English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English Persian
short bills سفته یا برات کوتاه مدت
Other Matches
bills نوک
bills حواله
bills قبض
bills تهیه کردن صورتحساب
bills دادخواست
bills گزارش جریان دعوی
bills سند مالی لایحه یا طرح قانونی
bills بیجک
bills اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
bills صورتحساب
bills منقار
bills نوعی شمشیرپهن
bills نوک بنوک هم زدن
bills لایحه
bills قبض صورتحساب
bills برات
bills اسکناس
bills صورتحساب دادن
bills سند
bills اسنادبازرگانی
document bills اوراق تجارتی
commercial bills اوراق تجارتی
bills of fare صورت غذا
bills of fare صورت اغذیه مهمانخانه
bills of fare برنامه
bills of fare هزینه سفر
bills receivable بروات قابل دریافت
bills receivable براتهای دریافت کردنی
bills payable برات های پرداخت کردنی
treasury bills اسناد خزانه
damage control bills دستورالعمل کنترل خسارات
private members' bills طرح تهیه شده به وسیله یکی از نمایندگان مجلس
private member's bills طرح تهیه شده به وسیله یکی از نمایندگان مجلس
principal types of bills انواعنوک
to come short قاصر امدن
it was nothing short of کم از.....نبود
it was nothing short of پای کمی از.......نداشت
very short شعاع عمل خیلی کم
very short برد خیلی کوتاه
nothing short of عینا همان
short course مسابقه شنا به مسافت 52 وحداکثر 05 متر
something short نوشابه تند
something short عرق
in short خلاصه
in short مختصرا
come short قاصر امدن
short-changes کش رفتن
short-changes کلاهبرداری کردن
short-changes کمتر پول دادن
short-changes گوشبری کردن
short-changes مغبون کردن
for short برای رعایت اختصار
short of <idiom> کمبودچیزی
i took him up short بی مقدمه جلو او را گرفتم
short-changes حق کشی کردن
short بی مقدمه پیش از وقت
short غیرکافی
short نزدیک تور
short ندرتا
short کمتر
short کسردار
short کوتاه مدت
short مودم ارسال داده روی مسافت کوتاه
short بدون نیاز به حمل کننده مسیر
short امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
short خلاصه
short توپ بی هدف
short شلوار کوتاه تنکه
short یکمرتبه
short کوتاه کردن
short اتصالی پیداکردن
short مدار قطع شده
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short تک تیر کسری
short ناقص
short کسری داشتن
short کوتاه خوردن گلوله
short تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
short طولانی نه
short کوتاه
short of غیراز
short of جز
short <adj.> خلاصه
short مختصر
short قاصر
short کوچک باقی دار
short <adj.> مختصر
short <adj.> کوتاه
short پایین تر
short winded دارای تنگی نفس
short winded از نفس افتاده
short winded کم نفس
short run کوتاه مدت
short round گلولهای که اشتباها روی قوای خودی فرود می اید
the long and the short of it <idiom> آنچه گفتنی است
the long and the short of it <idiom> نتیجه کلی
to cut short کوتاه کردن
to cut short قطع کردن میان برکردن
short wheel خودرو شاسی کوتاه
short timer پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
short weight سنگ کم
short wind تنگه نفس
short weight وزنه کم
short weigt سنگ کم
short tour انتقال کوتاه مدت
short tour ماموریت کوتاه مدت
short ton تن کوچک
short run مدت کوتاه
short title عنوان یارمز مخفف یا کوتاه
short title عنوان کوتاه شده
short shunt شنت کوتاه
short title فهرست عناوین قانون
short tempered زودرنج
short sale سلم فروشی
short sale معامله سلف
short sale بیع سلف پیش فروشی
short sale سلم
short sea دریایی که خیزابهای ان خردوغیرمنظم است
short shrift مهلت مختصربرای اقرار بگناه پیش از مردن
short side خط بازیگران با تعداد کمتری بازیگر دهانه دروازه
short sight نزدیک بینی کوتاه نظری
short sight نزدیک بین کوته نظر
short sighted نزدیک بین
short sighted کوته بین
short sighted کوته نظر
short sighted ناشی از کوته نظری
short ski اسکی کوتاه پهن برای مبتدیان و سالمندان
short supply اماد کمبود دار
short sale پیش فروشی
short splice پیوند کوتاه
short run زمان موقت مدتی که در طی ان مقدارتولید یک کالا را نمیتوان تغییر داد
short time کوتاه مدت
short thrust نوعی سخمه کوتاه در جنگ سرنیزه
short term حداقل مدت تنبیه و زندانی
short term دوره کوتاه
short term مختصر
short term کوتاه مدت
short tempered عصبانی
short tempered از جا در رفته
short temper کم حوصلگی
short swing پیچهای با شعاع کم
short supply اماد کم یاب
short stay لنگر طول کوتاه
to fall short کم امدن
to keep somebody on a short leash کسی را دائما کنترل کردن [مثال مشکوکان به جرمی ]
short shrift <idiom> رفتارگستاخانه
short and sweet <idiom> مختصر ومفید
run short <idiom> کافی نبودن
caught short <idiom> پول کافی برای پرداخت نداشتن
To cut someone short . نطق کسی را کور کردن
It is in short supply. زمینه اش دربازار کم است
We are short of space here . اینجا جا کم داریم
To be short tempered with someone. با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
short-staffed کمبودنیرویکاری
short sock جورابکوتاه
short sleeve کوتاهیآستین
short peroneal نازکنیکوتاه
short glove دستکشکوتاه
in short supply <idiom> نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
in the short run در کوتاه مدت
to keep somebody on a short leash آزادی کسی را خیلی کم کردن
short ball شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال]
a short while ago اخیرا
a short while ago چندی پیش
in the short term <adv.> برای دوره کوتاه مدت
for a short time بری مدت کوتاهی
The notice is too short [for me] . آگاهی [برایم] خیلی کوتاه مدت است.
short-lists فهرست کوتاه
short-listing فهرست کوتاه
short-listed فهرست کوتاه
short-change کلاهبرداری کردن
short-change کش رفتن
short-change کمتر پول دادن
short-change مغبون کردن
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
to sell short سام فروختن
to sell short پیش فروش کردن
to run short زیر short امده است
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to fall short کوتاه امدن
to fall short کم رفتن
to fall short نرسیدن
short-change گوشبری کردن
short-change حق کشی کردن
short-list فهرست کوتاه
short-changing حق کشی کردن
short-changing گوشبری کردن
short-changing کلاهبرداری کردن
short-changing کش رفتن
short-changing کمتر پول دادن
short-changing مغبون کردن
short-changed حق کشی کردن
short-changed گوشبری کردن
short-changed کلاهبرداری کردن
short-changed کش رفتن
short-changed کمتر پول دادن
short-changed مغبون کردن
to fall short کسرامدن
short round فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com