English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
shunt field میدان شنتی
Other Matches
shunt شنت
shunt تصادف
shunt تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
shunt شنت کردن
shunt موازی موازی فرعی
shunt موازی کردن بستن بسته شدن
shunt به خط دیگر انداختن
shunt مقاومت موازی
shunt تغییر جهت دادن
shunt ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
to shunt somebody aside به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
shunt موازی
shunt از میان بردن کنارگذاشتن
magnetic shunt شنت مغناطیسی
shunt for ammeter شنت امپرسنج
ammeter shunt شنت امپرسنج
long shunt شنت دراز
shunt element عنصر موازی
magnetic shunt اتصال شنت موازی فرعی مغناطیسی
shunt circuit مدار شنتی
shunt winding سیم پیچ فرعی
shunt winding مغناطیسی انحرافی
shunt winding سیم پیچ
shunt ratio نسبت شنت
shunt generator ژنراتور شنت
shunt generator مولد شنتی
shunt coil پیچک شنتی
shunt characteristic منحنی مشخصه شنت
shunt capacitor خازن شنت خازن موازی شده فرعی
shunt capacitor خازن موازی
short shunt شنت کوتاه
shunt wound دارای سیم پیچ مغناطیسی انحرافی
shunt generator مولد شنت
to shunt a project کنارگذاشتن یک پروژه
shunt wound motor موتور با سیم پیچ شنتی
shunt wound motor موتور شنت
three phase shunt commutator motor موتور شنت سه فازه
three phase shunt commutator motor موتورکموتاتور دار شنت سه فاز
well field حوزه تغذیه کننده چاه
field name نام فیلد
field رشته [دانشی]
to keep the field درجای خودثابت ماندن
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
field میدان
zero field بی حوزه
zero field بی میدان
field بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
zero field میدان صفر
right field سمتراستزمین
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
to take the field جنگ اغازکردن
field زمین
field زمین بازی
field توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field دایره
field حوزه
field میدانه
field مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field مشابه 4036
field روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field نوشتن داده روی PROM
field فرودگاه
field صحرا
field دشت کشتزار
field رشته
field بمیدان یا صحرا رفتن
field پایکار
field کارگاه
field میدان دید
field زمینه رزمی صحرایی
field میدان رزم صحرا
field دشت
field بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field شاخه [دانشی]
field خارج اداره یا کارخانه
field محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field فیلد
field بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
flying field میدان فرودگاه
field shop تعمیرگاه صحرایی
field splice وصله کارگاهی
field stockade ذخایر صحرایی
field theory تئوری میدان ها
field stockade کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field storage انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field strcture ساخت میدانی
grain field کشتزار
field strength شدت میدان
gold field ناحیه زرخیز
force field میدان نیرو
fixed field میدان ثابت
field type نوع رزمی
free field حوزه ازاد
field trip گردش علمی
field type از نوع جنگی
field work کار در صحرا
field work پژوهش میدانی
field wire سیم جنگی
field upgradable سخت افزار قابل توسعه درمحل
field wire سیم صحرایی
field winding سیم پیچی میدان
field winding سیم پیچ اهنربایی
field voltage ولتاژ میدان
field trial مسابقه تازیهای شکاری
field theory نظریه اساسی میدان
free field میدان عمل ازاد
field study بررسی میدانی
field survey نقشه برداری زمینی
field template الگوی فیلد
field template قالب فیلد
field theory نظریه میدانی
field worker پژوهشگر میدانی
field work کار صحرایی
field work کار میدانهای
field work استحکامات صحرایی استحکامات
field vector بردار میدان
field of honor صحنه دوئل
field officer افسر رزمی
field officer افسر رسته رزمی
field operating عمل کننده در صحرا
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
field order دستورالعمل رزمی
field order دستورعملیاتی دستور رزمی
field pea نخود سبز فرنگی
field piece توپ صحرائی
field player بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field officer افسر عملیات صحرایی
field of vision میدان دید
field of play زمین بازی
field of play پیست شمشیربازی
field of regard میدان دید
visual field میدان دید
field of view میدان دید
field of view منظره
field of view حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
field of vision میدان بینایی
field point سر تیر بسیار نازک
field pole قطب میدان
field privilege امتیاز فیلد
field rheostat رگولاتورمیدان
field round یک دور تیراندازی صحرایی
field roving course مسابقه تیراندازی جنگلی
field separator جدا ساز میدان
field service خدمات پایکار
field service تعمیر در محل
field service خدمات رزمی
field service پشتیبانی سرویس رزمی
field services قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field rheostat تنظیم کننده میدان
field rheostat رئوستای میدان
field radio بی سیم صحرایی
field radio رادیوی قابل حمل صحرایی
field range میدان تیر رزمی
field range میدان تیرجنگی
field ration جیره صحرایی
field ration جیره رزمی
field rectifier یکسوساز میدان
field regulator نافم میدان
field regulator تنظیم کننده میدان
field shop کارگاه صحرایی
grain field گندم زار
rotating field میدان گردان
tension field میدان کششی
track and field وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
track and field ه
track and field چکش
track and field دیسک و غیره
track and field دو و میدانی
two phase field میدان دو فاز
uniform field میدان یکنواخت
stray field میدان هرز
sort field فیلد مرتب سازی
sort field میدان مرتب سازی
rugby field زمین بازی رگبی
self consistent field میدان خود سازگار
sensory field میدان حسی
series field میدان زنجیری
signed field میدان علامت دار
solenoidal field میدان سولنئیدی
sort field فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
sort field میدان جور کردن
unprotected field میدان حفافت نشده
vector field میدان برداری
field hospital بیمارستان صحرایی
scalar field میدان نرده ای [ریاضی] [فیزیک]
tensor field میدان تانسوری [ریاضی]
field tensor میدان تانسوری [فیزیک]
vector field میدان برداری [ریاضی] [فیزیک]
play the field <idiom> با افراد مختلفی قرارگذاشتن
out in left field <idiom> از جواب صحیح دورشدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com