English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
short title عنوان کوتاه شده
short title عنوان یارمز مخفف یا کوتاه
short title فهرست عناوین قانون
Other Matches
title لقب
title نامگذاری ونام
title مقابل
title عیار عوض
title باب
title حق یاادعا
title استحقاق
title مشخصات دیسک با توجه به محتوای آن
title میله افقی در بالای یک پنجره که نام آن برنامه یا پنجره را بیان میکند
title نام شناسایی فایل یا برنامه یا دیسک
title فصل
title شهرت
title نام
title عنوان
title اسم
title مستند مالکیت
title سند
title صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
title استحقاق سند
title حق
title نام
title کنیه
title لقب
title سمت
title عنوان
title اسم مقام
title واگذارکردن عنوان دادن به
title لقب دادن
title درجه
title دارنده عنوان قهرمانی
title اسم
title نام نهادن
title-holder قهرمان کنونی
title-holder برندهی مقام قهرمانی
title-holder صاحب سند مالکیت
appropriation title عنوان اعتبار
muniment of title دلیل سمت
muniment of title دلیل مالکیت
title-holder دارندهی قباله
to have a title [ to be titled] لقب دار [صاحب عنوان] بودن
faults in title درک
title-holders صاحب سند مالکیت
appropriation title عنوان سپرده
title role نام نقشیکبازیگریاخواننده
title track قطعهموسیقیکهپسازنام آلبوم میآید
title-holders قهرمان کنونی
What is the title of the book ? عنوان این کتاب چیست ؟
Under the title ( heading) of … تحت عنوان ...
courtes title لقب افتخاری
title-holders برندهی مقام قهرمانی
document of title سند مالکیت
documents of title سند مالکیت
title-holders دارندهی قباله
possessory title عنوان مالکیت
courtesy title عنوانیبدونقدرتحقوقیمثلافرادیکهبچههایطبقهاشرافیانرانگهداریمیکنند
title page صفحه عنوان کتاب
title deeds بنچاق
title deeds قباله
title of honour کنایه
title of honour لقب
running title عنوان کوچک هر یک ازصفحات کتاب
retention of title ضبط مالکیت
root of title منشاء مالکیت
title of territory مالکیت قلمرو کشور
root of title منشاء سمت در CL فروشنده اراضی بایدترتیب ایادی را ضمن 03سال گذشته در موقع معامله روشن و منشاء سمت مالکیت خود را مشخص کند
title of territory مالکیت اقلیم
retention of title حفظ مالکیت
presumptive title سمت فرضی
title block قسمت مربوط به درج اطلاعات
title block قسمت عنوان نامه
title deed سند مالکیت
title deed قباله مالکیت
title deed اسناد مالکیت
possessory title سمت مالکیت
prescriptive right or title حق مالکیت از راه مرورزمان
presumptive title حق فرضی
title deeds سند مالکیت
possession by title of ownership تصرف به عنوان مالکیت
'The Catcher in the Rye' [by Salinger / work title] ! ناطور دشت ! یا ! ناتور دشت ! [نام رمانی اثر نویسنده آمریکایی سالینجر]
for short برای رعایت اختصار
short-changes حق کشی کردن
to come short قاصر امدن
come short قاصر امدن
short-changes مغبون کردن
short-changes گوشبری کردن
short-changes کلاهبرداری کردن
something short عرق
something short نوشابه تند
short-changes کمتر پول دادن
nothing short of عینا همان
very short برد خیلی کوتاه
very short شعاع عمل خیلی کم
short course مسابقه شنا به مسافت 52 وحداکثر 05 متر
i took him up short بی مقدمه جلو او را گرفتم
in short مختصرا
in short خلاصه
it was nothing short of کم از.....نبود
it was nothing short of پای کمی از.......نداشت
short-changes کش رفتن
short پایین تر
short <adj.> مختصر
short ناقص
short مودم ارسال داده روی مسافت کوتاه
short تک تیر کسری
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short <adj.> کوتاه
short ندرتا
short <adj.> خلاصه
short کسری داشتن
short طولانی نه
short توپ بی هدف
short نزدیک تور
short کوتاه خوردن گلوله
short کوتاه مدت
short بدون نیاز به حمل کننده مسیر
short امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
short تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
short of جز
short کوچک باقی دار
short of <idiom> کمبودچیزی
short قاصر
short کسردار
short کمتر
short خلاصه
short شلوار کوتاه تنکه
short یکمرتبه
short بی مقدمه پیش از وقت
short کوتاه کردن
short مختصر
short کوتاه
short مدار قطع شده
short of غیراز
short اتصالی پیداکردن
short غیرکافی
short winded کم نفس
to keep somebody on a short leash آزادی کسی را خیلی کم کردن
short weight وزنه کم
the long and the short of it <idiom> نتیجه کلی
short weigt سنگ کم
short winded دارای تنگی نفس
to sell short پیش فروش کردن
short wind تنگه نفس
short wheel خودرو شاسی کوتاه
short winded از نفس افتاده
short splice پیوند کوتاه
the long and the short of it <idiom> آنچه گفتنی است
short weight سنگ کم
short tempered عصبانی
short tempered از جا در رفته
short temper کم حوصلگی
short swing پیچهای با شعاع کم
short supply اماد کم یاب
short supply اماد کمبود دار
short stay لنگر طول کوتاه
short ski اسکی کوتاه پهن برای مبتدیان و سالمندان
short sighted ناشی از کوته نظری
short sighted کوته نظر
short sighted کوته بین
short sighted نزدیک بین
short sight نزدیک بین کوته نظر
short sight نزدیک بینی کوتاه نظری
short side خط بازیگران با تعداد کمتری بازیگر دهانه دروازه
short tempered زودرنج
short term کوتاه مدت
short tour انتقال کوتاه مدت
short tour ماموریت کوتاه مدت
short ball شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال]
short ton تن کوچک
to keep somebody on a short leash کسی را دائما کنترل کردن [مثال مشکوکان به جرمی ]
short timer پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
short time کوتاه مدت
short thrust نوعی سخمه کوتاه در جنگ سرنیزه
short term حداقل مدت تنبیه و زندانی
short term دوره کوتاه
short term مختصر
short shunt شنت کوتاه
short sock جورابکوتاه
short-lists فهرست کوتاه
short-listing فهرست کوتاه
a short while ago چندی پیش
short-listed فهرست کوتاه
short-list فهرست کوتاه
short-changing حق کشی کردن
short-changing گوشبری کردن
short-changing کلاهبرداری کردن
a short while ago اخیرا
in the short term <adv.> برای دوره کوتاه مدت
for a short time بری مدت کوتاهی
short sleeve کوتاهیآستین
short peroneal نازکنیکوتاه
short glove دستکشکوتاه
To be short tempered with someone. با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
We are short of space here . اینجا جا کم داریم
It is in short supply. زمینه اش دربازار کم است
To cut someone short . نطق کسی را کور کردن
caught short <idiom> پول کافی برای پرداخت نداشتن
run short <idiom> کافی نبودن
short shrift <idiom> رفتارگستاخانه
in the short run در کوتاه مدت
The notice is too short [for me] . آگاهی [برایم] خیلی کوتاه مدت است.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com