English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
short cuts راه میان بر
Other Matches
cuts برش بریدگی
cuts تغییر سمت سریع
cuts حذف بازیگر پس ازازمایش
cuts ضربه قوس دارپرتاب به پشت میله ها
cuts کات
cuts توپ قوسداربلند
cuts فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
cuts درو زدن ژیمناست
cuts روشی که به صورت خودکار کاغذ را درون چاپگر قرار میدهد
cuts حذف بخشی از متن از یک فایل تا کوتاه تر شود
cuts حذف یک قطعه از فایل
cuts قطعه حذف شده از فایل
cuts کند
cuts خاکبرداری
cuts بریدن
cuts گسیختن
cuts گسستن چیدن
cuts زدن
cuts پاره کردن
cuts قطع کردن
cuts کم کردن
cuts تراش دادن
cuts عبور کردن گذاشتن
cuts برش
cuts تقلیل دادن
cuts بریده
cuts تخفیف بریدگی
cuts جوی
cuts کانال
cuts شکاف معبر
cuts چاک
cold cuts گوشت پخته سرد
cold cuts گوشت سرد با پنیر یخ زده کالباس واغذیه مشابه
wage cuts کاهش دستمزد
tax cuts کاهش مالیات
beef cuts قطعات مختلف گوشت لاشهء گاو
crew cuts اصلاح سربطوری که موهاکوتاه شده وشبیه ماهوت پاک کن شود
to draw cuts بوسیله چوبهای کوتاه وبلندقرعه کشیدن
The tongue is not steel , yet it cuts. <proverb> زبان اگر چه فولاد نیست اما برنده است .
He has no influence . He cuts no ice. He carries no weight دیگر کلاهش پشم ندارد ( فاقد نفوذ است )
short <adj.> مختصر
short طولانی نه
nothing short of عینا همان
short <adj.> خلاصه
very short شعاع عمل خیلی کم
very short برد خیلی کوتاه
something short نوشابه تند
something short عرق
short <adj.> کوتاه
short of <idiom> کمبودچیزی
it was nothing short of پای کمی از.......نداشت
come short قاصر امدن
to come short قاصر امدن
short-changes گوشبری کردن
short-changes کلاهبرداری کردن
short-changes کش رفتن
for short برای رعایت اختصار
short-changes کمتر پول دادن
short-changes مغبون کردن
short course مسابقه شنا به مسافت 52 وحداکثر 05 متر
i took him up short بی مقدمه جلو او را گرفتم
in short مختصرا
in short خلاصه
it was nothing short of کم از.....نبود
short-changes حق کشی کردن
short تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
short امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
short مدار قطع شده
short of غیراز
short کوتاه
short اتصالی پیداکردن
short کوتاه کردن
short ندرتا
short بی مقدمه پیش از وقت
short قاصر
short یکمرتبه
short کوچک باقی دار
short کسردار
short کمتر
short شلوار کوتاه تنکه
short خلاصه
short غیرکافی
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short تک تیر کسری
short بدون نیاز به حمل کننده مسیر
short مودم ارسال داده روی مسافت کوتاه
short کوتاه مدت
short نزدیک تور
short کسری داشتن
short توپ بی هدف
short پایین تر
short کوتاه خوردن گلوله
short ناقص
short of جز
short مختصر
short title فهرست عناوین قانون
to fall short کم امدن
to cut short قطع کردن میان برکردن
to cut short کوتاه کردن
short ton تن کوچک
short winded کم نفس
the long and the short of it <idiom> نتیجه کلی
short winded از نفس افتاده
short winded دارای تنگی نفس
short wind تنگه نفس
short wheel خودرو شاسی کوتاه
short weigt سنگ کم
short weight وزنه کم
short weight سنگ کم
short tour انتقال کوتاه مدت
short tour ماموریت کوتاه مدت
the long and the short of it <idiom> آنچه گفتنی است
short title عنوان یارمز مخفف یا کوتاه
short ski اسکی کوتاه پهن برای مبتدیان و سالمندان
short sighted ناشی از کوته نظری
short sighted کوته نظر
short sighted کوته بین
short sighted نزدیک بین
short sight نزدیک بین کوته نظر
short sight نزدیک بینی کوتاه نظری
short side خط بازیگران با تعداد کمتری بازیگر دهانه دروازه
short shunt شنت کوتاه
short shrift مهلت مختصربرای اقرار بگناه پیش از مردن
short sea دریایی که خیزابهای ان خردوغیرمنظم است
short sale سلم
short sale بیع سلف پیش فروشی
short sale معامله سلف
short sale سلم فروشی
short sale پیش فروشی
short run زمان موقت مدتی که در طی ان مقدارتولید یک کالا را نمیتوان تغییر داد
short splice پیوند کوتاه
short stay لنگر طول کوتاه
short supply اماد کمبود دار
short title عنوان کوتاه شده
short timer پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
short time کوتاه مدت
short thrust نوعی سخمه کوتاه در جنگ سرنیزه
short term حداقل مدت تنبیه و زندانی
short term دوره کوتاه
short term مختصر
short term کوتاه مدت
short tempered زودرنج
short tempered عصبانی
short tempered از جا در رفته
short temper کم حوصلگی
short swing پیچهای با شعاع کم
short supply اماد کم یاب
short run مدت کوتاه
short ball شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال]
short shrift <idiom> رفتارگستاخانه
short and sweet <idiom> مختصر ومفید
run short <idiom> کافی نبودن
caught short <idiom> پول کافی برای پرداخت نداشتن
To cut someone short . نطق کسی را کور کردن
It is in short supply. زمینه اش دربازار کم است
We are short of space here . اینجا جا کم داریم
To be short tempered with someone. با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
short-staffed کمبودنیرویکاری
short sock جورابکوتاه
short sleeve کوتاهیآستین
short peroneal نازکنیکوتاه
short glove دستکشکوتاه
in short supply <idiom> نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
in the short run در کوتاه مدت
to keep somebody on a short leash کسی را دائما کنترل کردن [مثال مشکوکان به جرمی ]
to keep somebody on a short leash آزادی کسی را خیلی کم کردن
a short while ago اخیرا
a short while ago چندی پیش
in the short term <adv.> برای دوره کوتاه مدت
for a short time بری مدت کوتاهی
The notice is too short [for me] . آگاهی [برایم] خیلی کوتاه مدت است.
short-lists فهرست کوتاه
short-listing فهرست کوتاه
short-listed فهرست کوتاه
short-change کلاهبرداری کردن
short-change کش رفتن
short-change کمتر پول دادن
short-change مغبون کردن
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
to sell short سام فروختن
to sell short پیش فروش کردن
to run short زیر short امده است
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to fall short کوتاه امدن
to fall short کم رفتن
to fall short نرسیدن
short-change گوشبری کردن
short-change حق کشی کردن
short-list فهرست کوتاه
short-changing حق کشی کردن
short-changing گوشبری کردن
short-changing کلاهبرداری کردن
short-changing کش رفتن
short-changing کمتر پول دادن
short-changing مغبون کردن
short-changed حق کشی کردن
short-changed گوشبری کردن
short-changed کلاهبرداری کردن
short-changed کش رفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com