English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
short time rating کار کردن با وقفه
Other Matches
in a short time در مدت کمی
in a short time در یک مدت کوتاهی
in a short time در اندک زمانی
short time کوتاه مدت
for a short time بری مدت کوتاهی
short time duty کار موقت
short time test ازمایش در مدت زمان کوتاه
rating توان نامی توان قدرت
rating نحوه عملکرد مجاز
rating دسته بندی کردن
rating درجه بندی
self rating تعیین میزان استعداد خود
rating طبقه بندی کردن درجه بندی
rating میزان عوارض
rating ترتیب تقدم
rating ریتینگ
rating نرخ بندی
rating تقویم
rating رژیم اسمی
rating سرزنش
rating نرخ
rating درجه رتبه
rating دسته بندی
rating سنجش توان
rating plate پلاک قدرت
cetane rating اشل عددی برای سنجش میزان بهسوزی سوختهای موتورهای دیزل
rating plate پلاک مشخصات
wattage rating حد واتی
cold rating خروجی ماکزیمم موتور جت بدون استفاده از سیستم پس سوز
rating scale مقیاس درجه بندی
rating schedule مقیاس درجه بندی
engine rating توان موتور
motor rating توان نامی موتور
rating curve منحنی بدههای اندازه گیری شده
advancement in rating ارتقاء درجه
service rating تقدم پرسنلی رتبه بندی پرسنلی
credit rating درجه بندی اعتبار
proficiency rating طبقه بندی بر حسب پایه مهارت یا مهارت شغلی
service rating طبقه بندی پرسنلی
evaluation rating درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
knock rating میزان بهسوزی
vendor rating رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
merit rating درجه بندی شایستگی
intermittent rating کار اسمی متناوب
nominal rating کار اسمی
wet rating توان یا تراست بااستفاده ازمکانیزم تزریق اب یا ترکیب اب و متانل
octan rating درجه اکتان
suppliers rating درجه بندی نمودن فروشنده ها
continuous rating کار پیوسته اسمی
vendor rating طبقه بندی فروشندگان
credit rating میزان اعتبار
credit rating رتبه بندی اعتباری مشتریان
peer rating درجه بندی همسالان
performance rating درجه بندی عملکرد
rating plate صفحه مشخصات
maximum load rating قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum current rating جریان نامی حداکثر
forced distribution rating درجه بندی با توزیع معین
graphic rating scale مقیاس درجه بندی نگارهای
voltage rating of a condenser ولتاژ اسمی خازن
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
short مودم ارسال داده روی مسافت کوتاه
short بدون نیاز به حمل کننده مسیر
short کوتاه مدت
short امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
short نزدیک تور
short توپ بی هدف
short-changes حق کشی کردن
short پایین تر
short کوتاه خوردن گلوله
short کسری داشتن
short ناقص
short تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
something short نوشابه تند
short-changes گوشبری کردن
short-changes کلاهبرداری کردن
short-changes کش رفتن
short-changes کمتر پول دادن
short-changes مغبون کردن
something short عرق
very short شعاع عمل خیلی کم
very short برد خیلی کوتاه
to come short قاصر امدن
come short قاصر امدن
short اتصالی پیداکردن
short course مسابقه شنا به مسافت 52 وحداکثر 05 متر
short تک تیر کسری
nothing short of عینا همان
short کوتاه
short of غیراز
short of جز
for short برای رعایت اختصار
short <adj.> خلاصه
short <adj.> مختصر
short طولانی نه
it was nothing short of کم از.....نبود
short <adj.> کوتاه
in short مختصرا
in short خلاصه
short of <idiom> کمبودچیزی
it was nothing short of پای کمی از.......نداشت
i took him up short بی مقدمه جلو او را گرفتم
short مختصر
short شلوار کوتاه تنکه
short بی مقدمه پیش از وقت
short ندرتا
short کوتاه کردن
short یکمرتبه
short کسردار
short مدار قطع شده
short کمتر
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short قاصر
short خلاصه
short غیرکافی
short کوچک باقی دار
short sale بیع سلف پیش فروشی
short sale سلم
short sea دریایی که خیزابهای ان خردوغیرمنظم است
short shrift مهلت مختصربرای اقرار بگناه پیش از مردن
black short شکستگی سیاه
short shunt شنت کوتاه
short round فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
short sale معامله سلف
short round گلولهای که اشتباها روی قوای خودی فرود می اید
short run مدت کوتاه
odd come short زیادی باقی مانده
fall short کم امدن
fall short قاصر امدن
short drop دراپ کوتاه
it had a short life کم دوام بود
short splice پیوند کوتاه
cold short شکسته سرد
cold short شکنندگی در سرما
short sale پیش فروشی
short sale سلم فروشی
short side خط بازیگران با تعداد کمتری بازیگر دهانه دروازه
short sight نزدیک بینی کوتاه نظری
short sight نزدیک بین کوته نظر
short tempered زودرنج
short term کوتاه مدت
short term مختصر
short term دوره کوتاه
short timer پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
short term حداقل مدت تنبیه و زندانی
short thrust نوعی سخمه کوتاه در جنگ سرنیزه
short period دوره کوتاه
he is short of hands کارگر کافی ندارد
hot short شکسته گرم
short tempered عصبانی
at short intervals زود زود
short sighted نزدیک بین
short sighted کوته بین
short sighted کوته نظر
short run زمان موقت مدتی که در طی ان مقدارتولید یک کالا را نمیتوان تغییر داد
short sighted ناشی از کوته نظری
short ski اسکی کوتاه پهن برای مبتدیان و سالمندان
short stay لنگر طول کوتاه
short supply اماد کمبود دار
short supply اماد کم یاب
short swing پیچهای با شعاع کم
short temper کم حوصلگی
short tempered از جا در رفته
at short intervals بفواصل کم
heave short کوتاه کردن زنجیر
short circuit اتصال کوتاه
short lot کالایی که مقدار موجود از ان کم است و در محوطه کوچک انبار میشود
short lunge نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
short lunge سرنیزه
short notice بلافاصله
short notice درحداقل مدت درکمترین زمان
short circuit اتصال برق
short circuit اتصالی
short circuit اتصال پیداکردن
short circuit اتصالی مدار
short circuit کوته مداری
short circuit اتصالی شدن دو سیم برق اتصال کوتاه
short castling قلعه کوچک
short burst رگبار کوتاه
short line محدوده تعیین شده برای فرودتوپ
short life با عمر قانونی کم
short life کم دوام
short circuiting میان بر زدن
short clay خاک کم مایه
short clay خاکی که خاک رسش کم باشد خاک رس کم مایه
short clothes جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانندچون نیم تنه
short coats جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانند چون نیم تنه
short covering پیش خرید
short covering خرید سهم برای تامین فروشهای سلف
short credit اعتبار کوتاه مدت
short division تقسیم باختصار
short game ضرورت کنترل ضربههای کوتاه
short international مسابقهای که هر تیرانداز 03تیر از مسافت 05 متر و 03تیر از مسافت 53 متر و 03تیر از مسافت 52 متر با تیرو کمان می اندازد
short iron چوبهای شماره 7 و 8 و 9گلف برای ضربههای کوتاه
short leg توپگیر بین دو میله کریکت
short brittle شکننده- کوتاه
short blast سوت کوتاه
red short شکسته سرخ
red short ترک سرخ
sell short پیش فروش کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com