Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
shooting stick
صندلی عصایی
shooting stick
صندلی جمعشو و متحرک
Other Matches
shooting
رمایه
shooting
شکار باتفنگ
shooting
شوت بسوی دروازه
shooting
باتیر زدن
shooting
تیراندازی درمیدان تیر تیرباران کردن
shooting
تیر
shooting
جوانه
shooting
تیراندازی
execute by shooting
تیرباران کردن
school shooting
تیراندازی در مدرسه
trouble shooting
رفع گیر
shooting line
خط موازی هدف که پای کمانگیران در تیراندازی روی ان قرارمی گیرد
trouble shooting
رفع عیب کردن رفع گیر کردن
shooting sticks
صندلی عصایی
trouble shooting
رفع اشکال
flights shooting
مسابقه مسافت نه هدف
instinctive shooting
هدفگیری بدون کمک وسایل دید
decoy shooting
شکار به کمک مرغ دام
pass shooting
شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
popinjay shooting
کمانگیری با تیرهای نوک کندبه پرندگان مصنوعی
shooting ckock
ساعت مسابقه
clout shooting
تیراندازی به هدف بزرگ ازمسافت 021 تا 081 متری باتیر و کمان
shooting iron
اسلحه گرم
shooting galleries
میدان تیراندازی تمرینی
shooting gallery
میدان تیراندازی تمرینی
adobe shooting
خرج گذاری مسدود
wing shooting
شکار یا نشانه روی مرغان شکاری در حال پرواز
shooting sticks
صندلی جمعشو و متحرک
shooting position
حالت بدن و اسلحه در تیراندازی
shooting stars
تیرشهاب
shooting star
تیرشهاب
shooting stars
ستاره ثاقب
shooting stars
شهاب ثاقب
shooting star
شهاب ثاقب
shooting star
ستاره ثاقب
olympic trench shooting
مسابقه تیراندازی المپیک با 5تیر از 5 موضع مختلف
shooting adjustment keys
دکمه
horse racing and shooting
سبق رمایه
to stick something
چیزی را سفت و پابرجا بستن
he wants the stick
چوب میخواهد
stick out
اصرار کردن
stick around
تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
stick around
درنگ کردن
to stick on
[to]
چسباندن
[روی چیزی]
stick (someone) with
<idiom>
ترک چیز ناخوشایندی
stick out
پیش امدگی داشتن
stick with
<idiom>
ماندن با
to stick up
گردن فرازی کردن
to stick up
تندنوشتن
to stick up
مقاومت کردن
to stick up for
دفاع کردن از
stick-on
چسبنده چسبناک
non-stick
تفلون
non-stick
ناچسبنده
non-stick
ناچسبان
non-stick
ته لیز
to stick together
نسبت بیکدیگروفادار بودن
stick to your last
یا از حدخود بیرون نگذارید
stick with
<idiom>
دنبال کردن کاری
stick up for
<idiom>
کمک کردن ،حمایت کردن
stick up
<idiom>
دزدی مسلحانه
stick it out
<idiom>
طاقت آوردن ،ادامه دادن
stick around
<idiom>
همین دوروبر منتظر ماندن
to stick up for
پشتی کردن
stick out
جلو امدن
stick out
متحمل شدن
stick to your last
برشته خود بجسبد
non-stick
نچسب
stick
هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
stick
وضع چسبندگی
stick
چسبناک
stick
الصاق تاخیر
stick
گروه پرنده
stick
پیچ درکار تحمل کردن
stick
تردیدکردن
stick
وقفه
stick
یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
stick up
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick up
برجستگی داشتن
stick
چوب بازی
stick
چوب بازی هاکی
stick-up
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick
چماق
stick
چسباندن
stick
تخته موج سواری شلاق
stick-up
برجستگی داشتن
stick
سوراخ کردن نصب کردن
stick
گیر کردن گیر افتادن
stick
الصاق کردن چوب
stick
عصا
stick
فرورفتن
stick
چسبیدن
stick in the mud
طفره رو
stick eraser
چوبپاککن
shed stick
چوبنخ
ingot stick
شمشه
quadruped stick
عصایچهارپایه
goalkeeper's stick
چوبدروازهبند
ortho-stick
عصایهدایتگر
player's stick
چوببازیکنهاکی
folding stick
چسبدوطرفه
English stick
عصایانگلیسی
stick shifts
دندهی دستی
stick shift
دندهی دستی
glue stick
چسبپمادی
stick insects
حشرهی چوب کبریت مانند
stick insect
حشرهی چوب کبریت مانند
stick umbrella
چتردستهچوبی
French stick
قرصدراز نازک نان
gear stick
دسته دنده اتومبیل
carrot and stick
<idiom>
قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
yard stick
خط کش
[ابزار]
yard stick
خط کش تاشو
[ابزار]
yard stick
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
stick shift
دسته دنده
shed stick
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
I always stick to my word.
من همیشه سر حرفم می ایستم
To stick out ones chest.
سینه خود را بیرون دادن
stick-in-the-mud
<idiom>
گوشه عزلت برگزیدن
stick one's neck out
<idiom>
مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
To drive all with the same stick .
<proverb>
همه را با یک چوب راندن .
stick to one's guns
<idiom>
روی حرف خود ماندن
stick out a mile
مثل روز روشن بودن
to stick to one's guns
پای کاری محکم ایستادن
broom stick
دسته جاروب
gun stick
سنبه تفنگ
buff stick
چوبیکه چرم
size stick
الت اندازه گیری پا
size stick
قالب اندازه گیری
walking stick
حشره راست بال امریکایی
walking stick
چوبدستی
stick bridge
پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
stick brush
قلم مو
stick check
دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
stick glove
دستکش کلفت دروازه بان
walking stick
عصا
stick in the mud
بیعرضه
stick-ups
برجستگی داشتن
stick-ups
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick plane
رنده میله دار
buff stick
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
composing stick
قالب حروف چینی
gun stick
میل سمبه تفنگ
green stick
شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
high stick
بالا بردن غیرمجاز چوب
hiking stick
دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
honing stick
سنگ تیغ تیزکنی
fish stick
فیله ماهی سرخ کرده
filter stick
لوله صافی دار
dipper stick
کاسه بیل
job stick
دسته بازی
job stick
سکان هدایت دسته فرمان
night stick
باتون
night stick
چوب باتون
polo stick
چوگان
control stick
سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
stick plane
رنده با تیغه گرد
pogo stick
چوب پای فنردار
swizzle stick
چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
to stick to one's word
سر قول خود ایستادن
stick-in-the-mud
ادم عقب مانده
to stick in ones gizzard
ناگواربودن
stick-in-the-mud
محافظه کار
to stick in the throat
درگلوگیرکردن
to stick like a leech
مانند کنه چسبیدن
stick-in-the-muds
محافظه کار
stick-in-the-muds
ادم عقب مانده
stick-in-the-muds
بیعرضه
stick-in-the-muds
ادم کند
stick-in-the-muds
طفره رو
swagger stick
باتون
swagger stick
چوب دستی کوچک
stick to the point
از موضوع خارج نشوید
stick in the mud
ادم کند
stick in the mud
ادم عقب مانده
stick in the mud
محافظه کار
stick-in-the-mud
بیعرضه
stick to your work
بکار خود مشغول باشید
stick-in-the-mud
طفره رو
joss stick
چوب جاس
stick-in-the-mud
ادم کند
folding meter stick
خط کش تاشو
[ابزار]
folding meter stick
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
folding meter stick
خط کش
[ابزار]
To stick a poster on the wall.
اعلان به دیوار چسباندن
short end (of the stick)
<idiom>
غیر منصفانه
The stamp doesnt stick.
این تمبر نمی چسبد
stick to (a story/the facts)
<idiom>
وفادارماندن
stick and ball model
الگوی گلوله و میله
batten
[shed stick]
کجی
[چوب متحرک در دار که پود را در گره ها محکم می کند]
controlled stick steering
دسته دنده خودکار
controlled stick steering
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
double meter stick
[American]
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
To stick to the main topic ( issue ).
از موضوع اصلی خارج نشدن
folding metre stick
[British]
خط کش جیبی
[ابزار]
To stand firm. To stick to ones gun.
سفت وسخت ایستادن
folding meter stick
[American]
خط کش جیبی
[ابزار]
folding meter stick
[American]
خط کش تاشو
[ابزار]
folding metre stick
[British]
خط کش تاشو
[ابزار]
double meter stick
[American]
خط کش
[ابزار]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com