English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
shoulder mark نشان سردوشی
shoulder mark درجه سردوشی افسران
shoulder mark درجه روی دوش
shoulder mark نشان سردوشی علایم سردوشی
Other Matches
shoulder to shoulder دوش بدوش
shoulder دوشی
shoulder هل دادن
shoulder باشانه زور دادن
shoulder جناح
shoulder هرچیزی شبیه شانه
shoulder کتف
shoulder دوش
shoulder شانه
shoulder فاصله بین گلوله وباروت
shoulder دو طرف خاکی جاده
shoulder a دوش فنگ
shoulder گوشت سردست
shoulder سمت موجی که هنوز نشکسته
shoulder شانه راه
shoulder bolt پیچشانه
shoulder bag کیفرودوشی
downstream shoulder بسترزهکشی
flush shoulder شانه همسطح
flush shoulder شانه همکف
shoulder-bag کیفیکهبهشانهاندازند
he felt a t. on his shoulder احساس دست بخوردگی روی شانه خودکرد
cold-shoulder خونسرد
cold shoulder خونسرد
shoulder-length مویبلند
straight from the shoulder <idiom> راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
shoulder pad محافظزانو
shoulder rest استراحتشانهای
shoulder blades استخوان شانه
shoulder blades کتف
shoulder blade استخوان شانه
shoulder blade کتف
cold-shoulder بی اعتنایی کردن به
upstream shoulder شانهرودبالایی
cold shoulder بی اعتنایی کردن به
shoulder strap نوار سردوشی
shoulder of road شانه راه
hard shoulder شانه تحکیم شده
hard shoulder شانه تثبیت شده
shoulder badge strap"shoulder: syn
hard shoulder شانه استوار
raised shoulder شانه برجسته
shoulder knot واکسیل
shoulder knot روبان یاحمایل زینتی روی شانه
shoulder clapper ماموراجرایاتوقیف
shoulder balance بالانس شانه
shoulder board پیش فنگ
shoulder block سد کردن حریف با ضربه شانه
shoulder belt حمایل
shoulder patch درجه روی بازوی درجه داران
shoulder roll چرخیدن روی شانه ها
over the shoulder bombing نوعی بمباران عمودی که پس از عبور از خط قایم هدف بمب رها میشود
raised shoulder شانه سکویی
right shoulder arms فرمان دوش فنگ
right shoulder arms فرمان ازراست نظام
shoulder brace شانه بند
soft shoulder شانه هموار
shoulder arm دوش فنگ
gable-shoulder پایه سنتوری
shoulder arms دوش فنگ
shoulder strap badge shoulder
shoulder badge سردوشی
shoulder strap سر دوشی
shoulder bag with zip کیفرودوشیزیپدار
give someone the cold shoulder <idiom> با کسی نامهربان بودن
To give it straight from the shoulder. مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
put someone's shoulder to the wheel <idiom> کمر همت بستن
To put ones shoulder to the wheel. تن بکار دادن
shoulder throw and outside kick لنگ ارنج
one-arm shoulder throw بایککتفپرتابکردن
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
high leg attack and shoulder control زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
To slight ( ignore) someone. To give someone the cold shoulder. To take no notice of someone . به کسی محل نگذاشتن ( بی محلی کردن )
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
mark up سود توزیع کننده کالا
beside the mark خارج ازموضوع
beside the mark پرت
mark up نرخ فروش را بالا بردن افزایش نرخ اجناس
mark down کاهش قیمتها
mark down کاهش قیمت
mark off خط کشیدن
mark down پایین اوردن قیمت
mark down تنزل قیمت
mark توجه کردن
mark up افزایش قیمت
to mark off جدا کردن
to mark out one's course طرحی برای رویه خود ریختن
mark mark اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
mark of d. نشان امتیازیا افتخار
mark نشان کردن نشان
mark علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
mark پایه
mark سیگنال ارسالی که نشان دهنده یک منط قی یا درست است
mark اثر
mark علامت گذاری روی چیزی
mark نشان
mark علامت نشانه هدف
mark علامت گذاری کردن
mark علامت گذاری
mark علامت
mark وسیلهای که داده را کارتهای مخصوص که حاوی علامت هدایت یا مغناطیسی است می خواند
mark نشانه کردن حریف
mark مارک
mark ایه
mark کد ارسالی در وضعیته که از علامت و فضای خالی
mark بعنوان سیگنال استفاده میکند
mark قرار دادن نشانه بلاک در ابتدا و انتهای بلاک متن
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark بل گی_ری خوب
mark نوشتن حروف با جوهر مغناطیسی یا هادی که بعدا توسط ماشین قابل خواندن باشند
mark کارت از پیش چاپ شده با فضایی برای حروف علامتدار
mark 01امتیاز کامل بولینگ مهارک_ردن ح_ریف
mark نمره گذاری کردن علامت
mark ارزه
mark نمره
mark-up سود توزیع کننده
mark مدرک
below the mark پایین تر از میزان مقر ر
mark گواهی
mark-down قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
mark مرز
mark حد
mark درجه
mark علامت گذاشتن
mark پایه نقطه
mark هدف
mark داغ
mark نشان علامت
mark نشانه
repeat mark خال
ripple mark شیارسطح چوب
stonemason's mark علامت سنگتراش
sea mark راهنمای دریایی :چراغ یافانوس دریایی
space mark علامت فاصله گذاری
sea mark خطی که حدجزرومدرانشان میدهد
bale mark مشخصات عدل
tick mark علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
to make one's mark اسم و رسم به هم زدن
exclamation mark علامت تعجب
stonemason's mark نشان سنگ کار
guide mark نشانهراهنما
Deutsche Mark واحدپول
centre mark نقطهمرکزی
black mark سابقهی بد
word mark علامت کلمه
word mark نشان کلمه
we missed our mark تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
upto the mark داخل موضوع درست درجای خود بهنگام بموقع
lateral mark علامتکناری
mark time <idiom> منتظر وقوع چیزی بودن
To overstep the mark. To go too far. از حد معمول گذراندن
You mark my words. این خط واینهم نشان
Trade mark. علامت تجارتی
You mark my words . ببین کجاست که بهت می گویم ؟( بگفته ام گوش کن )
to make one's mark برجسته شدن
wide of the mark <idiom> از هدف به دور بردن ،نادرست
special mark علامتمخصوص
mark time <idiom> با ضرب اهنگ پا را تکان دادن
to mark out a ground حدود زمینی را تععین کردن یانشان دادن
to make one's mark مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
to impress a mark on something چیزیرانشان کردن
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
to hit a mark نشانی را زدن
tide mark داغ مد
tide mark علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
tape mark نشان نوار
to mark down an article بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
to mark good بهای کالا را در روی ان نوشتن
trade mark علامت تجارتی
trade mark علامت بازرگانی
trade mark علامت تجاری
to miss a mark خطا کردن
to miss a mark نشانی را نزدن
to mark time در جا زدن
to mark good نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
The would left a mark. جای زخم باقی ماند
group mark نشان گروه
end mark نشان خاتمه
end mark نشان انتها
ear mark نشان کردن
ear mark نشان
ear mark داغ گوش
drag mark محل فشار
dead mark انداختن تمام میله ها دراخرین بخش مسابقه بولینگ
crop mark در نرم افزار DTP علامتهای چاپ شده که لبه کاغذ یا تصویر را نشان میدهند و امکان برش دقیق می دهند
check mark علامتی در نزدیکی خط اغاز علامتی نزدیک نقطه اغازپرش یا پرتاب
center mark علامت مرکز نشانه مرکز
end mark علامت بی پایان
check mark علامت کنترل
frequency mark علامت فرکانس
frequency mark نشانه فرکانس
floating mark نقاط ایستگاه برجسته بینی
floating mark نقاط مواج عکس هوایی
finger mark با انگشت چرک کردن
finger mark اثر انگشت
file mark علامت فایل
file mark نشان پرونده
field mark نشان میدان
center mark مرکز سوراخ
calibration mark علامت کالیبراسیون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com