Dictiornary-Farsi | shower head | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
shower head	سردوش


Search result with all words

portable shower head	شیرسروان
Other Matches

shower	رگبار
shower	دوش
shower	فشند
shower	دوش گرفتن
shower	دوش باریدن
shower	درشت باران
spring shower	رگبار بهاری
shower hose	شلنگدوش
shower bath	دوش
hail shower	رگبار
electron shower	رگبار الکترونی
rain shower	باران شدید
shower cubicle	محفظهدوش
snow shower	بارشبرف
shower bath	حمام دوش
meteoric shower	رگبار تیر شهاب
meteor shower	سقوط پیاپی شهابهای ثاقب
meteor shower	رگبار تیر شهاب
meteoric shower	سقوط پیاپی شهابهای ثاقب
bath and shower mixer	اختلاطدوشووان
head to head polymer	بسپار سر به سر
head-on	نوک به نوک
head first	از سر سراسیمه
head first	سربجلو
head first	باکله
head-on <idiom>	برعلیه کسی بودن
head-on <idiom>	فرجام مواجه شدن با
head off <idiom>	مانع شدن از ،جلوگیری کردن
get it through one's head <idiom>	فهمیدن ،باورداشتن
head-on	روبرو
head off <idiom>	به عقب برگشتن
go to one's head <idiom>	مغرور شدن
Off with his head !	سرش را ببرید !
head-first	باکله
head up <idiom>	رهبر
to head off	عازم شدن [گردش]
head for	به سمت معینی در حرکت بودن
head-first	از سر سراسیمه
head-first	سربجلو
over one's head <idiom>	به مقام بالاتری رفتن
over one's head <idiom>	خیلی سخت برای درک
on/upon one's head <idiom>	برای خودش
keep one's head <idiom>
head out <idiom>	ترک کردن
per head	متوسطمیانگین
R/W head	HEAD WRITE/READ
over head	هزینه سربار
off with his head	سرش را از تن جدا کنید
head well	مادر چاه
head to head	رقابت شانه به شانه
head up	بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head way	بجلو
head way	پیشرفت
head way	بلندی طاق سرعت
head way	پیشروی
head well	چاه پیشکار
R/W head	وسیله
keep one's head	دست پاچه نشدن
to go off one's head	دیوانه شدن
to get anything into ones head	چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
from head to f.	ازسرتاپا
go head	پیش بروید
go head	ادامه بدهید بفرماید
go to head of	مست کردن
one way head	سریکجهته
head down	دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off	دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
with head on	سربه پیش سر به جلو
well head	سر چشمه
to keep one's head	ارام یاخون سردبودن
keep one's head	خونسردبودن
head	شبکه یا بدنه
head	ارتفاع ریزش سر رولور سر
head	دهنه ابزار
head	سرستون
head	سردرخت
head	رهبری کردن مقاومت کردن
head	موضوع در راس چیزی واقع شدن
head	دربالا واقع شدن
head	عنوان مبحث
head	فرق سرصفحه
head	فهم
head	رئیس
head	سالار عنوان
head	موضوع
head	منتها درجه موی سر
head	بخش بالایی وسیله
head	دماغه
head	ارتفاع فشاری
head	افت
head	راس
head	نوک پیکان
head	رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head	مهم
head	: سرگذاشتن به
head	دارای سرکردن
head	ریاست داشتن بر رهبری کردن
head	پیش رو
head	عناصر اولیه ستون
head	سرپل توالت ناو
head	عازم شدن سرپل گرفتن
head	دستشویی قایق بالای بادبان
head	طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head	انتهای میز بیلیارد
head	هد
head	ضربه با سر
head	توپی کامل و سایر متعلقات
head	اصلی
head	عمده
head	مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head	سرفشنگ
head	وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head	انتها دماغه
head on	نوک به نوک
head	بعد بالایی کتاب یا بدنه
head on	روبرو
head	ابتداء
head	راس عدد
head	نوک
head	کله
head on	از طرف سر
head	دهانه
head-on	شاخ بشاخ
head	دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head	دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head-on	از طرف سر
head	اولین عنصر داده در لیست بودن
head on	از سر
head	سر
head	خط سر
head-on	از سر
head on	شاخ بشاخ
sculptured head	سردیس
scald head	کچلی
sculptured head	پیکره سر ادمی
running head	خط عنوان هرصفحه در متن
she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
round head	برگردان
keep one's head above water	رهایی یافتن
round head	سر گرد
read head	نوک خواندن
read head	نوک خواننده
read head	هد خواندن راس خواندن
knock on the head	خنثی کردن
record head	نوک ضبط
recording head	نوک ضبط
keep one's head above water	قصر دررفتن
rivet head	کله پرچ
raw head	نوک خواننده
shock head	انبوه گیسو
shock head	دارای موی فراوان
the crown of the head	فرق سر
ti lift one's head	نیرو گرفتن
to bob one's head	کوتاه کردن موی سر کسی
to gather head	نیروگرفتن
to knock head	چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
to gather head	قوت گرفتن سرپیداکردن
to hit someone on the head	بر سر کمی زدن
to keep ones head above water	خود را از بار بدهی رها کردن
tension head	بار کشش
t head bolt	پیچ چکشی شکل " T "
swelled head	دارای عقاید بزرگ خود فروش
splash head	پاشش گیر
spear head	گروه جلودار
spear head	گروه نوک درحمله یا سر جلودار
spindle head	سر هرزگرد
to hide one's head	ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
pope head	جاروب گردیا دسته دراز
static head	فشار ایستایی
swelled head	خودخواه
to knock head	سجود
mast head	نوک دکل کشتی
per head tax	مالیات سرانه
percolation head	ارتفاع نفوذ
pile head	قسمت فوقانی شمع
pile head	سر شمع
piston head	سرپیستون
piston head	کف پیستون
playback head	وسیلهای که سیگنالهای ضبط شده روی رسانه ذخیره سازی را می خواند و آنها را به سیگنال الکترونیکی تبدیل میکند
poise of head	وضع قرار گرفتن سر روی تن
popy head	خشخاش
poppet head	پایه
output per head	بازده سرانه
output per head	تولید سرانه
net head	ارتفاع موثر
manufactured head	سر ساخته شده
letter head	کاغذیکه نشان چاپی دارد
magnetic head	هد مغناطیسی
magnetic head	نوک مغناطیسی
lunk head	ادم کله خر
talk somebody's head off <idiom>	سر کسی را بردن [زیاد حرف زدن]
movable head	با نوک متحرک
moving head	با نوک متحرک
navigation head	بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
poppet head	گیره
lost head	افت بار
knock one on the head	مشت بر کله کسی زدن
print head	هد چاپ
pudding head	ادم کودن و نادان
pudding head	بلید