Dictiornary-Farsi | sickle feather | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 63 (5 milliseconds)

English	Persian
sickle feather	شاهپر دم خروس


Other Matches

sickle	بشکل داس
sickle	دراوردن
sickle	باداس بریدن
sickle	دهره
sickle	داس
hammer and sickle	داس وچکش
sickle leaf	برگ های داسی شکل [این طرح در فرش های لچک ترنج شاه عباسی بکار می رود و به آن برگ های شاه عباسی نیز می گویند.]
sickle-cell anaemia	بیماریکهدرآنسلولهایقرمزخونبهشکلنیمدایرهدرمیایندوبیماریهایینظیریرقانزخممعدهوغیرهراباعثمیشود
feather	تیغه پارو راافقی در اب بردن و پاروزدن با مقاومت کم اب و هوا
feather	فشار مختصر به گاز
feather	بال دادن
feather	باپر پوشاندن باپراراستن
feather	پروبال
feather	پر
feather	اهسته زدن گوی
to feather ones nest	بارخودرابستن
to feather an oar	پاروراپس ازبیرون اوردن ازاب تخت قراردادن
to be in a high feather	سرخلق بودن
feather one's nest <idiom>	به علائق خود توجه کردن
quill feather	شاهپر
prince's feather	تزئین برجسته پشت صندلی
tar and feather <idiom>	شدیدا تنببیه کردن
prince's feather	تاج خروس
to feather ones nest	تامین اتیه کردن
feather-boarding	[پوشش ترک ترکی با تخته]
It is as light as a feather.	مانند پر سبک است
It wI'll be a feather in your cap .	هر گلی بزنی بسر خودت زدی
feather in one's cap <idiom>	چیزی که از بدست آوردنش به خود ببالی
feather duster	گردگیر
feather boa	یکجورشالگردنیاروسری
tail feather	پردم
feather crown	پرتاجیشکل
contour feather	قسمتبرجستهیپر
pin feather	پرچه
pin feather	پرتازه درامده
pen feather	شهیر
feather brain	ادم سبک مغز
feather boarding	پوشش ترک ترکی باتخته
feather bed	تشک پر
cock feather	پر وصل به کمان
feather bedding	مزد تنبلی
feather-brained	سبک مغز
feather brained	سبک مغز
feather-bedding	مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather-bedding	مزد تنبلی
feather bedding	مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather broom	چوب بر
feather broom	گردگیر
feather footed	زودگذر تندرووبی صدا
feather key	درز گلیف
fur and feather	خزداران وپرندگان
feather footed	دارای پاهای پردار
feather edged	نیم پر
feather edged	لب نازک
pen feather	شاه پر
feather edge	لبه نازک
flag feather	شاه پر
Birds of a feather flock together . <proverb>	پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
to show the white feather	زه زدن
to show the white feather	ازمیدان در رفتن
to show the white feather	بزدلی کردن
You could have knocked me knocked me down with a feather. I hit the roof .	از تعجب شاخ درآوردم