Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
short time rating
کار کردن با وقفه
Other Matches
in a short time
در مدت کمی
in a short time
در یک مدت کوتاهی
in a short time
در اندک زمانی
short time
کوتاه مدت
for a short time
بری مدت کوتاهی
short time duty
کار موقت
short time test
ازمایش در مدت زمان کوتاه
rating
توان نامی توان قدرت
rating
نحوه عملکرد مجاز
rating
دسته بندی کردن
rating
درجه بندی
self rating
تعیین میزان استعداد خود
rating
طبقه بندی کردن درجه بندی
rating
میزان عوارض
rating
ترتیب تقدم
rating
ریتینگ
rating
نرخ بندی
rating
تقویم
rating
رژیم اسمی
rating
سرزنش
rating
نرخ
rating
درجه رتبه
rating
دسته بندی
rating
سنجش توان
rating plate
پلاک قدرت
cetane rating
اشل عددی برای سنجش میزان بهسوزی سوختهای موتورهای دیزل
rating plate
پلاک مشخصات
wattage rating
حد واتی
cold rating
خروجی ماکزیمم موتور جت بدون استفاده از سیستم پس سوز
rating scale
مقیاس درجه بندی
rating schedule
مقیاس درجه بندی
engine rating
توان موتور
motor rating
توان نامی موتور
rating curve
منحنی بدههای اندازه گیری شده
advancement in rating
ارتقاء درجه
service rating
تقدم پرسنلی رتبه بندی پرسنلی
credit rating
درجه بندی اعتبار
proficiency rating
طبقه بندی بر حسب پایه مهارت یا مهارت شغلی
service rating
طبقه بندی پرسنلی
evaluation rating
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
knock rating
میزان بهسوزی
vendor rating
رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
merit rating
درجه بندی شایستگی
intermittent rating
کار اسمی متناوب
nominal rating
کار اسمی
wet rating
توان یا تراست بااستفاده ازمکانیزم تزریق اب یا ترکیب اب و متانل
octan rating
درجه اکتان
suppliers rating
درجه بندی نمودن فروشنده ها
continuous rating
کار پیوسته اسمی
vendor rating
طبقه بندی فروشندگان
credit rating
میزان اعتبار
credit rating
رتبه بندی اعتباری مشتریان
peer rating
درجه بندی همسالان
performance rating
درجه بندی عملکرد
rating plate
صفحه مشخصات
maximum load rating
قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum current rating
جریان نامی حداکثر
forced distribution rating
درجه بندی با توزیع معین
graphic rating scale
مقیاس درجه بندی نگارهای
voltage rating of a condenser
ولتاژ اسمی خازن
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
short
مودم ارسال داده روی مسافت کوتاه
short
بدون نیاز به حمل کننده مسیر
short
کوتاه مدت
short
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
short
نزدیک تور
short
توپ بی هدف
short-changes
حق کشی کردن
short
پایین تر
short
کوتاه خوردن گلوله
short
کسری داشتن
short
ناقص
short
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
something short
نوشابه تند
short-changes
گوشبری کردن
short-changes
کلاهبرداری کردن
short-changes
کش رفتن
short-changes
کمتر پول دادن
short-changes
مغبون کردن
something short
عرق
very short
شعاع عمل خیلی کم
very short
برد خیلی کوتاه
to come short
قاصر امدن
come short
قاصر امدن
short
اتصالی پیداکردن
short course
مسابقه شنا به مسافت 52 وحداکثر 05 متر
short
تک تیر کسری
nothing short of
عینا همان
short
کوتاه
short of
غیراز
short of
جز
for short
برای رعایت اختصار
short
<adj.>
خلاصه
short
<adj.>
مختصر
short
طولانی نه
it was nothing short of
کم از.....نبود
short
<adj.>
کوتاه
in short
مختصرا
in short
خلاصه
short of
<idiom>
کمبودچیزی
it was nothing short of
پای کمی از.......نداشت
i took him up short
بی مقدمه جلو او را گرفتم
short
مختصر
short
شلوار کوتاه تنکه
short
بی مقدمه پیش از وقت
short
ندرتا
short
کوتاه کردن
short
یکمرتبه
short
کسردار
short
مدار قطع شده
short
کمتر
short
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short
قاصر
short
خلاصه
short
غیرکافی
short
کوچک باقی دار
short sale
بیع سلف پیش فروشی
short sale
سلم
short sea
دریایی که خیزابهای ان خردوغیرمنظم است
short shrift
مهلت مختصربرای اقرار بگناه پیش از مردن
black short
شکستگی سیاه
short shunt
شنت کوتاه
short round
فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
short sale
معامله سلف
short round
گلولهای که اشتباها روی قوای خودی فرود می اید
short run
مدت کوتاه
odd come short
زیادی باقی مانده
fall short
کم امدن
fall short
قاصر امدن
short drop
دراپ کوتاه
it had a short life
کم دوام بود
short splice
پیوند کوتاه
cold short
شکسته سرد
cold short
شکنندگی در سرما
short sale
پیش فروشی
short sale
سلم فروشی
short side
خط بازیگران با تعداد کمتری بازیگر دهانه دروازه
short sight
نزدیک بینی کوتاه نظری
short sight
نزدیک بین کوته نظر
short tempered
زودرنج
short term
کوتاه مدت
short term
مختصر
short term
دوره کوتاه
short timer
پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
short term
حداقل مدت تنبیه و زندانی
short thrust
نوعی سخمه کوتاه در جنگ سرنیزه
short period
دوره کوتاه
he is short of hands
کارگر کافی ندارد
hot short
شکسته گرم
short tempered
عصبانی
at short intervals
زود زود
short sighted
نزدیک بین
short sighted
کوته بین
short sighted
کوته نظر
short run
زمان موقت مدتی که در طی ان مقدارتولید یک کالا را نمیتوان تغییر داد
short sighted
ناشی از کوته نظری
short ski
اسکی کوتاه پهن برای مبتدیان و سالمندان
short stay
لنگر طول کوتاه
short supply
اماد کمبود دار
short supply
اماد کم یاب
short swing
پیچهای با شعاع کم
short temper
کم حوصلگی
short tempered
از جا در رفته
at short intervals
بفواصل کم
heave short
کوتاه کردن زنجیر
short circuit
اتصال کوتاه
short lot
کالایی که مقدار موجود از ان کم است و در محوطه کوچک انبار میشود
short lunge
نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
short lunge
سرنیزه
short notice
بلافاصله
short notice
درحداقل مدت درکمترین زمان
short circuit
اتصال برق
short circuit
اتصالی
short circuit
اتصال پیداکردن
short circuit
اتصالی مدار
short circuit
کوته مداری
short circuit
اتصالی شدن دو سیم برق اتصال کوتاه
short castling
قلعه کوچک
short burst
رگبار کوتاه
short line
محدوده تعیین شده برای فرودتوپ
short life
با عمر قانونی کم
short life
کم دوام
short circuiting
میان بر زدن
short clay
خاک کم مایه
short clay
خاکی که خاک رسش کم باشد خاک رس کم مایه
short clothes
جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانندچون نیم تنه
short coats
جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانند چون نیم تنه
short covering
پیش خرید
short covering
خرید سهم برای تامین فروشهای سلف
short credit
اعتبار کوتاه مدت
short division
تقسیم باختصار
short game
ضرورت کنترل ضربههای کوتاه
short international
مسابقهای که هر تیرانداز 03تیر از مسافت 05 متر و 03تیر از مسافت 53 متر و 03تیر از مسافت 52 متر با تیرو کمان می اندازد
short iron
چوبهای شماره 7 و 8 و 9گلف برای ضربههای کوتاه
short leg
توپگیر بین دو میله کریکت
short brittle
شکننده- کوتاه
short blast
سوت کوتاه
red short
شکسته سرخ
red short
ترک سرخ
sell short
پیش فروش کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com