلوله محترقه شدید
half shell mold
قالب نیم پوسته
shell moulded casting
قطعه ریختگی قالب گیری پوستهای
outer shell electron
الکترون لایه بیرونی
shell molding process
فرایند قالب گیری پوستهای
shell molding machine
دستگاه قالب گیری پوستهای
outer shell electron
الکترون رسانایی
hard shell clam
پوستسختصدف
soft shell clam
صدفپوستنازک
double shell constraction
ساختمان دو جداره ساختمان دو غلافی
shell molding type foundry
ریخته گری نوع قالب گیری پوستهای
the wave
دریا
wave
موج زدن
wave off
به زمین ساییده شدن هواپیما
wave
موج رادیویی
wave off
فرود همراه با سایش
wave
هیجان
wave
موج
To wave at someone.
به کسی دست تکان دادن
to wave away
باشاره دست بیرون کردن
new wave
نیوویو
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
خیزاب
wave
موجی بودن موج زدن
wave
فر موی سر دست تکان دادن
to wave farewell
باجنباندن دست بدرودگفتن دست خداحافظی تکان دادن
travelling wave
موج سیار
wave train
قطار موج
transient wave
موج سیار
transient wave
امواج سیار
sound wave
موج صوتی
wander wave
موج سیار
transversal wave
موج عرضی
transverse wave
موج عرضی
traveling wave
موج رونده
wander wave
امواج سیار
standing wave
موج ساکن
long wave
موج بلند
square wave
باس ای که عمودی حرکت میکند. به طرف بالا سپس سطح خود را تغییر میدهد وعمودی پایین می آید. بازیابی داده از پایگاه داده ها به کار می رود
sky wave
موج فضایی
square wave
موج مربع
square wave
موج مربعی
square wave
موج چهار گوش
sky wave
امواج اسمانی
sound wave
صوت
sinusoidal wave
موج سینوسی
standing wave
موج نوساندار هوا که در اوج خلبان از ان استفاده میکند
the wave heaves
خیزاب بلندمیشودومیافتد
stationary wave
موج ساکن
stationary wave
موج ایستاده
standing wave
موج ایستاده
sky wave
موج یونکرهای
ultrashort wave
موج خیلی کوتاه
wave trough
نقطه می نیمم یا ماکزیمم منفی دامنه در نیمه راه بین دو قله موج
wave trap
موج ربا
wave radiation
تابش موج
wave propagation
حرکت موج
wave propagation
انتشار موج
wave pressure
فشار حاصل از موج
wave period
زمان تناوب امواج دریا
wave parameter
پارامتر موج
wave of excitation
موج تهییج
wave number
عدد موج
wave motion
انتشار موج
wave vector
بردار موج
wave winding
سیم پیچ موجدار
to wave one's handkerchief
دستمال جیب خود را
[برای کسی]
تکان دادن
wave wall
دیوارموج
wave height
ارتفاعموج
wave clip
گیرهفر
wave base
سطحموج
translation wave
موجبرگردان
seismic wave
ارتعاشاتزمینلرزه
wind wave
موج باد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com